هرگاه صحبت از «جنگ» به میان میآید، تیر و تفنگ و باتوم و شلاق و… در اذهان، بخصوص در ذهن مردم منطقهٌ ما، تداعی میگردد. ولی خوب که بنگری، واضح مینماید که قبل از هر گونه جنگ دیکری، بویژه جنگ فیزیکی، آماده ساختن افکار عمومی، پیشنیازی برای انواع جنگها است. مستبدان قدرتمدار، بدون مغزشویی و تولید رضایت در مردم، نمیتوانند قشون و قوای سرکوب خود را بکار گیرند و به حقوق آنها تجاوز کنند و بر مردم حاکم شوند.
در این ماجرا، مغزشویی در دو لایه ضروری میآید. یکی در سطح مردم داخل از رژیم، مردمی که در قوای سرکوب و نظامی و انتظامی و امنیتی و اطلاعاتی، اشتغال دارند. و دیگری مردم خارج از رژیم، جامعه مدنی و جامعه سیاسی.
قوای سرکوب که در خیابانها هموطنان خود را مورد ضرب و شتم قرار میدهند، بازجوها و شکنجهگرانی که انواع خشونتها را به انسانهای اسیر روا میدارند، و… همه و همه نمیتوانند به چنین جنایتهایی دست بزنند، مگر رژیم با مغزشویی، آنها را راضی کرده باشد که اعمال آنها خوب و درست، و یا لازم و یا مصلحت است.
پذیرش سرکوب و تجاوز و جنایت و فساد و… هم توسط مردم، نمیتواند بدون انواع ترفندهای مغزشویی، انجام شود و ادامه یابد.
بکار گیری انواع رسانهها و دستدرازی به افکار عمومی توسط آنها و انواع دروغها و ضداطلاعات و سوءاطلاعات را به مردم باوراندن، و…. و در یک کلام مغزشویی مردم، جنگ روانی نامیده میشود. جنگی «مادر همهٌ جنگها» است. جنگی که قدرتها بدون مدیریت آن، هیچیک از انواع دیگر را نمیتوانند شروع کنند و ادامه دهند.
پندار هر فرد، محتوی گفتار و نحوی کردار وی را مشخص مینماید. پندار هر فرد، از دانستههای آن فرد، از خوددانی، از وژدان آن فرد نشئت میگیرد. وژدان عمومی یک فرد، مجموعهای از وژدانهای تاریخی، و علمی، و اخلاقی آن فرد است. وژدان احساسی یک فرد، یعنی زمینهٌ احساسی-روانی یک فرد، تاثیر تعیین کنندهای بر سایر وژدانهای تاریخی، و علمی، و اخلاقی، و در نتیجه، وژدان عمومی آن فرد دارد. تمام سلاحهایی که در جنگ روانی توسط قدرت ها بکار میروند، وژدان احساسی افراد، و وژدان احساسی جامعه را نشانه گرفته است. جمع جبری و برآیند وژدانهای تاریخی، و علمی، و اخلاقی، و احساسی افراد یک جامعه، وژدانهای تاریخی، و علمی، و اخلاقی، و احساسی آن جامعه و آن ملت را تشکیل میدهد.
با توجه به رویدادهای اخیر، که در جنبش ۱۳۹۸ متبلور گردیده است، پایههای این رژیم، هرچه سستتر میشود و فروپاشی آن، تعجبآور نیست.
ولی این روش که بگوییم این رژیم رفتنی است و ما کناری بنشینیم و نظارهگر باشیم، برخوردی است منفعل و مطلوب رژیم است که مسلما منجر به ادامه حیات استبداد و خفقان و خشونت، برای سالهای متمادی خواهد شد.
