با پیروزی بایدن و شکست ترامپ، تاریخ آمریکا و جهان ورق تازهای میخورد، همانطور که چهار سال پیش، با پیروزی ترامپ در مقابل هیلاری کلینتون همین اتفاق افتاده بود.
تا اینجای قرن ۲۱ و تا جائی که قابل رویت است، این سده، قرن ظهور چین و چالش سرنوشتساز این ابر قدرت نو ظهور با جهان غرب و ایالات متحده آمریکاست. پیچیدگی این چالش عظیم از درهم آمیزی شدید اقتصادی طرفین ناشی شده که نبرد از جنس “جنگ مرگ و زندگی میان غرب و شرق” در قرن گذشته را بلاموضوع میکند. در این چالش کلان، قواعد بازی را “جهانی شدن” و “دیجیتال شدن منابع قدرت” تعیین میکنند.
شاید هیچ کس به درستی نداند که در آینده نزدیک یا دور چه اتفاقاتی خواهند افتاد، اما روشن است که اقتصاد دیجیتال و جهانی شده، “نبرد مرگ و زندگی” را بلاموضوع کرده است و طرفین یا – در شرایطی به کلی غیر قابل تصور- با هم نابود میشوند و یا تضادها را در چهارچوب اصل بقای مشترک، مدیریت میکنند.
بعد از آنچه در دوران هشت ساله ریاست جمهوری اوباما تجربه شد، محافل اقتصادی و سیاسی نیرومندی در آمریکا، خود را نیاز مند تلاش و آزمونی متفاوت میدیدند تا شاید بتوانند موقعیت خود در جامعه آمریکا را حفظ کنند. شعار “اول آمریکا”، ترامپ و ترامپیسم انقباضی، نتیجه این نیاز و اراده بود.
بحران کرونا، بسیاری از ناتوانیها و آسیبپذیریهای اقتصاد و سیاست جهانی را به روی صحنه آورد و به مردم جهان، جامعه شناسان، اقتصاددانها و سیاستمداران نشان داد که اتخاذ تصمیات به کلی متفاوتی ضرورت یافتهاند.
در حالی که متحدان اروپایی آمریکا نارضایتی شدید خود را نسبت به شعار “اول آمریکا” و ترامپیسم پنهان نمیکردند، در آمریکا نیز برخی از بزرگان سیاست و اقتصاد، مستقل از وابستگیهای حزبی، خیلی زود به بیآیندگی این سیاست و نظریه پی بردند و خواستار توقف آن شدند. به عنوان نمونه میتوان به مواضع هنری کیسینگر سیاستمدار سرشناس جمهوریخواه اشاره کرد که خواستار احیای نقش تعیین کننده ایالات متحده در مدیریت آینده و پاسداری از اصول نظم لیبرال جهانی، برای جلوگیری از به آتش کشیده شدن جهان، شده بود. این موضع کیسینگر را بدون تردید میتوان فراخوانی از درون حزب جمهوریخواه، برای پایان دادن به عصر ترامپ دانست و به این نتیجه نزدیک شد که امریکای بایدن فقط آمریکای دموکراتها نیست و معاون سابق اوباما، از هیچ یک از دستآوردهای دوران ترامپ صرف نظر نخواهد کرد.
رئیس جمهور جدید آمریکا را باید سنتزی از اوباما و ترامپ دانست که وظیفه دشوار مهار چین و “احیای نقش تعیین کننده ایالات متحده در مدیریت آینده و پاسداری از اصول نظم لیبرال جهانی،” را بر عهده میگیرد. بر چنین اساسی میتوان نتیجه گرفت که حضور آمریکا در خاور میانه و میزان این حضور عمدتا تابع استراتژی احیای غرب اقتصادی و مهار چین خواهد بود و هم از این روست که میتوان روزهای بسیار سختی را برای بیت خامنهای تصور کرد که به بیمه کردن حکومت از طریق عقد قرار داد راهبردی ۲۵ ساله با چین و تبدیل ایران به عمق استراتژیک چین در خاور میانه امید بسته است.
