حسین علیزاده: روح‌الله زم، از فرزند انقلاب تا سرکرده ضدانقلاب!

شنبه, 27ام مهر, 1398
اندازه قلم متن

حسین علیزاده – ایران اینترنشنال

دستگیری روح‌الله زم به یک‌باره در صدر اخبار رسانه‌های فارسی داخل و خارج و حتی مورد توجه برخی رسانه‌های غیرفارسی قرار گرفت. در ایران، برخی مقامات لشکری و کشوری مانند سرلشکر باقری، رییس ستاد کل نیروهای مسلح، ابراهیم رییسی، رییس قوه قضاییه، و برخی نمایندگان مجلس به سپاه پاسداران بابت شکار روح‌الله زم تبریک گفتند. با این حساب، باید تلقی آنان این باشد که «شکار شاهانه‌ای» را صید کرده‌اند. اما، این شکار شاهانه که بود؟ آیا با حذف او، اوضاع «بسامان» خواهد شد؟

من روح‌الله هستم، فرزند انقلاب

انقلاب اسلامی مخالفان رنگارنگی داشته و دارد. امروز اگر بر چهره‌های معروف مخالفان جمهوری اسلامی ایران نظر افکنیم، گرد پیری را بر موهای سفیدشان و گذر زمان را بر چهره‌های سالخورده‌شان به‌وضوح می‌بینیم. آیا روح‌الله زم از شمار همین افراد است؟ اگر نه، این‌که او از نسل جوان «ضدانقلاب برانداز» است، سرنوشت امروز او و گذشته دیروز او به چه پرسش تامل‌برانگیزی دامن می‌زند؟

در کوران انقلاب به دنیا آمد. می‌توان او را یکی از «آقازاده»های نظام یا بهتر بگوییم، «معمم‌زاده»های نظام دانست. پیش از راه‌اندازی کانال تلگرامی «آمدنیوز»، نام روح‌الله زم اساسا به دلیل انتسابش به یکی از «روحانیان حکومتی» سر زبان‌‌ها افتاد، به‌ویژه هنگامی که در سال ۹۲ نامه‌هایی زنجیره‌ای به «رهبر محترم جمهوری اسلامی» یکی پس از دیگری می‌نوشت. در آن نامه‌ها، ردی از براندازی و دعوت به آشوب و ساختن کوکتل مولوتف مطلقا به چشم نمی‌خورد که هیچ، لحن نامه‌هایش دلسوزانه است. او در یکی از نامه‌هایش به آیت‌الله خامنه‌ای، از زبان یکی از فرزندان انقلاب چنین می‌نویسد:

«من روح‌الله هستم. فرزند انقلاب امام خمینی… ۶ ماه قبل از انقلاب ۵۷ به دنیا آمده‌ام و با قنداقه‌ام در تظاهرات مردمی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شرکت می‌کردم… در تظاهرات روز ۱۷ شهریور ۵۷… در بهشت‌ زهرای تهران، برای فرار از دست سربازان ارتش پهلوی، خانواده‌ام مرا در قبری پنهان نموده و پس از رفتن مردم از بهشت‌ زهرا مرا از آن درآوردند…»

او در فراز دیگری می‌نویسد: «من فرزند پدر روحانی هستم که بارها با او چه به‌صورت خصوصی و چه عمومی به بیت جناب‌عالی می‌آمدیم و در اندرونی شما میهمان بودیم… در مراسم‌های متعدد عزاداری در بیتتان بودیم و به حاج منصور ارضی شما گوش می‌دادیم.»

در فرازی دیگر، داستان همراهی‌اش با پدر در یکی از جلسه‌های دیدار با رهبر را یادآور می‌شود که «پس از شام، خادمان شما برای همه حضار چای آوردند… تصمیم گرفتم چایم را سر فرصت میل کنم. به‌محض اتمام چایتان نیم‌خیز شدید برای برخاستن. اما، از زیر عینکتان ناگهان چشمتان به چای من افتاد… شما گفتید تا شما چایتان را نخورید، ما این‌جا را ترک نمی‌کنیم… چون آقای محسن رضایی کنار من بود، با آرنج به من می‌زد که آقا را معطل نکن و زود سر بکش… من چای خودم را داغ سر کشیدم و نصف آن بر روی پیراهن و شلوارم ریخت… از بالا تا پایین اندرون پیکرمان سوخت و شما با لبخندی به فرد کنار دستتان فرمودید: این بزرگ بشه چی می‌شه.»

