پشتیبانان رضا پهلوی: خونت را می‌خورم الاغ…!

پنجشنبه, 8ام آبان, 1399
اندازه قلم متن

اینکه اشخاص با دید و هدف و برنامه‌ی دیگران، به ویژه دگراندیشان، همراه نباشند و انتقاد و مخالفت کنند، نه تنها حرکتی طبیعی و عادی است، بل که حتی می‌تواند آموزنده و سازنده باشد. حد اقل، شخصاً چنین باور و برداشت و آمادگی را دارم. واقعیت اینجاست که برعکس برچسبِ یک سلطنت طلب که نوشته بود: فکر می‌کنی: علامه‌ی دهری! بر این باور هستم که یکی از کمبودهایِ فرهنگی مان، پدیده‌ی “همه چیز دانی است”. نوشته‌ها و گفته‌هایم طی نیم قرن گذشته، شاهد این مدعا هستند. در ضمنی که مانند عده‌ی قابل ملاحظه‌ای از هم میهنان مان با این زبانزد: “همه چیز را همگان دانند” همراه هستم.

آنچه طبیعی و عادی نیست، یا حد اقل برای یک شهروند – نباید چنین باشد – توهین و تهمت و تهدید و برچسب زدن به دیگران است!؟ یعنی بجای انتقاد از نوشته یا مخالفت با موضِع، – نگارنده را آماجِ حمله‌ی شخصی قرار بدهند!؟ این حرکت نمایانگر کم دانی و درماندگی و توهمِ “همه چیز دانی” است. زیرا چنانچه شخص، کم دان نباشد – آگاهانه و منطقی با موضوع برخورد می‌کند؛ چنانچه درمانده نباشد – دید وباورِ خودش را ارائه می‌کند که باعث جلب و جذب دیگران گردد. بالاخره چنانچه گرفتار توهمِ “همه چیزدانی نباشد” – توانائی شنیدن سخنان متفاوت یا حتی مخالف خودش را دارد و نیاز به حمله‌ی شخصی و تهمت و توهین و… ندارد!؟
هدف این نوشتارِ مستند، روشنگری است تا هم میهنان مان بتونند آگاهانه انتخاب کنند و هوشمندانه گام بردارند.