بایدن با زبان اوباما و با مشت آهنین ترامپ، همراه کردن کامل اروپا و تکیه بر دستآوردهای ترامپ در مناسبات اعراب و اسرائیل، به برجام و به پشت میز مذاکره با تهران بر میگردد، اما هرگز دست حریف زمین خورده را برای بلند شدن نخواهد گرفت. از گشاده دستیها و پرداختهای میلیاردی دوران اوباما خبری نخواهد بود، در عوض بایدن آماده است که نخی سیگار و لیوانی آب به حریف بر زمین افتاده تعارف کند و “بلند شدن آبرومندانه” را در صورتی ممکن سازد که دندان اتمی فقها برای همیشه کشیده بشود، برنامه موشکی به سطح مورد نظر غرب کاهش یابد و با پایان دخالتهای آزار دهنده سپاه قدس در منطقه، به استراتژی تبدیل خاک کشورهای دیگر به “عمق استراتژیک جمهوری اسلامی” پایان داده بشود و این اطمینان حاصل آید که جمهوری اسلامی به حیات خلوت خاور میانهای چینیها بدل نخواهد شد.
از نگاهی ملی و مردمی، هیچ ضرورتی وجود نداشت که مناسبات ما با ایالات متحده، به این نقطه خطرناک و غمانگیز برسد. این دسته گل را ما سیاسیون انقلابزده با شعارهای “مرگ بر امریکا” و “مرگ بر اسراییل” در سبد مردم ایران گذاشتهایم. ایران برای عبور از این بحران فلج کننده و ویرانگر به یک عزم و اراده ملی نیازمند است. تا وقتی سیاست در ایران گروگان گفتمان انقلاب، انقلاب ویرانگر بهمن، میراث خمینی و قانون اساسی ولائی است، چنین عزم و ارادهای شکل نخواهد گرفت. این گامی است که مدعیان اصلاحطلبی باید بدون اگر و اما بردارند. خامنهای و اهل بیت او کوتهبینتر و ناتوانتر از آن هستند که بتوانند کشور را از این بنبست رها کنند. آنها منافع خودشان را هم نمیشناسند و راه قذافی و صدام را به “برخاستن آبرومندانه” ترجیح میدهند و فرصت ناشی از تغییر در کاخ سفید را هم خواهند سوزاند.
بیکفایتی حاکمان مستبد، دزد و فاسد، فشار ناشی از تحریمهای فلج کننده و بحران کرونا، کارد را به استخوان مردم رسانده است. این وضعیت و این شیوه حکمرانی شایسته مردم ایران نیستند. ما شایسته زندگی بهتری هستیم. بدون تغییر در تهران، هیچ تغییری در کاخ سفید گرهگشای درد ما نخواهد بود. خامنهای حرف خود را زده است. ترامپ یا بایدن، برای او فرقی ندارند و او به لجاجت کودکانهاش ادامه خواهد داد. ملت ایران اما محکوم به پذیرش نظر یک حاکم مستبد، لجوج و کم عقل نیست. هر ایرانی یک رسانه است و اگر ما ۸۰ و چند میلیون ایرانی به نشانه صلح و دوستی، بانگ “درود بر آمریکا” سر دهیم، هر جا شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل نقش بسته است، آنرا پاک کنیم و پرچمهای بر زمین نقش شده ملت پرافتخار آمریکا را جمع کنیم، خامنهای و سرداران دزد و فربه او چه غلطی میتوانند بکنند؟ اگر بخواهیم، میتوانیم خامنهای را به عقبنشینی یا تسلیم در مقابل ملت وادار کنیم و نگذاریم که این فرصت را هم بسوزاند. در غیر این صورت تا خامنهای زنده است، روزهای غمانگیزتری در انتظارمان خواهد بود.
از: ایران امروز