او بی‌درنگ در ادامه می‌نویسد: «حالا من بزرگ شده‌ام، با سیل زیادی از اشک‌ها و بغض‌های در گلو…»

بغض‌های فروخفته روح‌الله زم چه بود؟ او دیده بود که فرزند محسن رضایی (احمد رضایی) در سال ۷۷ به آمریکا پناهنده شد و دست به افشاگری زد، تغییر نام داده بود و گذرنامه آمریکایی گرفته بود.

همچنین، او حکایت می‌کند: «من که از کودکی در بیت شما راهی داشتم و با ابوذر نوری‌زاد همبازی بوده‌ام، در منزل آقای جنتی با نوه مرحومش، محسن، رویای کودکانه داشتم و در دبیرستانِ فامیل شما، جناب دکتر حداد عادل، درس می‌خوانده‌ام و همبازی محمد روحانی، فرزند مرحوم [شده] دکتر حسن روحانی، بوده‌ام.»

با کدهایی که او از قرابت خود با مقام‌های کشوری می‌دهد، می‌توانست چون دیگر آقازاده‌ها فردی متنعم از نظام باشد. اما چرا روح‌الله زم از جریان حاکم در نظام جمهوری اسلامی ایران و شخص آیت‌الله خامنه‌ای فاصله گرفت؟

انتخابات ۸۸

پس از رویداد سال ۸۸، جمهوری اسلامی ایران در چالشی بزرگ در درون خود گرفتار آمد که آن را پایانی نیست. میلیون‌ها تن همچون روح‌الله زم در آن سال راه «رای دادن» را برای تغییر مسیر کشور برگزیده بودند، نه براندازی را. چالش اقتصاد ویران امروز محصول دورانی است که احمدی‌نژاد می‌گفت «قطعنامه‌ها کاغذ‌پاره‌اند».

هنگامی که رای مردم دزدیده شد، پاسخ نظام فقط یک چیز بود: سرکوب و پاک کردن صورت مساله. بغض روح‌الله زم، که در جریان ۸۸ دستگیر و شکنجه شد، برونداد همان حادثه است.

او در فرازی از نامه‌اش در سال ۹۲، به آیت‌الله خامنه‌ای می‌نویسد: «شما چه بسا از بصیرت اغلب زندانیان سیاسی در بندتان در شناختن هیولای احمدی‌نژاد محروم بوده و هستید.»

«آمدنیوز»، از اطلاع‌رسانی تا براندازی

پس از خروج از زندان، او که راه کسب‌و‌کار را برایش تنگ کرده بودند، راهی خارج از کشور شد و به دلیل ارتباطاتش با افراد حکومتی، از برخی «رازهای مگو» خبر داشت. او در فرازی از نامه‌اش می‌نویسد: «چراهای بزرگی را بر سر راهتان می‌گذارم و نا‌امیدانه خواستار پاسخگویی شما هستم.» به این ترتیب، او در آغاز یک «پرسشگر» بود، نه سرکرده ضد‌انقلاب، اتهامی که امروز با آن مواجه است. او در گوشه‌گوشه نامه‌هایش «روزهای سخت زندان» و «شکنجه‌های متعدد» را با «رهبر محترم» در میان می‌گذارد.