رژیمهای مشابه، هرکدام به شکلی از اشکال مختلف و به درجهای از درجات مختلف، در مقابل ایستادگی مردم بر مطالبهٌ حقوق خود، به زانو در آمدهاند. تکرار مکرر این مطلب، برای پیروزی در جنگ روانی رژیم برعلیه ما مردم، بسیار مهم است:
مدت زمان اعتراضات تا تحولات عمده و حتی تغییر رژیم در چند کشور:
ایران= حدود یکسال= یکسال و ۳۵روز
فیلیپین= ۴ روز – ۱۹۸۶ رژیم مارکوس در روز چهارم فروریخت
رومانی= ۸ روز – اعدام نیکلای چائوشسکو در ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹
تونس= ۱۰ روز – زینالعابدین بن علی
لبنان= ۱۳ روز – استعفای حریری نخست وزیر
مصر= ۱۸ روز – حسنی مبارک
گرجستان= ۲۰ روز = استعفای ادوارد شواردنازه در دوم آذرماه ۱۳۸۲ = ۲۰۰۳ –
بولیوی= ۳هفته – اوو مورالس
عراق= کمتر از دو ماه – استعفای عادل عبدالمهدی در ۲۹نوامبر۲۰۱۹
الجزایر= ۸هفته = ۲ماه – عبدالعزیز بوتفلیقه
سودان= ۱۶ هفته = ۴ ماه – عمر البشیر
ولی اگر ما نتوانیم در مهمترین جنگی که قدرتها بر علیه ما براه انداختهاند یعنی جنگ روانی، پیروز شویم، این رژیم، تا فرو افتادن میهن ما از لبهٌ پرتگاه بحرانهای ساختهٌ قدرتها، در خطرهای فزایندهٌ نابودی، جلو خواهد رفت.
شناخت و خنثی کردن انواع ترفندهای جنگ روانی که قدرتها بر علیه مردم، به شکلهای مختلف و در زمانهای مختلف و در بحرانهای مختلف، بکار میبرند، رمز پیروزی در همه جنگهای دیگر با قدرتها، و راهگشای گذار خشونتزدا از استبداد به مردمسالاری است.
قدرتهای خارجی، موفق
در تلاشهای گستردهٌ خود برای به پیدا کردن و یا ساختن «آپوزیسیون» وابسته به عنوان جایگزین این رژیم، عاجز و علیل افتاده است، و آنچه که تا به حال به عنوان «آپوزیسیون» وابسته ساختهاند، انقدر بیمایه است که در دل ایرانیان، هیچ جایگاهی ندارد. نتیجه اینکه این قدرتهای خارجی، مانند ترامپ، مرتب اعلام میکنند که خواهان تغییر رژیم نیستند و مایلند که رژیم کنونی بماند ولی فقط کمی تغییر رفتار بدهد. ولی این رژیم خوب میداند که آنچنان منفور اکثریت مردم است که اگر کمی تغییر رفتار بدهد، خیلی زودتر از سقوط محتوم، از هم فرو خواهد ریخت.
در جنگ روانی قدرتهای خارجی بر علیه ایران و ایرانیان، رسانههای وابستهای چون بیبیسی و صدای امریکا و من و تو و ایران اینترنشنال و….. به دروغپراکنی سخت مشغول هستند. این آخری دروغ بیبیسی در مورد کشتارهای محمدرضا پهلوی و تصویر عکس واقعیت را مصور کردن بود! واقعیت این است که اقای پهلوی خواستار کشتار مردم بود، ولی میدانست که رژیمی پوشالی و وابسته به قدرتهای خارجی دارد، از آقای کارتر دستنوشته میخواست که مردم را بیشتر به رگبار ببندد!
در سوی در ظاهر مقابل قدرت خارجی، قدرت داخلی (ولی هر دو برعلیه مردم) قرار دارد. قدرت داخلی، از ترساندن مردم از «دشمن» و «دشمنان» عاجز و علیل افتاده است. ولایت مطلقه پهلوی، ایرانیان را از «ایرانستان» شدن ایران میترساند. ولایت مطلقه فقیه، ایرانیان را از حملهٌ داعش و امریکا و… میترساند. داعشِ ساختهٌ امریکا، با تمام شدن تاریخ مصرفش، از بین برده شد. امریکا هم که بزرگترین ارتش دنیا را دارد، کارش به صرف بودجههای میلیاردی برای کشتن بنلادن و البغدادی شده است. این ارتش، بعد از بیش از هژده سال که از تجاوزش به افعانستان میگذرد، خود را ناتوان در مقابله با طالبان و ناگزیر از مصالحه با آنها یافته است.
