در بخش اول در باره برخی شاخصهای خردمندی نوشتم و در بخش دوم به معنی و مفهوم خردمندی پرداختم و در این بخش به فراگیری جمعی و دانستن جمعی میپردازم. فردی که به دانشگاه میرود و دانشی میآموزد فکر میکند این دانش پاسخگوست اما وقتی با این دانش به میان مردم میرود و میخواهد دانستههایش را توضیح بدهد با دشواریهای زیادی روبرو میشود و تازه میفهمد که دانش و فهم عمومی چیز دیگری است و دانش و توانائی خودش هم برای توضیح کافی نیست.
آن چه که ما با آن روبرو بوده و هستیم این است که برخیها میگویند مردم بیسوادند، توان و فرهنگ لازم برای فراگیری دانش را ندارند. گروههائی که تحصیلات یا هنری دارند و یا چند کتاب نوشتهاند در نقش روشنفکر پا به میدان میگذارند و برای خود نقش ویژهای قائل میشوند اما از خود نمیپرسند که خودشان هم از ابتدا چیزی نمیدانستند و همه آن چیزی را که میدانند از دیگرانی که میدانستهاند فرا گرفتهاند. فردوسی در دو شعر زیر ما را به این مسئله توجه میدهد که اگر چیزی میدانیم باید فروتن باشیم.
دعوی مکن که برترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند
ما دانشهای خود را از پیشینیان و یا معاصرین خود در سطوح محلی، ملی و جهانی فرا میگیریم. این البته حرف تازهای نیست اما فهم این مسئله که این فراگیری و دانستهها باید جمعی باشد و یک ملت به همراه هم فرا بگیرند و بدانند تازه است. این هم قابل فهم است و همه دادهها آن را تائید میکند که اقشار میانی و بالای جامعه در همه کشورها به دلیل موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سهم بالاتری از دانش و فرهنگ در هر جامعهای را دارند. خوشبختانه باید بگویم که در صد سال اخیر فرزندان اقشار پائین تر جامعه نیز وارد میدان رقابت با دیگران شدهاند. قبل از این گفتهام، مهم این نیست که عدهای در جامعه به دانش و از جمله به دانش خردمندی مجهز باشند، مسئله این است که ما یک جامعه مجهز به دانش خردمندی داشته باشیم و برای این کار نیاز به فراگیری به همراه یکدیگر و دانستن جمعی داریم.
دانستن و آموختن به همراه هم یکی از دشوارترین پروژههای هر کشوری است و برای این کار برنامه سیاست روشن نیاز داریم. یک ملت اگر نتواند به همراه همدیگر بیاموزد و به همراه یکدیگر دانستههای مشترک داشته باشد دچار بحران و فروپاشی میشود و متاسفانه کشور ما در چنین شرایطی بسر میبرد. متاسفانه در شرایط کشور ما دانشی را که بر اثر آموختن از تجربهها بدست میآوریم، به دلیل حاکمیت غیر دمکراتیک، این دانش و تجربه مشترک ما به نتیجهای نمیرسد. باید دریابیم که کدام دانشی در کشور مورد قبول همگانی است که نشود آن را به راحتی نفی کرد. این مسئله از اهمیت برخوردار است زیرا نیروهای افراطی از هر گروهی در مقابل دانشی که مورد قبول همگانی است مسئله دارند.
این توضیح نیز لازم است بدانیم که دانش جمعی و همگانی به چه معنی است و چطور میشود آن را فهمید. سورکر سورلین (Sverker Sörlin) پروفسور در تاریخ اندیشههای بشری میگوید: «دانشی که در مالکیت جمعی مردم است و جامعه پذیرای آن است و انکار آن دشوار یا غیر ممکن است را میشود دانش جمعی یا همگانی نامید.»(۱) در واقع فراگیری با هم و دانستن با هم برای رسیدن به چنین دانشی است و به چنین دانشی میشود نام دانش خردمندی نیز داد. جامعه ما وقتی بتواند برای مهمترین پرسشهای موجود پاسخهایی خردمندانه بیابد برای دستجات افراطی از هر نوع آن دشوار میشود که بتوانند دانش مورد قبول همگانی را به پرسش بگیرند.
اگر اکثریت قاطع ملت بر این عقیده باشند که مناسبات کشور ما با جهان باید براساس منافع ملی و اقتصادی باشد نه بر مبنای منافع ایدیولوژیک هیات حاکمه، گروهبندیهای افراطی با توجیهاتی به مخالفت با آن بر میخیزند. به طور مثال مناسبات ما با آمریکا که بزرگترین قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان است به نفع کشور ما میباشد اما خامنهای و حواریون به خاطر منافع ایدیولوژیک شیعی در مقابل دانش جمعی ملت قرار میگیرند. مثال دیگر دانش جمعی ما مخالف دخالت کشور ما در عراق، سوریه و لبنان برای تقویت جریانات شیعی است، اما حکومت با این دانش جمعی ما مسئله دارد و با زور و سرکوب و کشتار و تحقیر و توهین به این دانش جمعی ما، سیاست خود را پیش میبرد.
