ناروا خواهد بود اگر از فرقه ی دربسته ای که رهبران آن برای دست یافتن به قدرت سیاسی در ایران و برپا کردن نظامی که تفاوت چندانی با رژیم تمامیت خواه کنونی حاکم برایران ندارد ، به هرکارغیراخلاقی دست میزند و به خدمت هر قدرت خارجی در میاید ، بعنوان یک سازمان سیاسی یاد شود . فرقه دربسته ای که هنوزنام “سازمان مجاهدین خلق ایران” را یدک میکشد و بیشتر به باندهای مافیائی بیت رهبری خامنه ای شباهت دارد تا آن سازمان سیاسی که در اواخر دهه ۱۳۴۰ خورشیدی توسط تعدادی از جوانان ملی – مذهبی ایران با نام “سازمان مجاهدین خلق ایران” و با هدف مبارزه با دیکتاتوری رژیم شاه تشکیل شد ، پس رهبران این فرقه بیهوده تلاش میکنند که زشت کاری های خود را در زیرنام “مجاهدین خلق” پنهان نمایند . واژه مجاهدین خلقی که فرقه رجوی امروزه برای عوامفریبی از آن استفاده میکند همانقدر اصالت دارد که واژه جمهوری اسلامی .
کشف یک پایگاه هسته ای دیگر در ۷۰ کیلومتری تهران و در نزدیکی شهر دماوند ، خبری است که روز پنجشنبه ۲۰ تیرماه ، چند خبرگزاری معتبر جهانی به نقل از فرقه رجوی به سراسرجهان مخابره کرده اند ! فرقه مسعود رجوی ادعا میکند که طی یکسال گذشته از پنجاه منبع اطلاعاتی خود درایران ، به اسناد و مدارکی دست پیدا کرده است که گویا بموجب این اسناد ، رژیم جمهوری اسلامی از سال ۲۰۰۶ ، اقدام به حفر ۳۰ تونل و ۳۰ انبار در زیر کوهی نزدیک شهر دماوند نموده است و شخص حسن روحانی مذاکره کننده پیشین پرونده اتمی ایران که بتازگی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده ، دراین پروژه نقش اساسی داشته است ! شگفتا که منابع اطلاعاتی فرقه رجوی ، خبری به این مهمی و این کشف بزرگ را چرا چند هفته قبل و پیش از “انتخابات” در اختیار خبرگزاری ها نگذاشته است ؟!
درپنهانکاری فعالیت های هسته ای رژیم جمهوری اسلامی و اینکه فعالیت های مشکوک حکومت اسلامی ، تمام کشورهای منطقه و جهان را نسبت صلح آمیزبودن اقدامات این رژیم درزمینه انرژی هسته ای بدگمان ساخته ، تا جائی که تحریم های کمرشکن و خطر حمله نظامی را بر کشور و مردم ایران تحمیل نموده است ، جای هیچ تردیدی نیست ، اما آنچه که در این میان سئوال برانگیز است مواضع و خبرسازیهای پاره ای ازگروههای به اصطلاح سیاسی و از جمله فرقه قدرت طلب و فرصت طلب مسعود رجوی است که در قالب مبارزه با جمهوری اسلامی ، دانسته یا نادانسته به بقا و استمرار حکومت ضدمردمی جمهوری اسلامی کمک مینمایند ، و یک نمونه مشخص آن همین خبر سازی فرقه رجوی است در مورد فعالیت های اتمی جمهوری اسلامی ، آنهم در شرایطی که تمام دنیا و از جمله نیروهای سیاسی ایران و شخصیت های دلسوز و صلح دوست ایران و جهان ، درصدد یافتن راهی برای خروج از بحرانی هستند که دارودسته های مافیائی بیت رهبری خامنه ای بر کشور و مردم ایران تحمیل کرده اند . و اکنون که با انتخاب آقای حسن روحانی بعنوان رئیس جمهور جدید و در حال و هوائی که روزنه ای از امید برای حل و فصل صلح آمیز بحران هسته ای ، در میان مردم ایران و تمامی صلح دوستان جهان بوجود آمده است چرا برخی از گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی و از جمله فرقه مسعود رجوی ، مایل نیستند که این بحران حل شود ؟
در یک تصویر جهانی از بحران هسته ای ایجاد شده توسط دارودسته بیت رهبری جمهوری اسلامی ، بدون اینکه بخواهیم وارد جزئیات این بحران گردیم ، بطور کلی سه جریان خواهان ادامه این بحران و حتی کشاندن این بحران به جنگ و حمله نظامی به ایران هستند :
۱ – در سطح قدرتهای اروپائی و امریکائی و روسیه و چین – کارتل ها و صاحبان صنایع و تجهیزات جنگی و کمپانی های غارتگر نفتی که لابی های آنان درتمام نهادهای حکومتی این کشورها فعال اند تلاش میورزند که سیاست های این دولت ها در مسیری حرکت کند که نگذارند کانون های بحران در خاورمیانه خاموش گردند ، چرا که منافع میلیاردها دلاری آنان که از راه فروش اسلحه و تجهیزات نظامی به کشورهای خاورمیانه تأمین میگردد بواسطه فعال ماندن این کانون های بحران است . اینان خواهان ادامه بحران اتمی ایران اند حتی اگراین بحران به جنگی خانمانسوز منتهی گردد که در آن جنگ ملیون ها زن و مرد و کودک بی گناه کشته شوند و شهرها و آبادی های زیادی با خاک یکسان گردد .
