گفت و گوی رضا علیجانی به یورونیوز
سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین در آسمان تهران، آن هم در اثر شلیک موشک از سوی پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، واقعه غریبی است که خسارات مادی و معنویاش برای حکومت ایران روشن نیست.
به نظرتان چرا حکومت ایران نقش خودش را در سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین پذیرفت و چرا این قدر دیر مسئولیت این حادثه را بر عهده گرفت؟
مسئولان ردهبالای جمهوری اسلامی، بویژه آقای خامنهای و مقامات سپاه و شاید هم مقامات بلندپایه دولت، شاید از همان لحظات یا ساعات اول، حقیقت را میدانستند و در واقع سه روز دروغ گفتند. باید به این نکته توجه کرد که آیا اصلاً قصد داشتند حقیقت را بگویند؟ به گمان من اصلاً چنین قصدی نداشتند و تحت تاثیر فشارهای افکار عمومی داخلی و جهانی، مجبور شدند حقیقت را بگویند. درگیر بودن کشورهای خارجی در این ماجرا نیز علتی اساسی در بیان حقیقت بود. چون جعبه سیاه هواپیما باید رمزگشایی میشد و این امر برای حکومت ایران عواقب اقتصادی و حقوقی زیادی داشت. اما تاخیر در بیان حقیقت، از یکسو ناشی از این بود که نمیخواستند اعتراف کنند ولی مجبور شدند، دوم اینکه به لحاظ سیاسی نمیخواستند مراسم تشییع آقای قاسم سلیمانی و بهرهبرداری سیاسی از تشییع جنازه او، تحتالشعاع حقیقت ماجرای سقوط هوایپمای مسافربری قرار گیرد. اما بدشانسی آوردند. ماجرای کرمان و سقوط این هواپیما، آن بهرهبرداری سیاسی را مخدوش کرده است. این واقعه دو نیمه دارد. نیمه اول مربوط به کسانی است که به هواپیما شلیک کردند، نیمه دوم مربوط به مسئولان سپاه است که درگیر عملیات شلیک موشک به پایگاههای آمریکا بودند ولی فرودگاههای کشور را تعطیل نکردند.
در اطلاعیه ستاد مشترک نیروهای مسلح، نقش سپاه در سقوط هواپیمای مسافربری تصریح شده است. آیا این تصریح ناشی از فشار و اصراری در پس تنظیم اطلاعیه بوده است؟
برخی شنیدهها از محافل رسانهای و سیاسی در تهران، حاکی از کشمکشهایی بین دولت و سپاه بوده است درباره اینکه حقیقت ماجرا به مردم گفته شود یا نه. اگرچه شخصیت و جایگاه روحانی در نظام، متفاوت از شخصیت و جایگاه محمد خاتمی است، این ماجرا شبیه داستان قتلهای زنجیرهای در سال ۱۳۷۷ بود که آن جا هم نظام مجبور شد حقیقت را بگوید. الان هم بالاخره بعد از چند روز کشمکش به واقعیت فاجعه اعتراف کردند. من تصور میکنم این بیانیه با توافق طرفین منتشر شده است؛ چون عکسهای ماهوارهای وجود داشته و این نکته هم معلوم است که آن پادگان و پدافند متعلق به سپاه بوده است. اما در همین بیانیه، باز سعی کردهاند به نوعی خلبان و مسیر هواپیما را مشکوک جلوه دهند. یعنی ادعا کردهاند که هواپیما از مسیرش منحرف شده و به شکل مشکوکی به سمت سایتهای نظامی آمده است. یعنی تا حداکثر امکان خواستهاند دروغ بگویند و زمینهای ایجاد کنند برای توجیه فاجعهای که رخ داده است. اما در بیانیه خود آقای روحانی دو نکته مهم وجود دارد. یکی اینکه گفته است این بیانیه را بر اساس آخرین گزارشهایی که به دستش رسیده، منتشر کرده است. یعنی ادعا کرده که از حقیقت ماجرا بیخبر بوده است. این مدعا برای ما قابل راستیآزمایی نیست. اما این احتمال هم قابل انکار نیست که شاید سپاه از ابتدا، حقیقت را فقط به آقای خامنهای گفته باشد نه به بقیه مقامات بلندپایه. اما عقل سلیم میگوید آقای روحانی بالاترین مقام اجرایی کشور است و علیالقاعده نمیتوانسته از حقیقت واقعه بیخبر بوده باشد. نکته دوم بیانیه روحانی، اشاره تلویحی به اندیشیدن تهمیداتی راجع به تقویت و تصحیح عملکرد پدافند ضد هوایی کشور است. روحانی نوشته است «ضرورت دارد برای رفع نقاط ضعف سامانههای پدافندی کشور، ترتیبات و تمهیدات لازم اتخاذ گردد تا هرگز چنین فاجعهای تکرار نشود.» در واقع روحانی تلویحا آدرس سپاه و آقای خامنهای را داده و گفته است کشور باید از شرایط فعلی خارج شود و «تمهیدات لازم» اندیشیده شود که این مشکلات حل شوند. من این جمله روحانی را این طور میفهمم که منظورش این است ایران باید با جهان ارتباط بهتری داشته باشد و مجبور نباشد از این نوع تجهیزات استفاده کند. این یک کنایه است به سیاست خارجی نادرستی که رهبر ایران به دولت و وزارت خارجه تحمیل کرده و روحانی و ظریف هم کارگزارانه تسلیم این سیاست خارجی شدهاند؛ در حالی که به نظر میرسد به این سیاست اعتقای نداشتند؛ چون حسن روحانی با شعارهایی متفاوت از این سیاست خارجی، موفق شد از مردم رای بگیرد و به قدرت برسد.