مثال سوم این است که مردم ایران با فراگیری از تجارب انتخاباتهای گذشته به همراه همدیگر تصمیم میگیرند که در انتخابات مجلس فرمایشی ولایت فقیه شرکت نکنند. این یک پیروزی برای مردم ماست اما این مجلس فرمایشی که بنا بر برخی دادهها بین ۲۵ تا ۳۰ درصد آرا اقشار حاشیهای شکل گرفته، بیان دانش و تجربه جمعی ما یا حداقل اکثریت ملت ایران نیست. ملت این انتخابات فرمایشی را تحریم میکند اما حکومت بدون توجه به خواست ملت این مجلس را سر همبندی میکند و به دانش جمعی ملت بیتوجهی میکند. ملت ایران به همراه همدیگر در حال فراگیری برای رسیدن به دانشهای مشترک در زمینههای مختلف هستند.
ملت به این نتیجه میرسند که حکومت دینی پاسخگوی نیازهای کشور نیست اما ما نیاز به آن دانش مشترکی داریم که بتوانیم جایگزینی برای حکومت دستگاه دین فراهم سازیم تا وضع کشور از این که هست بدتر نشود بلکه پا در مسیر بهبودی و پیشرفت بگذارد. در هر سه مورد بالا دانش جمعی ما در اساس بر تجربیات بنا شده است و متاسفانه بخشی از ملت به دلایل مختلف تا هنوز با حکومت دستگاه دین هستند و این مشکل را باید حل نمائیم.
در بین مخالفین هم با مشکلاتی روبرو هستیم و عدهای اعتقادی به ایجاد آگاهی مشترک ندارند و معتقدند که پاسخها را دارند و حق خود میدانند که به هر وسیلهای خود را بر مردم تحمیل نمایند و قدرت را از آن خود سازند. آنها نه تلاش میکنند و نه میخواهند به دانش مورد قبول همگانی برسند و در آن چارچوب در میدان سیاست با دیگران وارد رقابت بشوند. این گروهبندیها برای خود امکانات ویژه قائلند و از آن جا که میدانند توانائی بدست گرفتن قدرت را ندارند به جای پیوستن به همه مردم خود را به قدرتهای خارجی وابسته میسازند.
مشکل دیگر ما رسانهها هستند که مانع شکلگیری دانش جمعی و فراگیری جمعی میشوند. تلویزیونها و روزنامهها در انحصار حکومتها هستند و حکومت استبدادی حاکم ۴۰ سال است که از طریق صدا و سیمای ضدملی به مردم دروغ تحویل میدهد و به مرکزی برای ترویج ایدیولوژی افراطی شیعی و خرافات و جعلیات تبدیل شده است. از طرف دیگر تلویزونهای تاثیرگذار در خارج در دست کشورهائی است که در جستجوی منافعی برای خود در ایران هستند و کارکنان و روزنامهنگاران تاثیر چندانی بر سیاستهای آنها نمیتوانند داشته باشند. این یک فاجعه به تمام معنی است و مردم ایران در معرض امواج نصفنیمه حقیت و دروغ و بیدانشی هستند. متاسفانه حتی یک تلویزیون قدرتمند که بتواند برنامهای فرهنگساز داشته باشد وجود ندارد.
جالب است که بدانیم در کشورهای پیشرفته مدیای دولتی و تلویزیونهای خصوصی که در چارچوب قوانین کار میکنند بیشتر بیان حقیقت را در دست دارند و بقیه مانند فیسبوک، اینستا، توییتر و….. به راحتی و بدون مشکل میتوانند نیمهحقیقتها و دروغها را بازتاب دهند و برای جامعه مشکل ایجاد کنند و نیروهای پوپولیستی و راسیستی از این تیپ مدیا استفاده نموده و مشغول تخریب افکار عمومی هستند. اما در ایران مردم در مقابل رسانههای حکومتی و رسانههای دیگر حکومتها فقط میتوانند از مدیای مدرن چون، فیسبوک، تلگرام، اینستاگرام، توییتر، روزنامهها و سایتهای اینترنتی حرفهای خود را به گوش مرم و جهانیان برسانند.
حال که مردم ما در مقابل امواج تیلیغاتی نادرست و نصفونیمه حقیقتها هستند چه باید بکنند؟ چاره کار چیست؟ برای این پرسش باید پاسخی یافت. با هم یاد گرفتن و دانستن حقیقتها بسیار دشوار است اما ناشدنی نیست. ما نیاز به گروههای مرجع، باسواد، مردمی که به دانش خردمندی مجهز هستند داریم. این گروههای مرجع اول از همه باید نادانستههای خود و جامعه را پیدا نموده پرسشها را فورموله کرده و پس از کارهای پژوهشی لازم نتایج را از طریق مدیای مستقل و از طریق کلاسهای درس در محلات، شهرها و در سراسر کشور دست به آموزش جمعی برای فراگیری بزنند. این کار در برخی کشورها از جمله در سوئد که در گذشته روزنامههای سراسری در خدمت قدرتمندان بود به صورت میزگردهای آموزشی انجام میشد و تا هم اکنون نیز ادامه دارد و وظیفه آموزش خردمندی جمعی را به عهده میگیرد. معلمین، اساتید مدارس عالی و دانشگاهی و دانشجویان و فارغ التحصیلان و مجموعه نیروی خردمند و خردورز جامعه میتوانند میزگردهای آموزشی را سازمان بدهند و به آموزش جمعی مردمی دست بزنند. در این میز گردها نه به مانند کلاسهای درس که روی مواد درسی مشخصی کار میشود بلکه هر یک از شرکت کنندگان میتوانند تجارب خود را بیان نمایند و بخشی از امر فراگیری جمعی باشند و تبادل دانستهها انجام بگیرد.
