کاظم علمداری
اخیراً آقای عباس عبدی یکی از بالاروندگان دیوار سفارت آمریکا در سال ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و گروگان گرفتن بیش از ۵۰ تن از کارکنان سفارت به مدت ۴۴۴ روز برای توجیه عمل خفتبار و غیرقانونی و غیراخلاقی که در کنار زیانهای دیگر، میلیاردها دلار خسارت مالی به ملت ایران وارد کرد و آینده مردم ایران را به تباهی کشاند و کینهتوزی و دشمنی با آمریکا را در فرهنگ سیاسی ایران نهادینه و متداوم کرد، مینویسد “… چرا باید تجربه یک ملت را محکوم کرد؟” در پی اشغال سفارت در اولین حرکت، آمریکا حدود ۱۳ میلیارد دلار ذخیره ارزی ایران را در بانکهای خارجی بلوکه کرد. آیا ملت ایران دوست داشت این خسارت را بپردازد؟
چرا آقای عباس عبدی میخواهد خطاهای فاحش خود و یارانش را به عنوان “تجربه یک ملت که نباید محکوم کرد” توجیه کند؟ در حالیکه حق این است که او از نقشآفرینی خود و یارانش در تجربه تلخ و پرهزینهای که برای ملت ایران بوجود آورد شجاعانه پوزشخواهی و طلب بخشش کند.
چگونه میتوان مدعی اصلاحطلبی بود، اما حرکت خشونتبار گروههای عصبی و متعصبِ ضددولت اصلاحطلب و مدارا گر بازرگان را و باعث سقوط آن شد، توجیه کرد؟ از این حرکت نه ملت ایران بلکه گروههای توطئهگر پشت پرده بیاعتنا به نیازمندیهای حیاتی جامعۀ در حال توسعه ایران، آنهم بعد از یک انقلاب بودند، سود میبردند. آنها آتشبیار ماجرا بودند تا ایران را به ورطه انزوای بینالمللی و در نتیجه وابستگی به خود بکشانند.
اشغال سفارت آمریکا با گرم کردن آتش هیجانات ضدغرب، و احزاب و گروههای آمریکاستیز چپ، که بیش از آنکه به فکر منافع ملت ایران باشند به فکر منافع روسها بودند، پایههای تخریب آینده ایران را بنا نهاد. این عمل توطئهگرایانه چهل سال با شعار “مرگ برآمریکا” و مراسم پرچمسوزی ادامه یافته است، تا تلاشهای آزادیخواهی ملتی که به خاطرآن انقلاب کرده بود از بین برود. دولت آمریکا که قبل از وقوع جنگ ایران و عراق به سود ایران عمل میکرد، با اشغال سفارت به سمت صدام حسین گرایش یافت و ایران را با تحریمهای ادامهدار روبرو ساخت. آیا ملت دیگری را سراغ داریم که اینگونه علیه منافع خود عمل کرده باشد؟
کشورهای در حال توسعه از کره جنوبی تا چین کمونیست در مراودهی همهگونه سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک با غرب به ویژه آمریکا توانستهاند رشد و توسعه یابند بطوری که امروز به رقبای غرب بدل شدهاند. گروگانگیران با ایجاد فضای ضدغرب و شور بخشیدن به جو آمریکاستیزی و گفتمان “دشمن، دشمن” فرصتهای رشد و توسعۀ ایران را از بین بردند.
عبدی درتوجیه اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری مدعی است که درزمان شاه ۵۰ هزار آمریکایی در ایران حضور داشتند. نخست اینکه مشخص نیست ایشان رقم ۵۰ هزار نفر راازچه منبعی ذکرکردهاند. دوم مگرهمه آمریکاییها درایران نظامی بودند؟ راه رشد صنایع نطفه در دو دهه قبل از انقلاب ایجاب میکرد که ایرانیان از امکانات غرب، از جمله کارشناسان استفاده کنند.
سیاستی که دیگر کشورهای در حال توسعه نیز بهکار گرفتند. آقای عبدی شاید نمیداند که در همان زمان ۵۰ هزار دانشجوی ایرانی در دانشگاههای معتبر آمریکا تحصیل میکردند و میتوانستند به زودی جای کارشناسان غربی را در ایران بگیرند. راهی که بسیاری کشورهای دیگر مانند ژاپن و چین و کره جنوبی رفتند. امروز ۳۰۰ هزار دانشجوی چینی در آمریکا تحصیل میکنند و دولت آمریکا بیش از ۱/۱ تریلیون دلار به چین بدهکار است.
