اعتراضهای مردم ایران در آبانماه و رویدادهای پس از آن، بهویژه سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی، که اعتراف به سرنگون شدن آن با شلیک پدافند هوایی سپاه پاسداران به شروع موج جدید اعتراضها منجر شد، ایران را به یکی از پرخبرترین کشورها و کانون اصلی توجه رسانهها و دولتهای جهان در هفتههای اخیر تبدیل کرده است.
پس از تجمعهای زنان در سال ۱۳۵۹ در اعتراض به حجاب اجباری، که بلافاصله سرکوب شد و دیگر تکرار نشد، با فاصله زمانی زیاد، شکلگیری جنبشهای دانشجویی در دوران پس از انقلاب اسلامی، در اواخر دهه ۱۳۷۰، را شاید بتوان آغازگر دورهای جدید و جدی از مطالبات مردمی دانست. اعتراضهای مردمی در سال ۱۳۸۸، مشهور به جنبش سبز که تا امروز طولانیترین اعتراض مردمی چهل سال اخیر از نظر مدت درگیری با حکومت بوده است، اعتراضهای دیماه ۱۳۹۶، تجمعهای خونین و پرتلفات آبانماه ۱۳۹۸ و اکنون، اعتراضهای پر از خشم و نفرت مردم علیه سپاه پاسداران پس از برملا شدن دروغ سقوط هواپیمای اوکراینی به دلیل نقص فنی، از دیگر حرکتهای اعتراضی مردم علیه جمهوری اسلامی بودند.
اگر نگاهی کلی به این اعتراضها داشته باشیم، خط سیر مطالبات مردمی بهروشنی نشان میدهد که سمت و سوی مطالبات از آزادی بیان و سهمخواهی در قدرت به سمت خواستههایی چون حذف جمهوری اسلامی و تغییر حکومت رفته است.
در این میان، رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، نویسندگان و فعالان مدنی و سیاسی و از همه مهمتر فضای مجازی، در انعکاس رویدادها و اطلاعرسانی به مردم داخل کشور و به سیاستمداران و افکار عمومی جهان، در مقایسه با گذشته، نقش پررنگتری داشتند.
جنبش اعتراضی آبانماه مردم ناراضی و خسته از حکومت جمهوری اسلامی، که جرقه آن را افزایش قیمت بنزین زد، با شعارهایی علیه سیستم سیاسی حاکم، به جنبشی خونین با صدها کشته و هزاران بازداشتی تبدیل شد. با تمام سعی رژیم جمهوری اسلامی در خاموشی این جنبش، در نهایت، با خبر کشته شدن فرمانده سپاه قدس در حمله پهپادی آمریکاییها، بهطور موقت به سردی گرایید. جو حاکم بر برخی رسانهها و حتی فضای مجازی به جوی احساسی مبدل شد و برخی سلبریتیها و چهرههای فعال فضای مجازی که تا روز قبل، از خفقان و سرکوب مردم دلخور بودند، از قاسم سلیمانی بهعنوان قهرمان ملی یاد کردند. علاوه بر این، بخش دیگری از مردم که از وابستگان ایدئولوژیک یا مالی حکومت بودند نیز با در دست گرفتن فضا، سعی کردند نشان دهند که همه برای این سردار سپاه پاسداران عزادارند و آنها که در این مدت، به خیابان آمده و کشته و زخمی و بازداشت شده بودند «مردم واقعی» نبودند!
این فضای کاذب موجب شد تا سوالاتی در ذهن برخی مردم و تحلیلگران ایجاد شود: پس از مرگ قاسم سلیمانی، چطور مبارزات و مطالبات به یکباره محو شد؟ با وجود موبایل و رسانههای خارجی، که این بار بهخوبی به کمک مردم آمدند، چطور مردم ناگهان در دام شگرد «مارپیچ سکوت» گرفتار شدند و به این اشتباه افتادند که فضای کشور کاملا در دفاع از سپاه پاسداران و عزای سلیمانی است و در این شرایط، نباید مطالبات خود را بیان کنند؟ و آیا عزیزان ما هنوز خاکنشده فراموش شدند؟
جو حاکم بر افکار عمومی در ایران تا دو روز چنان رنگ عوض کرده بود که بسیاری به این فکر افتادند احتمالا کشته شدن قاسم سلیمانی تله خود حکومت برای ایجاد وحدت بین مردم و سپاه پاسداران و راهی برای برونرفت از اوضاع آشفته جمهوری اسلامی بوده است.