همان طور که گفتم حکام مستبد و مرتجع برنامهای برای آموزش عمومی و فراگیری جمعی ندارند بر عکس به طور سیستماتیک مشغول دروغ پردازی هستند. بهترین مثال این روزها مسئله بحران کروناست که میبینیم چگونه فرمانده سپاه پاسداران، فرمانده کل ارتش و روحانیون و شخص رهبر بدون داشتن دانش لازم در یک کار تخصصی دخالت میکنند. یکی به دروغ میگوید دستگاه کرونایاب و دیگری میگوید دستگاه کروناکش را کشف کرده و سومی نترسیدن و دعا کردن را تشویق مینماید اما تا هنوز میزان کشتهها در حال افزایش است.
در فضای بحث عمومی جامعه ما ارزشهایی چون صلح، برابری انسانها، عدالت، تقسیم عادلانه ثروت، احترام به محیط زیست، برابری زن و مرد، تشدید اختلاف طبقاتی، احترام به مهاجرین افغانستان که هم فرهنگ و همزبان ما هستند، رعایت حقوق حیوانات و ساختن یک جامعه خوب و عادلانه کمتر جایی را به خود اختصاص میدهد. همه آن چیزی که ارزشهای فرهنگ ایرانی و جهانی است توسط رژیم حاکم زیر پا گذاشته میشود. در برون مرز هم آنها که سوار بر امواج رادیوها و ساتلیتها هستند روزانه دهها ساعت برنامه پخش میکنند حتی ۲۰ در صد آنها به ارزشهای گفته شده در بالا توجه ندارند و از هر مسئله منفی که در داخل اتفاق میافتد برای پروپاگاندا و افشاگری بر علیه رژیم استفاده میکنند و کوششی برای آموزش جمعی نمینمایند.
ما باید بتوانیم با فراگیری و دانستنیها خود با امکانات کمی که داریم ارزشهای بالا را به مرکز بحثهای جامعه ایرانی هدایت کنیم و در مقابل ضدارزشهای گروه حاکم، ارزشهای مثبت ایرانی و جهانی را به جامعه ارائه بدهیم. ما ایرانیها باید بتوانیم به دانشهائی دست یابیم که مورد قبول همگانی باشد تا بتوانیم به دموکراسی برسیم.
یک مشکل بر سر راه دانش جمعی بمباران فاکت از سوی همه رسانهها در هر دقیقه و ثانیه است. باید بپذیریم که فاکتها دانش نیستند و بیهوده نبود که سورکر سورلین به نقل از فرانسیس بکن انگلیسی فیلسوف در علم، میگوید قدرت نه در فاکت بلکه در دانش است. از طرفی ما به میزان بالائی نیاز به دانشی داریم که بتوانیم از پس مشکلات کشور بر آئیم و بدون این دانشهای مشترک همان طور که در ابتدا گفتم خطر فروپاشی ایران افزایش خواهد یافت.
ما برای زندگی مشترک با یکدیگر و فهم جامعه ایرانی به مجموعهای از انسانهای مجهز به دانش خردمندی و همچنین به یک جامعه خردمند داریم تا بتوانیم مشکلات کشور را در یابیم و برای آن راه حلی پیدا کنیم. مایکل اوکشاف به نقل از خشایار دیهیمی در کتاب فیلسوفان قرن ۲۰ (صفحه ۱۸۹) میگوید «در فعالیت سیاسی انسانها بر دریایی بیکران و بسیار ژرف میرانند، نه بندری هست نه سرپناهی نه لنگر گاهی، نه مبدائی و نه مقصدی، غرض شناور ماندن و حفظ تعادل است، دریا هم دوست است هم دشمن، و دریانوردی یعنی استفاده از همه امکانات و شیوههای سنتی رفتار برای تبدیل هر موقعیت خصمانه (تهدید) به موقعیت دوستانه(فرصت).»(۲)
در پایان باید تاکید نمایم کاری با این همه اهمیت انجام شدنی نیست مگر این که جامعه با فراگیری جمعی و دانستن جمعی به دانش خردمندی مجهز شود.
مزددک لیماکشی
mazdaklimakeshi@yahoo.se
————————-
(۱) Sverker Sörlin: till bildningens försvar, Den svåra konsten att veta tillsammans, Natur och kultur.
(۲) خشایار دیهیمی: فیلسوفان قرن سیاسی قرن بیستم: نشر ماهی ۱۳۸۵
از: ایران امروز