آیا آن آمریکاییهای مقیم ایران توانستند مانع سقوط شاه شوند؟ و آیا کوچکترین نقشی در سرکوبهای مردم در انقلاب داشتند؟ برعکس، مدافعان نظام پادشاهی، همواره آمریکا، به ویژه پرزیدنت کارتر را برای فشار وارد کردن بر شاه سرزنش میکنند. آیتالله منتظری به نقش مثبت کارتر در انقلاب ایران اشاره میکرد و به اشغالگران سفارت آمریکا توصیه کرد که با این کار ِخلاف اصول و اخلاق سبب پیروزی رقیب کارتر، یعنی رونالد ریگان نشوید. اما عقلانیتی در تصمیم و عملکرد گروگانگیرها دیده نمیشد که این واقعیتها و توصیهها را درک و قبول کنند.
توجیه آقای عبدی حسرتبار و تأسفآور است. او استدلال میکند که گروگان گیری در تلافی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ انجام گرفت. اما او فراموش میکند که انگلیس و امریکا برنامهریزان کودتا، اما مجریان آن ایرانی بودند. افزون بر نظامیان، اوباش زیر نفوذ آیتالله کاشانی، آیتالله بهبهانی و واعظ شهیراسلام، حجتالسلام فلسفی با فرماندهی سرلشکر فضلالله زاهدی، که قبلا در کابینه مصدق وزیر کشور بود، از جمله مجریان کودتا بودند. “داربی شایر”، افسر اطلاعاتی انگلیس یک و نیم میلیون پوند میان مجریان کودتا و حتا برخی نمایندگان مجلس و روزنامهنگاران پخش کرده بود تا علیه مصدق بنویسند.
آیا آقای عبدی که مدعی است اشغال سفارت و گروگان گیری به تلافی کودتای ۲۸ مرداد انجام گرفته بود، روحانیونی که در کودتا نقش داشته و یا مانند آیتالله بروجردی به “پیشگاه مبارک اعلی حضرت همایون شاهنشاه خلد الله ملکه، امید است که ورود مسعود اعلی حضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مفاسد ماضیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد” را هم محکوم کرده است؟ آیا آقای عبدی نمیداند که آیتالله خمینی کودتای ۲۸ مرداد را سیلی اسلام بر مصدق خوانده است؟
اما چرا آقای عباس عبدی بعد از گذشت ۶۵ سال از کودتای ۲۸ مرداد هنوز فکر میکند ملت ایران در پی تلافی علیه آمریکا بود؟ و مهمتر اینکه او چرا فکر میکند مردم ایران به ایشان و یارانش نمایندگی داده بودند که از دیوار سفارت بالا بروند، گروگانگیری کنند و باعث سقوط دولت بازرگان شوند؟ و بدتر از همه امروز که پیآمدهای این تجربه خفتبار بر همگان روشن شده است، آنرا تجربه یک ملت بخواند! تازه مگر تجربه غلط یک ملت را نمیتوان محکوم کرد؟ با این استدلال لابد هر فجایع و جنایتی که با تحریک ملتی انجام شده باشد را نباید محکوم کرد! مگرنه این است که فاشیسم و استالینیسم، و جنگهای دیگر که میلیونها قربانی گرفته است به دست مردمی که توسط رهبرانی جنایتکار هدایت میشدند انجام گرفت؟
آیا واقعاً مردم ایران در پی تلافی بودهاند و برای آن تیشه به ریشه خود زدهاند؟ چرا مردم ژاپن، تنها قربانیان بمب اتم توسط آمریکا، با حدود ۳۰۰ هزار کشته و زخمی، و ملت هند با تجربه تلخ بیش از دو قرن اشغال کشورشان توسط استعمار انگلستان، و ملت ویتنام با کشته شدن سه ملیون نفر در صدد تلافیهای اینگونه برنیامدهاند؟ بر عکس آنها همه روابط عادی با دشمنان سابق خود بر قرار کردهاند. اما ایرانیها در پی تلافی برای عملی بودهاند که رهبران مذهبی و نظامی خودشان در اجرای آن سهم بزرگی داشتهاند؟! تازه اگر چنین باشد باید پرسید نقش حکومت در هدایت و تحریک مردم چه بوده است.؟
آیا اگر آیتالله خمینی به جای حمایت از گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا، به آن جوانان خام و تند رو نصیحت میکرد که دست از آن کار غیراخلاقی، ضد قوانین بینالمللی و ضد منافع ملی بردارند و به آن قائله خاتمه میداد، آیا ایران سرنوشت بهتری پیدا نمیکرد؟
نهم نوامبر ۲۰۱۹
از: ایران امروز