کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ با هدایت عوامل انگلیس و آمریکا شکل گرفت. میز کودتا چندین ماه قبل توسط نیروهای سازمان سیا و امایسیکس انگلیسی در سفارت آمریکا تشکیل میگردد. بخش اول کودتا توسط آمریکاییها به نام «عملیات آژاکس» طراحی میشود. این کار به کمک دربار و شخص اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه هدایت میشود. محمدرضا پهلوی در خاطراتش نوشته است که ابتدا او ترس داشته که حکم عزل محمد مصدق را امضا کند ولی اشرف پهلوی که از جانب انگلیسیها مأمور بوده به او اطمینان خاطر میدهد که خارجیها از او حمایت خواهند کرد.
هر سال در این ایام حملات سیستماتیکی از همه سو به محمد مصدق وارد میشود. من با سلطنت طلبان کاری ندارم. روی سخنم با عدهای به ظاهر دمکرات میباشد که متاثر از داریوش همایون برای توجیه این کودتای خائنانه که با شراکت برخی از آخوندها از جمله آیت الله بهبهانی و آیت الله کاشانی، دربار سلطنتی به ریاست محمد رضا شاه، آمریکا و انگلیس صورت گرفت آن را با واقعه صحرای کربلا و عاشورا مقایسه میکنند. آنان میگویند بر گذشته صلوات و بیست و هشت مرداد را فراموش کنید. کودتائی که بعد از ۶۷ سال هنوز آثار شومش در ابعاد مختلف زندگی تک تک ایرانیان مشهود است را در حد دعوای شاه و مصدق تنزل میدهند. آنان غافلند که نزاع بین دو خط است. در یک طرف خط استقلال و آزادی و در طرف دیگر خط استبداد و وابستگی به اجانب در اشکال مختلف آن است. تقابل بین دموکراسی خواهان و استبداد طلبان سرسپرده است و این تقابل حل شدنی نیست. این تقابلی است که ۱۵۰ سال قبل از زمان قاِئم فراهانی شروع شده و ادامه دارد و تا رسیدن به دموکراسی و زندگی در استقلال و آزادی ادامه خواهد داشت.
پشت حرف این افراد یک تفکر نهفته است. زنده باد استبداد از نوع سلطنتی آن. آقایان و خانمهای دمکرات نما جرات کنید و شفاف و صادقانه بگویید ما طرفدار استبداد هستیم و دلمان هوای استبداد شاهی کرده تا بریم تجریش و دربند عرقی بخوریم. وگرنه اگر طرفدار دموکراسی هستید چرا از استبداد و وابستگی دفاع میکنید. ژست دموکرات منشانه نگیرید که دموکراسی با استبداد آشتی ناپذیرند.
نصف شب با تانگ و توپ به خانه نخست وزیر ملی و مردمی مملکت وحشیانه حمله میکنند تا او را دستگیر نمایند و تجاوز به عنف ملتی کردهاند، بعد نام آن را بجای جنایت در حق ملتی قیام مردمی مینامند و به ما میگویند این جنایت را صحرای کربلا و عاشورا نکنید و فراموشش نمائید. جنایت جنایت است چه مغول، چه جرج بوش، چه خمینی، چه فرانکو، چه یزید بن معاویه، چه بشار اسد و چه محمد رضا شاه مرتکب شود.
به ما میگویند و از ما میخواهند کودتایی که توسط آمریکا و انگلیس به سفارش آخوندهای انگلیسی و شخص محمد رضا شاه صورت گرفت و منجر شد تا اولین دموکراسی خاورمیانه سرنگون شود و دولت قانونی که در شرف ثبت دمکراسی در ایران بود را برچیده تا دموکراسی و آزادی در ایران منهدم گردد و کشورمان را مبدل به کشوری زیر سلطه نماید که مهارش در دست اجانب باشد را بازگو نکنیم. نگوییم که در غیاب آزادی و خفقان جهنمی، جمهوری فاشیستی اسلامی، از دل آن کودتا پا گرفت و سرنوشت کشورمان چنین سیاه و نحس گردید.
