در حالتیکه میرزاده این ابیات را میخواند دختری بزینت آراسته با قیافه ی مات و محزون از قبر بیرون آمده بر اطراف نگاه می کند و این همان خسرو – دخت است .
خسرو دخت
……………
این خرابه قبرستان نه ایران ماست
اینخرابه ایران نیست ایران کجاست ؟
ای مردم چون مرده ی استاده ی ایران
من دختر کسرایم و شهزاده ی ایران
ملک زاده ی دیرین
جگر گوشه ی شیرین
غصه ی شما قوم رنجور
مرده ام برون کرده از گور
این خرابه قبرستان نه ایران ماست
این خرابه ایران نیست ایران کجاست
**************
در عهد من این خطه چو فردوس برین بود
ای قوم به یزدان قسم این ملک نه این بود
چه شد گردان ایران ؟
جوانمردان ایران
تاجدار خسرو کجایی
یکنظر بر ایران نمایی
این خرابه قبرستان نه ایران ماست
اینخرابه ایران نیست ایران کجاست ؟
******************
هان ای پدر تاجور غمزده خسرو
خیز از لحد و با خبر کشو خود شو
سرای همه گور است
همه اهل قبور است
مرده ی برون از مزارند
زنده و زندگی ندارند
این خرابه قبرستان نه ایران ماست
این خرابه ایران نیست ایران کجاست؟
*********************
اجداد من از تاجوران کی و ساسان
ریزند و بسر خاک غم از ماتم ایران
همه در غم و افسوس
مصیبت زده سیروس
داریوش بر سر زنان است
در عزا انوشیروان است
این خرابه قبرستان نه ایران ماست
این خرابه ایران نیست ایران کجاست ؟
دستی بسر از مویه همی برزده شیرین
و آنگاه دگر دستش بلند است بنفرین
که ای اولاد نا اهل
به ننگ آلوده از جهل
شرمی از بزرگان و اجداد
شرمتان پس از ما زنان باد
این خرابه قبرستان نه ایران ماست
این خرابه ایران نیست ایران کجاست ؟
**********************
بخشی از اپرای رستاخیز شهریاران ایران