باید اقرار کنم که “تنها” این کم دانانِ یک بُعدی را مقصر نمی‌دانم. زیرا همان روشی را دنبال می‌کنند که از بت‌های اعظم‌شان: رضا شاه و محمدرضا شاه آموخته اند؛ از بوق و کرناهایِ وسائل ارتباط جمعی وابسته شنیده اند؛ و از بت سازان و بت پرستانِ چاپلوس دیده‌اند. چند نمونه را مرور می‌کنیم:
جان گونتر می‌نویسد: “هر چیز که اندک زحمتی به او می‌داد یا مخالف طبعش بود نابود می‌کرد، می‌کشت، می‌درید و پرت می‌کرد. وقتی یک رادیوی بیگانه مطالبی علیه او انتشار داد، با لگد آنرا شکست. گاهی خدمتگزاران و اشخاصی را که موجب خشم و غضب او می‌شدند سخت با چکمه و لگد و تعلیمی تنبیه می‌کرد. رضاشاه از تربیت و اصول و آداب، عاری بود. (۱)
“رفتار رضاشاه با وزیرانش بسیار خشن و زننده و توهین آمیز بود…. غالباً شاه آنان را با کلماتی چون “مردیکه‌ی خر، احمق، الاغ، پدرسوخته ِ پفیوز” طرف خطاب قرار می‌داد. ” (۲)
ملک الشعرای بهار که رضاخان – رضاشاه را خوب می‌شناخت، می‌نویسد: “ذاتاً خودخواه، ساده لوح و زودباور بود. ” (۳)
رضاشاه جای احمدشاه نشست، ولی اکثر تغییرات، ظاهری و بقول مهدی قلی هدایت که شش سال نخست وزیر رضا شاه بود: “تغییرات بلواری و لاله زاری بود”. مانند تغییر لباس و کلاه که ظاهر را عوض می‌کند، بجای دگرگونی سیستمِ آموزش و پرورش که انسان را هدایت می‌کند. (۴)
اِلول ساتن، ایرانشناس، می‌نویسد: “رژیم رضاشاه یک ضعف اساسی داشت و آن اینکه از حمایت فعال اهالی کشور برخوردار نبود…. در بدو کار از عناصر سرشناش و انگیزه‌های ملی نهضت آزادیخواهانه‌ی بر جای مانده از انقلاب مشروطه سود جست و سپس آنان را با بی رحمی کامل سرکوب کرد. از نظر بسیاری از مردم، رضاشاه، دست نشانده‌ی بریتانیا محسوب می‌شد که توسط آنها سر کار آورده شده بود و مورد حمایت آنها نیز قرار داشت. البته رضاشاه در کشور اقدامات و اصلاحاتی در زمینه‌ی تغییر ظواهر، شهرسازی، ساختن کاخها، قصرها، عمارات چند طبقه، اماکن باهیبت وزارتخانه‌ها، میهمانخانه‌های سلطنتی و جاده‌های شوسه انجام داد…. اما طبقه‌ی فقیر فقیرتر شده و ثروتمندان ثروتمندتر شده بودند. ” (۵)
آرتور مور، نویسنده و ژورنالیست در مورد این تغییرات ظاهری می‌نویسد: “… وضع این کشور به زودی به حال قدیمی خود بر می‌گردد زیرا بر میزان فعالیت افزوده نشده و سطح زندگی مردم بالا نرفته بلکه ترس و وحشت بر کشور مستولی گردیده است. ” (۶)
باید با آگاهی از این واقعیت، که رضا خان یک قزاق گردن کلفتِ بی سواد و ناآگاه بود، در موردش قضاوت کرد. الگوهایش و آنچه آموخته بود، در چارچوب زور و خشونت بود. نتیجه‌اش، یک قزاقِ قُلدر و خشن بود که چیزی جز “اطاعت از مافوق، زورگوئی به زیر دست، و استفاده از چماق” برای حل مشکلات نمی‌دانست! ناآگاهی و کم دانی و منافع شخصیِ او، ایرانیان را ۲۰ سال، با کَت هایِ بسته، در اختیار شرکت نفت انگلیس و انگیسیها گذاشت. خشونت و یک بُعدی گری او باعث نابودی بهترین فرزندان کشور، مانند کلنل محمدتقی پسیان، تیمورتاش، علی اکبر داور، سرهنگ فضل اله خان*، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، تقی ارانی، و… گردید”. (۷)
جلال عبده، یک ایرانی آگاه و میهن دوست، می‌نویسد: اگر رضاشاه بجای تشدید اختناق، خودکامگی، و ایجاد محیط ترور و وحشت در ایران؛ به آموزش و پرورش مردم و تقویت رشد سیاسی آنان می‌پرداخت تا بتوانند با تحولات اجتماعی در کمال آگاهی به نفع کشور روبرو شوند. ارتشی که وی با هزینه‌ی هنگفت تهیه کرده بود در سوم شهریور، از هم نمی‌پاشید و برای حفظ میهن از خطر تجاوز، فداکاری می‌کرد؛ نه اینکه امرا و افسران ارتش، بجز عده معدودی، در مقابل تعرض خارجی محل مأموریت خود را ترک کنند”. (۸)