چرا وحشت دارید از اینکه افرادی که برای ایرانی مستقل و آزاد و حقوقمند با جامعهای از شهروندان صاحب حق و حقوق مبارزه میکنند کودتای خائنانه شاه علیه دولت ملی مصدق که نماد استقلال و آزادی ملت ایران بود را برای نسل جوان که آینده سازان ایران زمین میباشند بازگو کنند. چرا باید برای آنان نگوئیم محمدرضا شاه بعد از کودتا روزنامهها و مجلات را تعطیل کرد. کتابها را جمع نمود و سانسور و خفقان را راه انداخت. احزاب را تعطیل کرد. دهانها را بست و قلمها را شکست. زندانها و شکنجه گاهها را باز کرد و تمام شخصیتهای ملی را یا خانه نشین کرد و یا به زندان انداخت و فقط به آخوندها اجازه رشد داد. برای آنان تکایا و مساجد و حسینیهها ساخت اما تاب تحمل مجلهای مثل باختر امروز را نداشت.
جرا نباید بگوئیم و بگوئیم و بنویسیم و باز هم بنویسیم تا درسی و تجربهای برای نسلهای آینده باشد؟ چرا باید فراموش کنیم؟ چرا باید حافظه تاریخی را از بین برد و تاریخ را سلاخی کنیم؟
مگر آلمانیها جنایات هیتلر را فراموش کردند. مگر روسها جنایات استالین و حزب کمونیست را فراموش کردهاند. مگر اندونزیها جنایات سوهارتو را از یاد بردهاند. مگر کامبوجیها جنایات خمر سرخ را فراموش کردهاند. مگر شیلیها جنایات پینوشه را فراموش کردهاند. مگر ویتنامیها جنایات آمریکاییها را فراموش کردهاند. مگر فلسطینیها جنایت صهیونیستها را فراموش کردهاند و مگر گرجستانیها جنایات آغا محمد خان قاجار را فراموش کردهاند و مگر ایرانیان میتوانند جنایات خمینی و یارانش را فراموش کنند که حالا طرفداران استبداد سلطنتی از ما میخواهند جنایات سبعانه رژیم پهلوی و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را فراموش کنیم. عجیب است تنها واقعه تاریخی که باید از اذهان محو شود و به فراموشی سپرده شود فقط کودتای بیست هشت مرداد است؟!
تا ما حقایق و رخدادهای تاریخی را ماستمالی و پنهان میکنیم و تلاش مینمائیم حافظه تاریخی کشورمان را محو کنیم و این سوال ساده را از خود نپرسیم که چرا مملکت ما بعد از مشروطه تا بحال علیرغم انجام سه انقلاب برای رسیدن به استقلال و آزادی و دمکراسی به چنین نکبتی افتاده و گرفتار شده است. تا پاسخی برای این سوال پیدا نکنیم مطمئن باشید در کشورمان استبداد تولید و بازتولید میشود. آیا ما نباید از شکستهای خود درس بیاموزیم و فکری بحال خود و آیندگان مان نمائیم. آیا وطن ما محکوم زیستن در استبداد و در نهایت مرگ است. ناراحت کننده و غمگین نیست که قرنها بر کشور ما مستبدین حکومت نمایند؟ از نا بختیاری ملت ایران، این بیداد، چپاول و غارتگری هم، در این برهه از تاریخ یعنی در آغاز دهه سوم قرن بیست و یکم نیز، بدتر از آنچه در دوره شاه سابق بود، ادامه دارد!. آیا ملت ایران لایق زندگی در استقلال و آزادی و دموکراسی نیست و سزاوار است که همواره در اسارت چنگال استبداد و مستبدین مختلف بسر برد.
با این روش و منش شما هم در بوجود آوردن این اوضاع خفقان آور مقصرید و حاضر نیستید زیربنای ساختار جهنمی استبداد ویران شود. و فقط میخواهید که شکل و رهبران آن عوض شوند.
تاریخ را نمیشود سلاخی کرد. باید خودمان را بشناسیم و واقعیت کشورمان را گفت حتی اگر به ضرر خودمان تمام شود.
جان کلام اینکه، نگرش و روش افرادی که به انحاء مختلف خواهان توجیه و فراموشی کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ میباشند غفلت از آزادی خود وانسان حقوق مداراست و زندگی آنها ترجمان “تراژدی” و تکرار”کمدی طنز آلود” (Satiric Comedy) ذهنیت جامعه زیسته در استبداد میباشد.
با اغتشاش هویت و قائم به ذات نبودن و عدم داشتن هستی از خود و مسخره بازی و شعاریهای توخالی و حرف و حدیث پوچ که هیچ ارزش علمی ندارند نمیشود ساختار استبدادی را به ساختار دموکراتیک مبدل کرد. نمیشود دمکرات بود اما الگوی ما دیکتاتورها باشند. باید استقامت کرد و بدیلی روشن و شفاف و غیر وابسته و ملی منطبق با دموکراسی داشت.
از: گویا