حکومت تمام تلاش خود را کرد تا از شرایط پیشآمده بهترین بهرهبرداری را بکند. هرچند حتی از این فرصت هم نتوانست برای نجات خود درست استفاده کند. کشته شدن بیش از ۶۰ نفر در مراسم عزاداری سلیمانی بهدلیل نبودِ برنامهریزی و مدیریت صحیح جمعیت، باز هم انگشت اتهام را به سمت حکومت و بهویژه سپاه پاسداران، که مامور حفظ نظم در این مراسم بود، چرخاند. اما تیر خلاص بیکفایتی سپاه پاسداران و حکومت زمانی رها شد که در سحرگاه روز «انتقام سخت» سپاه پاسداران از آمریکا، همزمان با موشکپرانی به بخشهایی از یک پایگاه آمریکایی در عراق، یک هواپیمای مسافربری اوکراینی با ۱۷۶ مسافر دقایقی پس از برخاستن از باند فرودگاه امام خمینی سقوط کرد.
این ماجرا مردم ناراضی و سرکوبشده را خشمگینتر از قبل به خیابانها کشاند. این بار شعارها رادیکالتر از هر زمان دیگر و کاملا متوجه شخص اول مملکت یعنی رهبر جمهوری اسلامی و نیروهای نظامی ولایی یعنی سپاه پاسداران بود. جنبشی که در آبانماه شعلهور شد و با کشته شدن قاسم سلیمانی به نظر میرسید رو به سردی میرود، این بار خشمگینانهتر و تندتر از قبل به خیابانها بازگشت.
شاید بتوان این دیماه را نقطه عطف بزرگی در تاریخ جنبشهای مردمی ایران دانست که مطالبات معترضان روشنتر از همیشه است، دیگر نه برچسب اقتصاد خراب و بیکاری بر آن میچسبد و نه خواستههای اصلاحطلبانهای چون اصلاح برخی قوانین. بازگشت مردم به خیابانها و اعتراضهایی که فاصله زمانی بین آنها هر روز کمتر میشود نشان میدهد که با خاموشی هر اعتراض و سرکوب آن، این مطالبات از بین نمیروند و در واقع، اقدام موقت نظام در ساکت کردن صدای اعتراضها فقط به انباشت بیشتر مطالبات و نمود شدیدتر آن در هر زمان و به هر بهانهای منجر میشود.
در واقع، باید گفت مردم با رشد اجتماعی سیاسی و کسب تجربه بیشتر، کمکم دارند به شهروند تبدیل میشوند و حقوق شهروندی بزرگترین مطالبه و نقطه رودررویی آنان با حکومت است. با بررسی اعتراضها و جنبشهای دهههای اخیر در ایران، میتوان دریافت که مطالبات هر جنبشی نسبت به اعتراضها و جنبشهای گذشته، پیشروتر بوده است و جامعه را بیشتر به سوی تحول سیاسی اجتماعی سوق میدهد.
هرچند در اعتراضهای ۲۲ دیماه، سخنان و برخی نامهنگاریهای چهرهها و نظریهپردازهای اصلاحطلب گاهی به سمتی میرود که نشان از مطالبه استعفای شخص رهبر طبق قانون اساسی فعلی را دارد، چنان که از شعارها برمیآید، باید دانست که مطالبات عمده مردم در اعتراضهای اخیر، گذار از جمهوری اسلامی است، چرا که ماهیت این نظام و عملکردهای اشتباهش به بهانه مصلحت نظام برای مردم آشکارتر شده است.
با نگاهی به کموکیف اعتراضها، بهخصوص از سال ۱۳۹۶ تا امروز، میبینیم که هرچند تجمعها و اعتراضها هر بار به دلیلی متفاوت به خیابانها کشیده میشود، مطالبات مردم با توجه به شعارهایشان نشان از خواستههای سیاسی و گذار از جمهوری اسلامی دارد. در واقع، با بررسی سیر تحول جامعه و اعتراضها، اینطور به نظر میرسد که مطالبات و خواستههای مردم ایران حذف نمیشود، بلکه مطابق رفتار و عکسالعمل بعدی سیستم جلو میرود و خود را در شعار دیگری جستوجو میکند.
در نهایت، همانطور که تجربه تاریخی و دانش تحولات سیاسی اجتماعی نشان میدهد، در هر اعتراض جدید، وحدت مردم و روشنی خواستهها بیشتر خواهد بود، چرا که با گذشت زمان و افزایش اشتباههای حکومت در مقابل مردم، انباشتگی مطالبات نیز بیش از پیش میشود و ایستادگی نظامی حکومت یا حتی استعفای بسیاری از مسئولان دیگر پاسخگوی این حجم از نارضایتی و خواستههای مردمی نخواهد بود.
از: ایران اینترنشنال