محمدرضا شاه

غرور و تکبر و خودمحوری بی اندازه شاه، همراه با تملق و چاپلوسی اطرافیان، باعث بی اعتنائی و بی توجهی او به مخالفان رژیم، از جمله ملی گراها بود که می‌توانستند سلطنت را حفظ کنند. زیرا ملی گراها، نه مخالفِ سلطنت بودند، و نه مخالف شاه، بل که مخالفِ زیر پا گذاشتن قانون اساسی و حکومت کردن بجای سلطنت کردنِ شاه بودند.
جنون خود بزرگ بینی و خودشیفتگی محمدرضا شاه، کار را بجائی کشاند که به وزیری که گزارش درآمد کشور را می‌دهد و با دید شاه همآهنگ نیست، بگوید: خفه شو! به مدیرکلِ حزبی که خودش ساخته، بگوید گُه خوردی! غرور و تکبر در حدی بود که چنانچه یک وزیر و یا نماینده مجلس یا امیر ارتش، دستش را نمی‌بوسید از کار برکنار میشد! همان غروری که باعث شده بود که در جلسه‌ی هیئت وزرا بگوید: “من سرچشمه قدرت در کشور هستم. تمام مدیران کل و معاونان وزرا و امرا باید مستقیماً به خود من گزارش بدهند. ”
قرار بود شاه در کنفرانس اوپک در الجزایر شرکت کند، اسداله علم، وزیر دربار، دوست و چاکر و غلام خانه زاد شاه پیشنهاد می‌کند که هیئت مطلعی از وزیر اقتصاد، رئیس بانک مرکزی، وزیر کشور (مسئول اوپک)، و یک عده کارشناس همراه باشند. فرمودند، این خرها چه فایده دارند؟ (اشخاص مورد اشاره علم، از با کفایت ترین بلند پایگاه و برجسته ترین مغزهای آن روز ایران بودند). (۹)
حسین کاظم زاده، وزیر علوم و آموزش عالی دوران حکومت محمدرضا شاه، می‌گوید: در کنفرانس رامسر ۱۳۵۰، شاه به وزیران خود گفت: “شماها مانند یابو هستید اگر رکاب بزنم خود را از جا می‌کنید، اگر آرام بمانم از جا حرکت نمی‌کنید”!

نقش تبلیغات و مطبوعات

نشریاتِ مزدور انگلیس و وابسته به دربار، مخالفان رضاخان، سردارسپه را اجنبی پرست معرفی می‌کردن (یعنی طرفدار انگلیس!)…. جراید انگلستان با کمال زبردستی دریافته بودند، گاهی با نوشتن مقالاتی که موضوع آن‌ها شکایت از سردارسپه بود، این خیال را قوت می‌دهد. ” (۱۰)
در ایران همه‌ی امور بر محور شاه، یعنی رضاشاه که تبلیغات دولتی، او را موجودی خارق العاده و قدرتمند و شکست ناپذیر وصف می‌کرد می‌چرخید…. رسانه‌های گروهی مطابق میل خودکامه‌ی حاکم سخن پراکنی می‌کنند. فرمانهائی که از بالا تحمیل می‌شود مو به مو به صورت مقالات و مطالب موافق و تأئیدکننده منعکس می‌گردد و یک روپوش شفاف پُر زرق و برق واقعیات تلخ و جانگداز، فقر، گرسنگی، محرومیت از بهداشت و رفاه، احساس خفقان عمومی و نارضائی‌ها و شکایات مردم را می‌پوشاند. ” (۱۱)
یوزف گوبلز، وزیر پروپاگاندی رایش سوم، کنترل کامل زندگی اجتماعی و فرهنگی ملت آلمان را وظیفه و مسئولیت خود می‌دانست. برای دستیابی به چنین هدفی، کنترلِ تمام رسانه هایِ کشور را، در دست گرفت. گوبلز، اهمیت نفش فیلم و قدرت تأثیر گذاری آن را در افکار عمومی و شکل دادن اذهان مردم تشخیص داد و از آن استفاده‌ی روزمره می‌کرد. تصور می‌کنم که امروز همه می‌دانند که تبلیغات و پروپاگاندای گوبلز تا چه اندازه ملت آلمان را تحت تأثیر قرار داد و که حاضر باشند کتاب سوزی کنند! همان ملتی که مطالعه و کتاب خوانی، بخشی از زندگیِ روزمره‌اش بود. (۱۲)
در ایران، وسائل ارتباط جمعی مانند تمام اهرم‌های قدرت و ثروت دربست در اختیارِ رژیم محمدرضا شاه بودند. شاه، همه‌ی معترضان و مخالفان، به جز مذهبیون را سرکوب کرد. کمونیست و مارکسیست و سوسیالیت و ملی گرا و ملی مذهبی، برای رژیم یکسان بودند. مذهبیون، نه تنها آزادانه عمل می‌کردند، مانند جلساتِ حسینیه‌ی ارشاد و سخنرانی هایِ علی شریعتی، بل که سالی چند میلیون بودجه و حقوق داشتند!؟ ضدیت و دشمنیِ شاه با مصدق، و آلرژیِ ناشی از آن به جبهه ملی نیز باعث شد که پس از ۲۵ سال زندان و حصر خانگی و تبعید و سرکوب، نه سازمانی باقی بماند و نه تشکیلاتی که بتواند شاه و سلطنت پهلوی را نجات بدهد و ایران را از به کژراهه رفتن باز دارد!؟

