«فرید پژوهی» جوان دانشجوی کُرد ۲۵ ساله اهل مریوان است که چندین شاهد و مقام دولتی بازداشت و نگهداری او را در بازداشتگاههای اداره اطلاعات در مریوان و ادارهکل اطلاعات کردستان در سنندج تائید کردهاند
فرید در کنار مادرش
پدر و مادر فرید پژوهی
تصویر شناسنامه فرید پژوهی
فرید پژوهی متولد ۱۳۷۳ در مریوان، دانشجوی ترم آخر دوره کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه آزاد مریوان و صاحب یک مغازه موبایل فروشی در شهر مریوان است
«فرید از آبان ۹۷ ناپدید شده است. امام جمعه و رئیس پلیس آگاهی مریوان به نقل از مسئولان اداره اطلاعات مریوان به ما گفتند که برادرم را اطلاعات بازداشت کرده است و یکی از بازداشتیهای آزاد شده هم او را در بازداشتگاه اطلاعات کردستان در سنندج دیده است، اما اطلاعات زیر بار نمیرود. نمیدانیم چکار کنیم. این که نمیدانیم چه بلایی سر او آمده است و کجاست از شنیدن خبر مرگش هزار بار سختتر است.»
«فرید پژوهی» جوان دانشجوی کُرد ۲۵ ساله اهل مریوان است که چندین شاهد و مقام دولتی بازداشت و نگهداری او را در بازداشتگاههای اداره اطلاعات در مریوان و ادارهکل اطلاعات کردستان در سنندج تائید کردهاند، اما بازداشت او هیچگاه به صورت رسمی اعلام نشد و اکنون مقامات امنیتی منکر بازداشت او میشوند.
این اولین بار نیست که چنین اتفاقی میافتند. هفت ماه پیش خانواده آرام ظفری به «ایران وایر» خبر دادند که آرام از ۲۸ آبان ماه ۹۶ و پس از احضار به اداره اطلاعات کردستان ناپدید شده است.
فرید و آرام طبق تعریف سازمان ملل ناپدید شده قهری خوانده میشوند.
ناپدیدشدگان اجباری (قهری) کسانی هستند که به دلیل فعالیتهایشان یا صرفا برای ایجاد وحشت عمومی به دست دولتها و یا سازمانهای سیاسی قدرتمند و یا با اجازه و اطلاع آنان ربوده شده، زندانی شده و یا سربهنیست میشوند اما در مورد مکان نگهداری و یا سرنوشت آنان اطلاعرسانی نمیشود.
فرید پژوهی متولد ۱۳۷۳ در مریوان، دانشجوی ترم آخر دوره کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه آزاد مریوان و صاحب یک مغازه موبایل فروشی در شهر مریوان است. او آخرین فرزند یک خانواده با ۷ فرزند است. سه برادر و چهار خواهر. فرزند آخری که ساعات ابتدایی بامداد سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷، ناپدید شد و اکنون ۴۷۱ روز است خانوادهاش چشم به راه خبری از او هستند.
شب دوشنبه ۷ آبان، فرید تا دیروقت همراه دو دوستش «آرمان کریمی» و «زانیار (مرتضی) سلیمانی» بوده است. حوالی ساعت ۲ بامداد، فرید و زانیار، آرمان را در نزدیک خانهاش در محله نوبهار مریوان پیاده میکنند. زانیار بعدا میگوید، چند دقیقه بعد از پیاده کردن آرمان، فرید هم در سهراه بهاران (بسیار دورتر از خانهاش) نزدیک یک مغازه سنگفروشی از اتومبیل او پیاده میشود و زانیار هم به طرف خانهاش میرود. از این لحظه فرید پژوهی ناپدید میشود.
به گفته آرمان که دوست و فامیل نزدیک فرید است، آن شب به آنها خیلی خوش گذشته است و آنها همیشه دوستان خوبی بودهاند اما خانواده فرید به زانیار مشکوک میشوند چون به گفته حمید برادر فرید، آنها نتوانستهاند در دوربینهای مداربسته مغازههای اطراف سهراه بهاران، توقف اتومبیل سفید پراید زانیار و پیاده شدن فرید از آن را ببینند: «اداره آگاهی، زانیار را بازجویی کردند اما چیزی از او به دست نیامد. چند روز هم به طور جدی به دنبال فرید گشتند اما هیچ ردی از او به دست نیامد. در مورد دوربین مداربسته هم گفته شد شاید فرید در یک نقطه کور پیاده شده است.»