۲ – در سطح کشورهای خاورمیانه :
دو رژیم افراطی اسرائیل و جمهوری اسلامی با ریشه های ایدئولوژی تمامیت خواه مذهبی ، خواهان ادامه بحران اتمی ایران هستند ، زیرا هردو رژیم از بحران و خطر جنگ و مقابله با دشمن ، مشروعیت گرفته و سیاست های تجاوزکارانه و جنگ افروزانه خود را در منطقه توجیه مینمایند ، بیت رهبری خامنه ای درایران و جناح های راست افراطی حاکم براسرائیل گرچه هردو بر طبل جنگ میکوبند و یکدیگررا به نابودی تهدید میکنند ولی در حقیقت این دو رژیم به تغذیه یکدیگراشتغال دارند و حیات هریک از آنان به حیات دیگری بستگی دارد . این واقعیت را هفته گذشته ، یک تحلیل گر جوان اسرائیلی بنام شالوآنر در مقاله ای با عنوان “مرگ برکدام رژیم” که در روزنامه اسرائیلی “ها آرتص” بچاپ رسیده است و کیهان لندن نیز بخش هائی از این مقاله را درج کرده ، بدرستی بیان نموده است .
این نویسنده جوان اسرائیلی از جمله چنین مینویسد : «ایران به شدت نیازمند اسرائیل است و در صورت نبود موجودیت اسرائیل، سران ایران می بایست چنین کشوری را خلق می کردند ، چرا که وجود اسرائیل مانند هوا برای تنفس ایران ، یک ضرورت است و ادامه بقای رژیم ایران تنها به خاطر وجود اسرائیل امکان پذیر بوده و از این بابت ، جمهوری اسلامی ایران باید قدردان اسرائیل باشد… هیچ چیزی به قدرت وجود یک دشمن بیرونی برای ساکت کردن تنش های داخلی مؤثرتر نیست ، چه بسا فیلسوف معروف “نیچه” که روزگاری نوشته بود که “انتخاب اینکه چه کسی را برای دشمن برگزینیم حتی اهمیت بیشتری از انتخاب گزینش دوست دارد”، لذا بر اساس این نوشته نیچه ، ایران در انتخاب دشمن خود بسیارموفق بوده است »
«بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل و اهود باراک وزیر دفاع این کشور در راستای منافع خامنه ای و احمدی نژاد کار می کنند ، آنها نقاب مهاجم بر چهره زده اند که اتفاقاً همین تهدید ها به رهبران ایران کمک میکند که از اسرائیل مشروعیت زدائی کنند و این کشور را “غده سرطانی” بخوانند ودر عین حال لفاظی های ضد اسرائیلی سران ایران به حکومت ظالمانه آیت الله های ایران امکان می دهد که افکار عمومی ایران را از معضلات حقیقی آن کشور منحرف کند ، از معضلات اقتصادی مانند گرانی های غیر قابل تحمل گرفته تا سرکوب های سیاسی و کشتار تظاهرکنندگان و نبود آزادی و سنگسار کردن زنان».
شالوآنر نویسنده جوان اسرائیلی دربخش دیگری از مقاله خود مینویسد : «اما اسرائیل نیز شدیداً به ایران نیازمند است و اگر حاکمیت کنونی ایران وجود نمی داشت ، اسرائیل می بایست که چنین دشمنی را برای خود خلق می کرد و لذا اسرائیل هم باید قدردان وجود جمهوری اسلامی ایران باشد زیرا نفرت کور و ارعاب ، همیشه ابزار کارسازی دربقای حکومت ها بوده است و این امر بویژه دولت های دست راستی اسرائیلی را یاری داده است ، و نواختن پرطنین نتانیاهو بر طبل لفاظی ها علیه ایران ، افکار عمومی اسرائیلی را از معضلات کشور منحرف می کند ، از مشکلات اقتصادی و گرانی های شدید گرفته تا خدمات دولتی و عمومی که در آستانه اضمحلال است و تا سرمایه گذاری های کلان دولتی در آبادی نشین های یهودی و ترجیح دادن مذهبیون افراطی بر سایر اقشار کشور».