شبی که سپاه به پایگاه عینالاسد موشک شلیک میکرد، رسانههای نزدیک به حکومت خبر دادند که رهبر ایران بر این عملیات نظارت دارد. با توجه به اینکه رهبر ایران فرمانده کل قواست و آن شب هم ظاهرا بر عملیات نظارت داشته، آیا ایشان را باید مسئول سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین دانست. ضمن اینکه بعد از ساقط شدن هواپیمای ایران توسط آمریکا، آقای خامنهای به شدت از آمریکاییها انتقاد کرد و سهوی بودن شلیک اشتباه را هم توجیه قابل قبولی ندانست. به نظرتان مجموع این ملاحظات، بعد از حضور صدها هزار نفر در تشییع جنازه قاسم سلیمانی، چقدر به زیان مشروعیت رهبر ایران است؟
مسئولیت سیاسی و اخلاقی این فاجعه، دقیقا بر عهده آقای خامنهای است. عرف بینالملل هم بالاترین مقام مسئول باید اولین نفری باشد که باید قبول مسئولیت کند. در برخی کشورها هم مسئول اصلی واقعه استعفا میکنند. آقای خامنهای سه چهار روز از این ماجرا باخبر بوده. یعنی همان روز چهارشنبه که راجع به قاسم سلیمانی سخنرانی میکرد، از موضوع نقش سپاه در سقوط هواپیمای مسافربری مطلع بود. ایشان حتی سعی کرد مساله کشتهشدگان کرمانی را رفع و رجوع کند. یعنی گفت آن افراد هم انشاءالله با آقای سلیمانی محشور خواهند بود و با ظرافت از کنار مساله گذشت. جرم آقای خامنهای دو جنبه دارد: مسئولیتناپذیری و کتمان حقیقت. اما درباره تاثیر این واقعه بر مشروعیت سیاسی رهبر ایران، باید گفت که شرایط سیاسی کشور متحول است. آقای خامنهای رهبر جریانی است که در میان مردم پایگاه ندارد. شکست جریان اصولگرا بارها در انتخابات مشاهده شده است در همین دهه ۱۳۹۰. ما در ایران شاهد حکومت اقلیت بر اکثریت هستیم. در خود جریان اقلیت هم بسیاری با سیاستهای آقای خامنهای مخالفند. همین چند وقت پیش شاهد بودیم که سه فراکسیون مجلس راه حل مشکلات اقتصادی کشور را تغییر سیاست خارجی ایران میدانستند. یعنی فراکسیون ولایی هم با سیاست خارجی آقای خامنهای موافق نیست. جریان اصولگرا جرات ندارد مشروعیت در حال کاهش آقای خامنهای را عیان کند؛ چون با اتکا به آقای خامنهای در قدرت است. اما در بدنه جریان اصولگرا این ریزش مشهود خواهد بود. تشییع جنازه قاسم سلیمانی یک موفقیت برای نظام بود و حوادث آبان را تا حدی تحتالشعاع قرار دارد. اما نیروهای هوادار رهبر ایران، با دو شعار در عرصه سیاسی کشور جولان میدهند. یکی شعار حمایت از فقرا و محرومین است که این شعار را در برابر آزادی و حقوق بشر میگذارند. این نیروها در اعتراضات آبان ماه مسالهدار شدند. یک روز قبل از ترور آقای سلیمانی، ما شاهد انتشار نامه بیش از صد فعال سیاسی اصولگرا بودیم که از موضع عدالتخواهانه، آقای خامنهای را نقد کرده بودند. شعار دوم نیروهای هوادار رهبر ایران، ضدیت با دشمن و آمریکاست. موشکپرانی نمادین به پایگاه نظامی آمریکا هم باز موجب تردید این نیروها شد. یعنی احساس میکنند بازیچه شدهاند و وقتی که کار دشوار میشود، آقای خامنهای حاضر نیست از جیب نظام خرج کند. یعنی صرفاً تا جایی که هزینه آمریکاستیزی متوجه مردم باشد، آقای خامنهای حاضر است مایه بگذارد. در کنار این دو شعار، نوعی قداستزدایی از آقای خامنهای نزد این نیروها بوقوع پیوسته این بود. این امر یک بار در جریان وقایع پس از انتخابات سال ۸۸ رخ داد، یک بار هم در وقایع اخیر. یعنی اعتراضات آبان و ماجرای سقوط همین هواپیما. در همین چند ساعت اخیر، اصولگرایانی که تا دیروز با اعتماد به حکومت مدعی بودند ادعای سقوط این هواپیما در اثر شلیک موشک صرفا جنگ روانی دشمن است، الان دارند این نقد را مطرح میکنند که مگر ما بازیچه هستیم که شما این قدر به ما دروغ میگویید. در واقع این نیروها نقدشان این است که چرا رهبر ایران در این دو سه روز حرفی نزده است؟ چون اینها هم میدانند که بالاترین مقام سیاسی کشور حتما از این ماجرا خبر داشته است. بویژه اینکه سپاه اول از همه به رهبری نظام پاسخگو است و اساسا نیروی خاص رهبری قلمداد میشود. این تردید نسبت به صداقت آقای خامنهای به تدریج رسوب خواهد کرد و ضربهای اخلاقی به حیثیت و مشروعیت آقای خامنهای است که البته تاثیرش نزد نیروهای طرفدار وی، معلوم نیست؛ اما به هر حال این امر قطعاً موثر است در تضعیف جایگاه رهبری ایران نزد نیروهای طرفدارش.
اگر این پرواز داخلی بود و افراد خارجی و دوملیتی در این هواپیما نبودند، حکومت ایران میتوانست حقیقت ماجرا را مخفی نگه دارد؟
به نظرم تا حد زیادی این کار را میکرد مگر اینکه شرکت سازنده هواپیما پافشاری میکرد بر افشای حقیقت. چون سقوط هواپیما به اعتبار شرکت سازندهاش هم لطمه میزند. شاید هم جمهوری اسلامی سعی میکرد با آن شرکت معامله کند. در هر صورت فشار هر چه کمتر باشد، تلاش حکومت ایران برای لاپوشانی حقیقت در چنین حوادثی بیشتر میشود. ما در همین بیانیه ستاد مشترک نیروهای مسلح هم میبینیم که ادعا شده است هواپیما وارد فضای مشکوکی شده بود که کار به این جا رسید. این یعنی حداکثر تلاش برای لاپوشانی حقیقت.
در سه روز گذشته، روزنامهها و سایتهای داخل ایران هیچ گزارشی درباره شبهات مربوط به سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین منتشر نکردند و هیچ نقدی در این زمینه ننوشتند. تکلیف صدا و سیمای ایران که روشن است؛ اما آیا نمیتوان گفت اندکاعتبار روزنامهها و سایتهای داخل ایران هم با عملکرد ضعیفشان در قبال این واقعه، به کلی از بین رفت؟
بله، متاسفانه همین طور است. نشریات اصولگرا که تکلیفشان مشخص است. نشریات زرد هم، با مدیران فرصتطلبان هم، به همین ترتیب. ولی من با اینکه شرایط همکاران رسانهایام را در نشریات غیر اصولگرا درک میکنم، اما عملکردشان را قابل توجیه نمیدانم. این نشریات با مدیران مسئول فرصتطلب مواجهاند و نیز با فشار شدید سانسور حکومت. این عوامل نوعی خودسانسوری را هم به عملکرد این نشریات اضافه کرده است. شاید در این شرایط سکوت کردن بهتر از ترویج دروغ و توسل به توجیه باشد. ما در قبال این واقعه، طیفی از ترویج دروغ و توجیه و سکوت را شاهد بودیم. حکومت نسبت به چنین مسائلی حساسیتهای ویژه نشان میدهد. ما حتی در مورد حمله به پایگاه نظامی آمریکا هم شاهد خودسانسوری مطبوعات بودیم و هیچ نشریهای از اینکه چنین اقدامی میتوانست ایران را گرفتار جنگ کند، انتقادی نکرد. به هر حال بخش عمدهای از مردم، فارغ از اینکه چقدر از پشت صحنه رسانههای داخلی اطلاع دارند، به این رسانهها به کلی بیاعتماد شدهاند و دقیقا به همین دلیل از رسانههای خارج کشور استقبال میکنند. واقعیت تلخ برای نظام جمهوری اسلامی این است که مردم به رسانههای خارجی بیش از رسانههای داخلی و به نخستوزیر کانادا هم بیش از رهبر و رئیس جمهور ایران کشورشان میکنند.
از: یورو نیوز