خونت را میخورم الاغ…!

یکی از بیش از صد واکنشی است که پشتیبانان رضاپهلوی به نوشته‌ی پیشینِ اندیشکده، نشان دادند. واژه هائی مانند خائن هرجائی، کرم‌های لجن خوار پنجاه و هفتی، تروریست رژیم، و…! زمانی که اشخاص توانائی بحث و گفتگو ندارند و به قول معروف: کم میآورند مجبور به تهاجم، فحاشی و حمله‌ی شخصی میشوند، مانند زبانزدِ “قافیه که تنگ آید شاعر به جفنگ آید. ”
مقاله‌ی مورد گفتگو، در بیش از ۱۰ خبرنامه و نشریه‌ی مطرحِ فارسی منتشر شد. در گویا، که یک خبرنامه‌ی پُر بیننده است؛ بیش از ۸۱۰ رأی گرفت و ۷۰ بار باشتراک گذاشته شد. در شبکه‌های اجتماعی نیز، پست شده بود. برای مثال در فیسبوک اندیشکده آگاهی و شناخت، ۱۹۸۱۴ بازدید، ۱۶۳ اشتراک و ۲۰۲ نظر داشت.
باید اقرار کنم، با شناختی که از هم میهنانِ شاه الهی، حزب الهی و بت پرستان یک بُعدی دارم انتظار داشتم مورد تهاجم قرار گیرم، ولی امیدوار بودم که نوشته را بخوانند و بعد حمله کنند، ولی از متنِ واکنش‌ها مشخص بود که این اشخاص تنها عنوان مقاله را خوانده بودند.
رضا پهلوی، مسئولِ کم دانی، خشونتِ جاهلانه، و قلدوری پدر بزرگش نیست!
رضا پهلوی، مسئولِ غرور و تکبر و جنون خودبزرگ بینی ناشی از شخصیت متزلزل پدرش نیز، نیست!
در ضمنی که می‌دانیم، او نمی‌تواند جلوی دهانِ شاه الهی‌ها، گمراهان و یک بُعدی هائی که از او پشتیبانی می‌کنند، بگیرد، و به آنان پوزه بند بزند!؟ ولی جنانچه به “اتحاد و اتفاق” پایبند است، می‌تواند و باید موضعِ خودش را در رابطه با حملات شخصی، تهدید و تهمت و توهین، و برچسب زدن مشخص و شفاف نماید. و گرنه سکوتش که تأئید ضمنی این حرکت می‌باشد؛ هم تمام پیام‌ها و پیمان‌ها و اعلامیه‌هایش، پوچ و بیهوده و بی پایه می‌کند؛ و هم ماشین تبلیغاتی عظیم و گسترده یِ مثلثِ آمریکا، اسرائیل و عربستان، برای آلترناتیو ساختنِ رضا پهلوی، راه بجائی نخواهند بُرد.
این مثلثِ آلترناتیوساز، با بهره گیری از روشِ گوبلز، از طریقِ تلویزون‌های من و تو، ایران اینترناشنال، و چند شبکه‌ی دیگر…، همراه با دهها نشریه و خبرنامه، صدها شبکه اجتماعی، و نزدیک به هزار مزدبگیر، روزی ۲۴ ساعت، هفته‌ای هفت روز مشغول ارائه‌ی ویدیو و فیلم‌های ساختگی و مونتاژ شده هستند.
ماشینی در چارچوب ماشینِ تبلیغاتی گوبلز، بوسیله‌ی اسرائیل و آمریکا، با پشتیبانی مالیِ چند صد میلیون دلاری عربستان و امارات برای علم کردن رضا پهلوی، دوباره سازی شده است. تأثیرگذاری این دستگاهِ عظیمِ تبلیغاتی را برای شکل دادن به افکار عمومی، نباید دست کم و یا نادیده گرفت. مگر اینکه سرنوشت ملت و آینده‌ی کشور برای مان بی اهمیت باشد و بنابراین بی تفاوت باشیم!
پرویز راجی، آخرین سفیر شاه در لندن، می‌نویسد: “یکی از ضایعات حوادث اخیر ایران، صدمه دیدن غرور ملی ما بوده است…. شاه و همه کسانی که شبیه من در اردوگاه شاه قرار دارند، چکونه می‌توانیم مدعی داشتن غرور ملی باشیم، در حالی که از مردم مملکت بریده‌ایم و با عجز و لابه از کشورهای غربی تقاضای حمایت از خود را داریم؟ در رژیمی که وابستگی کامل به غرب، ارکان اصلی موجودیش را تشکیل می‌دهد، ما نیز بحالتی در آمده‌ایم که اعتقاد خارج از اندازه به قدرت و توانائی متحدان اروپائی و آمریکائی خود پیدا کرده‌ایم. و چون فکر می‌کنیم آنها هر لحظه که بخواهند می‌توانند فقط با تکان دادن چوبدستی جادوئی خود همه چیز را بمیل خویش بگردانند، لذا اینطور بخود می‌قبولانیم که هر چه در ایران اتفاق می‌افتد یا نخش در لندن یا در واشنگتن دارد. ” (۱۳)
شاه پس از انقلاب، با تعجب می‌گوید: “من نمی‌فهمم چرا آمریکائی‌ها علیه من قد علم کرده‌اند، در حالی که من هر چه آنها گفته‌اند قبول کرده ام”. (۱۴)
اقرار شاه و نوشته‌ی پرویز راجی باید اعلام خطری باشد برای کسانی که چشم به دخالت بیگانه دوخته‌اند.