این نویسنده اسرائیلی چه خوب موقعیت هردو رژیم را بررسی کرده و نشان داده است که هم بیت رهبری خامنه ای در ایران و هم دولت دست راستی نتانیاهو در اسرائیل هردو خواهان ادامه بحران انرژی هسته ایران میباشند و پروائی نخواهند داشت که این بحران حتی به جنگ کشیده شود ، و فراموش نکنیم که خمینی به هنگام درگرفتن جنگ ایران وعراق گفت :”جنگ نعمت است و کسانی که مخالف جنگ اند نمی فهمند” !
۳ – در سطح گروهها و جریان های سیاسی در ایران .
موافقان ادامه بحران انرژی هسته ای ایران در سطح گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی ، به دو دسته بزرگ تقسیم میشوند : ۱ – دسته اول گروههای ازقبیل فرقه رجوی و برخی از گروههای قومی که دل و دین را به حمله نظامی اسرائیل و قدرتهای خارجی به ایران بسته اند وامیدوارند که با حمایت قدرت های خارجی ، اگرنه برتمام ایران لااقل در گوشه ای از آن حکومت خود مختار و طایفه ای خود را تشکیل دهند . این دسته از گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی همانند دارو دسته های درون حکومت اسلامی که منافع شان در ادامه بحران هسته ای و جنگ احتمالی است با هرگونه عقب نشینی و سازش رژیم با آژانس بین المللی نظارت بر فعالیت های هسته ای مخالف اند کما اینکه هرگاه خبر از پیشرفت جزئی در مذاکرات هسته بگوش میرسد ، فرقه حسین شریعتمداری موفق به کشف “توطئه” جدیدی علیه انقلاب مقدس اسلامی ، وفرقه مسعود رجوی نیز موفق به کشف تونل و انبار جدیدی در زیر کوههای ایران میگردند ! ۲ – دسته دوم گروههائی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی ، گرچه با حمله نظامی قدرت های خارجی به ایران مخالف اند ولی از دیدگاه دیگری با حل و فصل بحران هسته ای و بطور کلی با عقب نشینی رژیم و تغییر فضای سیاسی ایران مخالف و آنرا بمثابه توطئه جمهوری اسلامی برای به تعویق انداختن “انقلاب قهر آمیز توده ها” ارزیابی میکنند ! حکایت این دسته از اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز بی شباهت به منتظران ظهورامام مهدی نیست که خواهان خرابی هرچه بیشتر و رواج فساد وتباهی هرچه بیشتراند تا مقدمات ظهور حضرت(بخوانید قیام مسلحانه توده ها) فراهم شود!
سخن آخر- فاجعه از آنجا آغاز میگردد که اخلاق در پای سیاست و قدرت قربانی گردد. خمینی و خامنه ای مصداق های هستند که نه تنها اخلاق که دین خود را در پای قدرت مطلقه خویش قربانی کردند، گاندی و ماندلا که این روزها در بستر بیماری است و ملیون ها انسان در سرتاسر گیتی برای سلامتی اش دعا میکنند دو نمونه ای هستند که اخلاق را در پای قدرت قربانی نکردند و سمبلی شدند برای بشریت متمدن و کنشگران سیاسی و اجتماعی اخلاق مدار. با این توضیح مشخص میگردد که فرقه مسعود رجوی و گروههای مشابهی که برای چنگ اندازی به گردونه قدرت ، تمامی پرده های اخلاق در سیاست را دریده اند در مکتب چه کسانی درس “سیاست واخلاق” آموخته اند ؟ در مکتب خمینی وخامنه ای یا در مکتب گاندی و ماندلا ؟ خمینی و خامنه ای خودکامه و جنایتکار، لااقل قبل از به قدرت رسیدن وطن فروشی نکردند ، شما که امروز بی پروا و بدون شرم وطن فروشی میکنید اگر فردا بقدرت برسید چه خواهید کرد ؟
بهروز ستوده
۲۱ تیرماه ۱۳۹۲
۱۲ ژوئیه ۲۰۱۳
از: گویا