اما، چه شد که دستگیری «فرزند انقلاب» اینک موج مسرت و شادی در برخی مقام‌های حکومتی به راه انداخته است؟

روح‌الله زم در آغاز، «رازهای مگو» از افراد «فربه» نظام داشت. برای همه جالب بود فرزند یکی از مقام‌های نظام لب به سخن بگشاید. او دریافته بود برای رازهایش گوش‌های شنوای بسیاری وجود دارد. آمدنیوز را راه‌اندازی کرد تا با استفاده از تلگرام، «خبررسانی» کند. اما، مشکلش این بود که خبرنگار حرفه‌ای نبود. این حرفه را نیاموخته بود. خبرهای دست اول او، مانند ۶۳ حساب صادق لاریجانی یا تعرض جنسی قاری قرآن به کودکان، ریشه در واقعیت داشت. اما، کم‌کم همان‌ها که درون نظام بودند، از هر جناح، منبع خبری‌اش شدند، تا آن‌جا که نام آمدنیوز زبانزد مردم شد. کانال تلگرامی‌اش با بیش از ۱/۵ میلیون دنبال‌کننده، منتقد دیروز را به «برانداز» تبدیل کرد. در واقع، جامعه‌ سرخورده از صدا‌و‌سیمایی که کارخانه دروغ‌سازی است عطش خود را در ده‌ها رسانه از جمله آمدنیوز سیراب می‌کرد. موفقیت آمدنیوز در آغاز آن را تبدیل کرد به منبع خبری رسانه‌های مهم فارسی‌زبان خارج از کشور. این موفقیت کمی نبود. اما، دیری نپایید که آمدنیوز به «رسانه‌ای زرد» تغییر ماهیت داد. رسانه زرد به رسانه‌ای گفته می‌شود که اصول حرفه‌ای و اخلاقی روزنامه‌نگاری را زیر پا گذاشته است. ادبیات چنین رسانه‌ای گاه رکیک و گاه هتاکانه است.

به بیان ساده، آمدنیوز شده بود کیهان شریعتمداری و روح‌الله زم به‌خاطر عطش جذب مخاطب در آن گرفتار آمده بود. او از خود نمی‌پرسید چرا رسانه‌های کارکشته فارسی‌زبان خارج از کشور دیگر او را به‌عنوان منبع خبری خود ذکر نمی‌کنند؟

شورش‌های گسترده دی‌ماه ۹۶ را که به صد شهر کشور سرایت کرد زم راه‌اندازی نکرد. اما در اختناق خبری درون کشور، رسانه او مخاطب زیادی پیدا کرد تا آن‌جا که نوید راه‌اندازی «تلویزیون آمدنیوز» را داد.

به‌تدریج آمدنیوز از رسانه‌ای حرفه‌ای به منبعی خبری تبدیل شد که جناح‌های داخل نظام از طریق آن علیه یکدیگر افشاگری می‌کردند. بی‌دلیل نیست که یکی از سخنرانان حکومتی در توییتی نوشته است: «ریاست محترم قوه قضاییه اجازه ندهد اعترافات روح‌الله زم در پس و پستوها مکتوم بماند و قربانی زد‌و‌بندهای سیاسی شود. او مهره حقیری بیش نیست. برای ما مردم، از خود آمدنیوز مهم‌تر شناسایی حامیان و طراحان آن است. جوری دست و دهانشان را خرد کنید که دیگر کسی هوس خیانت به سرش نزند.»

از این سخن روشن می‌شود که زم قربانی افشاگری‌های درون حکومت شد و البته حس «خود‌رهبر‌پنداری» نیز در او به‌شدت رشد کرده و شاید فریب سرویس‌های خارجی را هم خورده بود.

سرنوشت زم چه خواهد شد؟ در نظامی که از شهرام امیری، دانشمند هسته‌ای، با دسته‌گل استقبال کردند و سپس او را به جوخه دار سپردند، چه سرنوشتی در انتظار روح‌الله زم است؟

پاسخ هر‌چه باشد، جای یک پرسش مهم از جمهوری اسلامی ایران باقی است و آن این‌که چرا و چگونه فرزند انقلاب شد سرکرده ضد‌انقلاب؟ آیا روح‌الله زم فقط یک نفر بود یا محصول نظامی است که منتقد را به معترض و معترض را به مخالف و مخالف را به برانداز تبدیل می‌کند؟

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.