اما چرا آگاهی موضوع تناقض در گفته زانیار را جدی نگرفته است. حمید میگوید خانواده او به این موضوع مشکوک هستند که نیروهای امنیتی فرید و زانیار را با هم بازداشت کرده باشند و پس از آزاد کردن زانیار، به او هشدار داده باشند حق ندارد در مورد بازداشت فرید چیزی بگوید.
حمید میگوید اگر این مساله هنوز برای آنها راز است اما دانستههای بعدتر آنها را مطمئن کرده است که نیروهای امنیتی برادرش فرید را بازداشت کردهاند. ۱۲آبان، بعد از ۴ روز جستجوی بینتیجه برای یافتن فرید، «حامد»، برادر بزرگترشان نامهای برای درخواست کمک به «مصطفی شیرزادی»، امام جمعه مریوان مینویسد و همراه با دو تن از دوستان معلمش به دیدن او میرود و از او کمک میخواهد.
امام جمعه نامه را تحویل میگیرد و قول میدهد پیگیری کند و آنها را خبر کند: «سه روز بعد، حاجی ادریس، پسر امام جمعه، به برادرم حامد زنگ زد و گفت مژدگانی بدهید که فرید زنده است، پدرم در راهپیمایی ۱۳ آبان، از “خیرخواه”، رئیس اطلاعات مریوان درباره فرید پرسید و او جواب داد خودشان او را بازداشت کردهاند و به اطلاعات استان در سنندج منتقل شده و آنجا زیر بازجویی است.»
اما وقتی خانواده فرید پژوهی به اطلاعات مریوان مراجعه میکنند آنها منکر چنین گفتگویی با امام جمعه میشوند: «ما فردای آن روز، به ستاد خبری اطلاعات مریوان مراجعه کردیم و گفتیم خبری از فرید میخواهیم. اطلاعات گفتند ما چنین چیزی به امامجمعه نگفتهایم و خبری از فرید ندارند و همانجا هم گفتند الان به امام جمعه زنگ میزنند و بعد گفتند امام جمعه هم می گوید چنین چیزی نگفته است.»
خانواده فرید دست از پیگیری برنمیدارند و باتوجه به اینکه پرونده ناپدید شدن فرید برای بررسی به پلیس آگاهی مریوان ارجاع شده باز به آنجا مراجعه میکنند: «ده روزی از ناپدید شدن فرید میگذشت، برای پیگیری مقابل اداره آگاهی رفته بودیم و شاکی از اینکه چرا جوابی به ما نمیدهند. سروان عطا نادری که آن زمان رئیس پلیس آگاهی مریوان بود و اکنون به دهگلان منتقل شده است، ما را به دفترش برد و گفت نگران نباشید، خبر خوب این است که فرید زنده است اما آن روز هرچه اصرار کردیم نگفت از کجا میداند زنده است و الان کجاست.»
یک ماه بعد، اوایل آذر، و با تداوم بیخبری از وضعیت فرید، حمید و عمویش دوباره به دیدار سروان نادری میروند و رئیس پلیس آگاهی مریوان این بار در مقابل اصرار و التماس آنها میگوید مسئولان یک نهاد امنیتی به او گفتهاند فرید را آنها بازداشت کردهاند و فعلا باید صبر کنند تا خودشان اعلام کنند و اینکه به هرحال فرید زنده است و نگران نباشند: «گفت ما هم نمیتوانیم دیگر کاری بکنیم چون از استان به ما گفتهاند موضوع امنیتی است و به شما ربطی ندارد. پس از این صحبت پیش “ستار اکبری”، رئیس دادگستری مریوان و “علیزاده”، دادستان عمومی و انقلاب مریوان رفتیم و صحبتهای رئیس پلیس آگاهی را به آنها گفتیم. ما را از اتاق بیرون فرستادند و گفتند خودشان با رئیس آگاهی صحبت میکنند. بعد که به اتاق برگشتیم دادستان به ما گفت حرف جای مدرک را نمیگیرد، باید مکتوب به ما اعلام کنند تا بتوانیم پیگیری کنیم.»