قدرت داخلی در جنگ روانی با مردم، از اینکه «آپوزیسیون» وابسته، انقدر بیمایه است که در دل ایرانیان، هیچ جایگاهی ندارد، خرسند نیست. رژیم ولایت مطلقه، از این «آپوزیسیون» وابسته ترسی ندارد. دستگاه تبلیغاتی قدرت داخلی و خارجی، هر دو به بزرگنمایی این «آپوزیسیون» وابسته، مشغول بودهاند.
آنچه که قدرتهای داخلی و قدرت خارجی، نهایت تلاش خود را در سانسور و برقراری انواع خودسانسوریها، بر علیه آن کردهاند، بدیل واقعی ولایت مطلقه است. این بدیل، بدیلی است که علیرغم چهل سال اعمال سانسور و تحمیل خودسانسوری به مردم، هرچه میگذرد، بر مردم بیشتر شناخته میشود، و رویکرد مردم به آنها هرچه شتابگیرتر میشود.
قدرت داخلی، برای بکارگیری و خرج کردن قوای سرکوب هم احتیاج به مغزشویی آنها دارد. رژیم برای اینکه زور خود را اعمال کند، با اشکال مواجه شده است، که حاکی از موثر بودن روشهای خشونتزدایی است که مردم در مقابله با رژیم در جنگ روانی، با موفقیت بکار بردند و اسلحهها در دست سرکوبگر، هرچه میگذرد، بیاثرتر میشوند. یک موقعی بود که عملههای قدرت در رژیم، با سفاکی بیش از تصور، به جان ایرانیان افتاده بودند، و با بیحیایی فراوان، به جنایات خود افتخار هم میکردند. ولی اکنون کمکم شاهد تبرا جستن عدهای از این جنایات هستیم. به یاد دارم که از یک مامور ساواک در تیمهای «تعقیب و گریز» شنیدم که در رژیم ولایت پهلوی در سالهای قبل از انقلاب، آنها به زدن و کشتن و شکنجه کردن «خرابکاران» افتخار میکردند و در این زمینه، چه اغراقها که نمیکردند و اگر در یک درگیری خیابانی، یک «خرابکار» کشته میشد، چطور همگی تلاش میکردند با افتخار آن قتل را به نام خود به مافوق خویش گزارش کنند! بعد از انقلاب اما، دیدیم که چگونه همه آنها، انگشت اتهام را به دیگر همکارانشان نشانه میگرفتند و خود را از آن جنایتها مبرا میخواندند. فدا کردن دژخیمان توسط مستبدان، داستانی تکراری است.
مقابله مردم با جنگ روانی رژیم برای تطهیر جنایتهایی که در این چهل سال انجام داده است، به قدری موفق بوده که جنایتکاری چون آقای خلخالی در اواخر عمر خود، این در و آن در میزد که به همه ثابت کند که «مامور و معذور» بوده است. سرنوشت آقای سعید امامی، بدتر از او بود که رژیم را واجب آمد که او را زندانی و شکنجه کند و به قتل برساند. از آقای «سردار» رادان که عامل جنایتها در جنبش ۱۳۸۸ بود، خبری نیست. آقای سعید مرتضوی اما، از عاقبت بد جنایتکاران قبل از خود، درس گرفت و گفته شد که به اندازه کافی سند برعلیه «مقامات» بالای رژیم جمع کرده که خود را علیه آفات بیمه کند!
بدین ترتیب، برای بگیر و ببند و شکنجه و کشتار مردم، دست رژیم، مثل سابق باز نیست و مجبور است به عدهٌ محدودی جنایتکار خردهپا و بیذکاوت متشبث شود، آنهم به شکل گمنام. به این معنا که کسی هویت کسانی که در جنبش ۱۳۹۸ بر روی مردم آتش گشودند را نمیداند (هنوز!).