امیرحسین لادن

ahladan@outlook.com
———————–
۱) سفر در داخل آسیا، جان گنتر
(۲) از آلاشت تا آفریقا، خسرو معتضد
(۳) تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ملک الشعرا بهار
(۴) خاطرات و خطرات، مهدی قلی هدایت
(۵) رضاشاه کبیر یا ایران نو، اِلول ساتن
* پیکرِ سرهنگ فضل الله خان را در حالیکه لباس نظامی رسمی به تن داشت و اسلحه‌ای در دست، در اطاقش پیدا کردند؛ روی میز اطاقش نامه‌ای از او بود که نوشته بود: وجدان من به عنوان یک ایرانی میهن دوست، اجازه نمی‌دهد، مدرکی را امضا کنم که ارتش ایران را در اختیار بیگانگان و افسران ایرانی را زیر دست آنان، قرار می‌دهد.
(۶) مقاله “ایران امروز، کهنه و نو، آرتور مور
(۷) مقاله “این پدر و پسر، نقش بزرگی در نابودی خودشان ساخته‌های میهن مان و فاجعه‌ی رژیم فقاهتی داشته اند”، نگارنده
(۸) خاطرات جلال عبده
(۹) یادداشت‌های علم جلد۴
(۱۰) تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران
(۱۱) از آلاشت تا آفریقا
(۱۲) زندگینامه گوبلز، هاینریش فرانِئکل
(۱۳) خدمتگزار تخت طاوس برگ، پرویز راجی
(۱۴) یکرنگی، شاپور بختیار

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.