با نومید شدن خانواده فرید از مراجع رسمی، حمید چند روز بعد در اواسط آذر به کمک یکی از دوستانش با شخصی تماس میگیرد که روابطی با نهادهای امنیتی دارد: «دوستم این شخص را که اهل سریشآباد قروه بود، حاجی صدا میکرد. حاجی نام و نام فامیل و کد ملی برادرم فرید را از ما گرفت و گفت به ما خبر میدهد. ۵ دقیقه بعد حاجی به ما زنگ زد و گفت اگر همان کسی است که مغازه موبایل فروشی هم داشته به دلایل امنیتی بازداشت شده و در اختیار نهادهای امنیتی است و خداحافظی کرد.»
دو ماه از ناپدید شدن فرید پژوهی گذشته بود که شخصی به نام «اریوان شعبانی» که از اهالی مریوان است به خانواده فرید پژوهی خبر میدهد که فرید را در بازداشتگاه ادارهکل اطلاعات در سنندج دیده است: «اریوان نوه یکی از شهروندان شناخته شده مریوانی است. او اواسط آذرماه پارسال، پیش برادر بزرگم حامد در بازار رفته و به او میگوید در بازداشتگاه ادارهکل اطلاعات، فرید در سلول کناری او نگهداری میشد و وقتی فرصت شده با هم صحبت کردیم، به من گفته نامش چیست و کجایی است و خواسته به شما خبر بدهم.»
به گفته حمید با ادامه انکار اطلاعات مریوان، تقریبا چهار ماه بعد از ناپدید شدن برادرش او ناچار میشود به وزارت اطلاعات نامهای بنویسد: «نامهای با عنوان وزیر اطلاعات به آن وزارتخانه فرستادم و شرح ماوقع را نوشتم و اینکه چه مقاماتی تائید کردهاند فرید را اطلاعات بازداشت کرده است. هیچ جوابی به من ندادند، اما مدتی بعد یکی از مسئولان اطلاعات مریوان را رد رفتوآمدم به دادگاه دیدم. به محض اینکه من را دید، گفت چرا به وزارتخانه نامه دادهام؟ گفتم چون امام جمعه و رئیس پلیس آگاهی تائید کردهاند برادرم دست شماست و شما به ما جواب نمیدهید. گفت برادرت دست ما نیست و بیخود هم پیگیری نکن. اگر دست ما بود، میگفتیم هست.»
حمید میگوید برادرش فرید وابستگی سیاسی نداشت و تا جایی که او می داند اهل فعالیت سیاسی هم نبود و اصلا نمیداند چرا باید بازداشت یا ربوده شود و چرا کسی مسئولیت بازداشت او را برعهده نمیگیرد: «چیزی که بسیار عجیب است و خانواده ما را نومید و کلافه کرده است این است که هربار که پیگیری میکنند اگر برای نخستین بار به کسی، نهادی یا واسطهای رجوع کرده باشند، جواب آنها این است که اطلاعات فرید را بازداشت کرده است و زنده است اما وقتی بیشتر پیگیر میشویم، به کلی زیر همه چیز میزنند.»
مکاتبات خانواده پژوهی با نماینده شهر مریوان در مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه هم بینتیجه بوده است و هر بار پاسخ دادهاند آنها هیچ خبری ندارند و همه این شواهد و سخنان پیشین را از قول مقامات دیگر نادیده گرفتهاند.«مرداد ۹۸، وقتی ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضائیه به استان کردستان آمد، نمایندهاش به مریوان آمد. من پدر و مادرم را پیش او بردم و شرح حال گفتیم و نامهای به او دادیم. خیلیهای دیگر هم آمده بودند و نامه دادند، جواب برای بسیاری آمد، اما ما هیچ جوابی نگرفتیم.»
خانواده فرید در این جستجوی بینتیجه، سراغ دفتر ریاست قوه قضائیه در تهران هم میرود و آنجا هم شکوائیهای مینویسد: «مدتی بعد از دفتر ستاد حقوقبشر دادگستری استان کردستان تماسی با ما گرفتند و رفتیم آنجا و شرح ماوقع را به آنان هم دادیم و آنها هم قول پیگیری دادند اما همه در همین حد قول پیگیری ماند.»