از اولین اقداماتی که سرکوبگران در جنبش خودجوش مردمی در آبان ۱۳۹۸ کردند، قطع کردن اینترنت و وسایل ارتباط افکار عمومی با یکدیگر بود. با این تجاوزش به حقوق بشر، خود رژیم ولایت مطلقه به ما میگوید که سلاح موفق و کارساز مردم، برای مقابله پیروز در جنگ روانی رژیم برعلیه مردم چیست! و آن چیزی جز سیر آزاد خبرها و اندیشهها و نظرها نیست.
با برانگیخته شدن افکار عمومی دنیا و با درآمیختن با افکار عمومی ایرانیان در مورد فاجعهٌ ساقط کردن هواپیمای اوکراین، میبینیم که رژیم چگونه در آچمز درمانده است!
فقط تصور کنید که اگر این هواپیما، در یک پرواز داخلی هدف موشک قرار گرفته بود و غیرایرانیان در آن جان نمیباختند. آیا باز هم فشار به رژیم به این مقدار بود که الان شاهد آن هستیم؟ آیا خود ما ایرانیان هم پذیرفتهایم که خون از ما بهتران از خون ما رنگینتر، و جان ما بیارزش است؟
یکی از دلایل مهمی که این رژیم به مدت چهار دهه بر میهن ما حاکم مانده، این بوده است که متاسفانه یک حداقل لازمی از جامعه سیاسی، و نیز جامعه مدنی، فجایع روزانهای که در وطن شاهد آن هستیم را به اندازهٌ لازم در رسانههای مردمی منتشر نکرده است که بتواند این قطرههای باران اعتراضها به تجاوزها به حقوق خویش را، به سیلی تبدیل کند که پایههای متزلزل این رژیم را براندازد.
از حواشی رسانهای این فاجعه، ما ایرانیان میتوانیم درسهای فراوان بگیریم، و به اهمیت برانگیختن افکار عمومی ایرانیان، و درآمیختن با افکار عمومی مردم منطقه و مردم جهان، پی ببریم.
در جنبش خودجوش ۱۳۸۸، خبرهای ایران، سرفصل بسیاری از رسانههای مهم دنیا بود و از جمله با تیترهای درشت مینوشتند: «هر ایرانی، یک رسانهگر!» تلاشهای رسانهای آن جنبش خوب بود، ولی گفتمانی که «رهبران جنبش» بکار بردند از جمله «اجرای بلاتنازل قانون اساسی» و «خط قرمز قانون اساسی» که شیرازهاش ولایت مطلقه فقیه است بود. در نتیجه رژیم از آن حداکثر بهره را برد، و این گفتمان در نهایت، منجر به پیشبرد شعار آقای خامنهای مبنی بر «حفظ نظام از اوجب واجبات است» گردید. در آن زمان مخالفت با اصلاحطلبی، گناه کبیره بود! ولی مردم در جنگ روانی رژیم در این زمینه برعلیهشان، موفق بودهاند و حالا بسیاری خودِ اصلاحطلبی را، گناه کبیره میدانند. از آن تجربه و جنگ روانی ۱۳۸۸ هم میتوان بسیار آموخت.
گرچه جنگ روانی قدرتها برعلیه مردم، «مادر همهٌ جنگها است» ولی این تنها جنگی است که نه تنها همه مردم میتوانند در آن برای دفاع از خود شرکت کنند، بلکه همه مردم باید برای دفاع از حقوق خود و دیگران در تمام جبهههای این جنگ وارد شوند، هرکسی به سلیقهٌ خود، و به سهم خود، و به نوبهٌ خود!
شناختن و شناساندن جنگ روانی قدرتها و انواع حربههای مورد استفاده برعلیه مردم، و به این وسیله دفاع از حقوق مردم و مقابله با قدرتها:
عمر رژیم ولایت مطلقه را هرچه کوتاهتر میکند و…
دوران گذار به نظام ولایت جمهور مردم را هرچه خشونتزداتر و هرچه کوتاهتر میگرداند و…
برپایی و پویایی و پیشبرد مردمسالاری و حقوقمداری را هرچه بیشتر ضمانت میکند.
علی صدارت
ژانویه۲۰۲۰
از: گویا