اعتقاد بر این است که انسان از اشتباه های خود پند می گیرد و می آموزد.
این موضوع همیشه مصداق ندارد.
پند گرفتن از اشتباه نیاز به لوازمی دارد که همگان آن را دارا نیستند.
اول از همه باید پذیرفت که اشتباه کردن مختص دیگران نیست و من هم می توانم اشتباه کنم.
دوم این که باید پذیرفت تصحیح اشتباه، نشانه ی خردمند بودن است و موجب قوی شدن من. به عبارتی، پذیرفتن اشتباه نشانه ی ضعف نیست.
اکنون حکایت حکومت نکبت است و اشتباه هایی که طی ۴۰ سال مرتکب شده و هرگز زیر بار پذیرش آن ها نرفته و جایی هم که «اشتباه» مثل روز اثرات منفی خود را نشان داده، داستان «کی بود کی بود من نبودم» تکرار شده و هیچ مسوولی اشتباه را به گردن نگرفته است.
در چنین وضعیتی دیگر چه انتظار از این که کسی اشتباه خود را تصحیح کند و ضعف خود را تبدیل به قوت کند؟
از سال ۱۳۶۰، شکنجه و آزار زندانیان برای گرفتن اعتراف در اسارتگاه های حکومت اسلامی «رسما» باب شد.
از آن سال، تا امروز که سال ۹۹ هستیم، هیچ عبرتی از این که کسی را که در بند است، در مقابل دوربین تلویزیون نشاندن و او را وادار به اعتراف و توبه کردن کمترین اثر مثبتی بر بیننده ندارد گرفته نشده و در همچنان بر همان پاشنه ی سابق می چرخد.
وقتی حماقت، ذاتی حکومتی باشد، دیگر نمی توان انتظار کار حکیمانه از او داشت؛ نمی توان انتظار تغییر مثبت در او داشت؛ نمی توان انتظار آدم شدن از او داشت.
یک نفر نیست که از آقایان شکنجه گر سوال کند، اعضای رهبری حزب توده ایران را در هم شکستید و برای شان کنفرانس تلویزیونی به راه انداختید، نتیجه اش چه شد؟ احسان طبری را از خودش خالی کردید و یک طبری مسلمان به وجود آوردید، اثرش بر دیگران چه شد؟ این همه آدم را در طول این همه سال، در مقابل دوربین های سیمای نکبت نشاندید، اثر صحبت و اقاریر آن ها بر مردم بیننده چه شد؟
چه نتیجه ی مثبتی از آن کارها گرفتید که امروز جوانی چهل ساله را که در مکتب انقلاب بزرگ شده و تنها تعلیمات شما را در سال های زندگی اش جذب کرده و بعد، ناگهان، بر آن چه بوده اید و بوده قیام کرده و به مخالفت با شما برخاسته، با رنگی پریده و زرد، و موهایی آشفته و نگاهی تهی در مقابل دوربین می نشانید و حیوانیت خودتان را تا این حد نشان می دهید که از او بپرسید مجازات مناسب برای او چیست و او نتواند جز اعدام کلمه ی دیگری بر زبان بیاورد، باری از اعتراف گرفتن از چنین جوانی چه نتیجه ی مثبتی می خواهید عاید خود کنید؟
شخصیت واقعی یک انسان، شخصیت واقعی یک حکومت، در موقع برخورد با طرفدار و دوست مشخص نمی شود؛ موقع برخورد با دشمن مشخص می شود.
شما که نه در مقابل دوست و نه در مقابل دشمن ذره ای شخصیت برای خود باقی نگذاشته اید.
اکنون می خواهید با تاکید بر بی شخصیتی تان، در برابر جوانی که مخالف شما بوده و به اسارت شما در آمده چه چیز دیگری را از دست بدهید؟
از: گویا