حمید برای پاسخگو کردن پلیس آگاهی برای شهادت دادن در مورد آنچه رئیس آگاهی به او و عمویش گفته است به دادسرای نظامی استان در سنندج هم شکایت میبرد، شکایتی که بینتیجه میماند: «اواخر بهار امسال برای ادای توضیحات احضار شدم، رفتم توضیح دادم و گفتم که شاهد دارم پسر امام جمعه به نقل از پدرش خبر بازداشت برادرم را داده است و رئیس پلیس آگاهی هم مستقلا و جدا از ایشان، همین موضوع را دو بار تائید کرده است. کسانی دیگر هم همین موضوع بازداشت برادرم و دیدن او در بازداشتگاه را تائید کردهاند، اما الان کسی پاسخگو نیست.»
در همان روزها، همزمان با ماه رمضان در اوایل خرداد ۹۸، حمید دوباره به دوستش متوسل میشود تا بتواند یک بار دیگر با حاجی صحبت کنند و خبر تازهای از برادرش فرید بگیرند: «مرتب با شماره او تماس میگرفتیم اما جواب نمیداد. این رفیقم واسطه شد و قرار شد ما را در پارکی در سنندج ملاقات کند. پدر و مادرم هم با من آمدند و حاجی را دیدیم. گفت من دلم برای پدر و مادرت سوخت و نخواستم با گفتن اینکه نمیدانم و نیست شما را مثل بقیه آزار دهم. تنها میدانم دست نهادهای امنیتی است و چیز دیگری هم نمیدانم.»
خانواده فرید به امید بازگشتنش، اجاره مغازه موبایلفروشی او را تا ۸ ماه پس از ناپدید شدنش همچنان پرداخت میکنند: «مغازه او را که در طبقه همکف پاساژ مولوی بود تا تیر ۹۸ نگه داشتیم، مغازه بسته بود اما اجارهاش را پرداخت میکردیم. دیگر از پس اجارهاش برنیامدیم و آن را بستیم.»
حمید میگوید در مریوان، این تنها برادر او نیست که ناپدید شده است و یکی از ناپدیدشدهها به نام «آرام کرمی» پس از ۱۵ ماه ناپدید شدن از یکی از زندانها با خانوادهاش تماس گرفته و خبر از زنده بودنش داده است: «تنها ما نیستیم. من شنیدهام چند خانواده دیگر هم هستند. آرام کرمی بعد از ۱۵ ماه به خانه زنگ زده و گفته در زندان است و زنده است. او هم همان پائیز سال ۹۷ ناپدید شده بود.»
هنوز مشخص نیست ماموران امنیتی چه انگیزه و بهانهای برای بازداشت فرید پژوهی داشتهاند. حمید میگوید رابط امنیتی به نام حاجی برای اطمینان از هویت او به جای دانشجو بودنش روی موبایل فروش بودن او تاکید کرده است، آیا این به این معنا است که این بازداشت به نحوی به مغازه او و یا کارش ربط دارد؟ این سوال هنوز برای خانواده فرید بی جواب مانده است. آنها به هر راهی متوسل شدهاند تا از عزیزشان خبر بگیرند. اول چند شاهد و منبع معتبر بازداشت او را تایید کردهاند اما پس از پیگیریهای مجدد همگی راه تکذیب را پیش گرفتهاند.
آنچنان که حمید وصف میکند آنچه بر سر خانواده او آمده است هزار بار از شنیدن خبر مرگ عزیزی از دست رفته بدتر است: «ما روزی هزار بار میمیریم و زنده میشویم. وقتی عزیزی از خانواده میمیرد پس از چند روز عزاداری به زندگی عادی بازمیگردید و مدتی بعد به نبودنش عادت میکنید. ما الان در وضعیت برزخی هستیم. به اصلاح کُردی “کافر با دیدن وضعیت پدر و مادرم مسلمان میشود”، بلایی سر ما آوردهاند که از هر شکنجه و مرگی دردآورتر است. زنده یا مرده به ما بگویند چه بلایی سر او آوردهاند. حق ماست بدانیم.»
از: ایران وایر