شورای مرکزی جبهه ملی ایران: در راه اصلاح ایران باید قربانی داد

دوشنبه, 19ام آبان, 1399
اندازه قلم متن

در راه اصلاح ایران باید قربانی داد

«در راه اصلاح ایران باید قربانی داد»، این فریاد دکتر حسین فاطمی بود که از قلم ظلم ستیز و حق طلب او در روز ۱۳ مرداد ۱۳۲۸ تراوش نمود و بر پیشانی روزنامه اش یعنی باختر امروز نشست و   به عنوان درسی آموزنده و کلامی فراموش نشدنی برای همیشه بر تارک تاریخ این سرزمین نقش بست. حسین فاطمی در این سرمقاله تاریخی توضیح داد که ایران در چنبره ی استبداد فاسد داخلی و قدرت های استعماری حامی آن اسیر و گرفتار است و برای رهایی از این سلطه ی هولناک باید قربانی داد. و او خود در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در قربانگاه میدان تیر لشگر دو زرهی در مقابل جوخه اعدام کودتاچیان مزدور بیگانه ایستاد و جان پاک و شریف خود را در راه آزادی و استقلال ایران نثار کرد.
حسین فاطمی مدیر روزنامه باختر امروز ، جوان سرشار از شور آزادیخواهی و میهن دوستی بود که در روز ۲۲ مهر۱۳۲۸ در کنار دکتر مصدق به تحصن اعتراضی دربار رفت و هنگام خروج از تحصن هم او بود که پیشنهاد متشکل شدن را به جمع یاران مصدق ارائه کرد و نام این تشکل یعنی « جبهه ملی ایران » را نیز او پیشنهاد نمود . فاطمی متولد سال ۱۲۹۶ و در هنگام اعدام ۳۷ سال بیشتر نداشت . او در تمام طول زندگی کوتاه و اثر گذارش با ظلم و استبداد و فساد و سلطه ی بیگانه مبارزه کرد . فاطمی به نظام جمهوری و جدایی دین از حکومت معتقد بود و سلطنت را سرمنشاءاستبداد و وابستگی می دانست . حسین فاطمی پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، مدتی به زندگی مخفیانه روی آورد اما سر انجام ، حدود شش ماه پس از کودتا ، در روز ششم اسفند ۳۲ به دست کودتاچیان اسیر شد . در روز بازداشت در مقابل چشم نظامیان و نیروهای پلیس و در مقابل ساختمان شهربانی مورد هجوم چاقوکشان حکومت کودتا قرار گرفت که پیکر او را با ضربات متعدد کارد و به قصد به قتل رساندن او مجروح کردند اما قصد و توطئه کودتا چیان برای کشتن او در همان روز با فداکاری خواهرش که خود را سپر جان برادر قرار داد ، نا موفق ماند . به ناچار  فاطمی را با همان حالت مضروب و مجروح در محکمه نظامی ، محاکمه و سپس به جوخه اعدام سپردند . باید یاد آور شد که فاطمی حدود سه سال قبل از تیرباران شدن توسط کودتاچیان سلطنتی ، در ۲۶ بهمن ۱۳۳۰ توسط مدعیان دین ، یعنی  اعضای فدائیان اسلام نیز مورد تیرباران قرار گرفته و مضروب و مصدوم شده  بود .

ما به این اصل باورمندیم که اعدام انسان ها به طور کلی عملی شنیع و دد منشانه است . به ویژه اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی که جز ابراز نظر خود برای اعتلای میهن و سعادت و رفاه هموطنان شان گناهی  مرتکب نشده اند ، عملی به مراتب غیر انسانی تر است. اعدام دکتر فاطمی وزیر خارجه دولت ملی مصدق داغ ننگ ابدی است که بر پیشانی حکومت برخاسته از کودتا نشسته است و این داغ ننگ هیچگاه زدوده شدنی و محو شدنی نیست . در بزرگی و شرافت دکتر فاطمی همین بس که دکتر مصدق رهبر نهضت ملی ایران او را شهید راه وطن نامیده و در مورد اوچنین گفته است : « اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی در خانه جناب آقای نریمان ، پیشنهاد خود را داد و عده ی نمایندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آراء تصویب نمودند . رحمت الله علیه که در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.»

جبهه ملی ایران در روز ۱۹ آبان ماه در شصت و ششمین سالروز شهادت دکتر حسین فاطمی نام و یاد آن مرد بزرگ را گرامی می دارد و به روان پاکش درود می فرستد.

نوزدهم آبان ماه ۱۳۹۹ خورشیدی

تهران – شورای مرکزی جبهه ملی ایران


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۶ نظر

  1. سالها پیش آموختم روشنگری یعنی نشر معرفت. همچنین سالها اندیشیدن و خودانتقادی را تمرین
    کردم. به همین خاطر گفتن جمله من اشتباه کردم برام مثل آب خوردن است و همیشه برای بازاندیشی و بازنگری آماده ام. مطالعه تاریخ ایران به ویژه تاریخ معاصر برام دردآور بوده است.
    سالها خاموش بودم و به امید بهبودی اوضاع. ولی آموختم که هر ایرانی به سهم خود حتی در ایجاد فلاکت کنونی نقش نداشته باسد، بی شک در تداوم این اوضاع مقصر است. من تا اندازه ای
    دینم را به وطنم ادا کردم زیرا اول خودم را اصلاح کزدم تا اینکه ریاکارانه به اصلاح دیگران بپردازم. اکنون وجدانم تا اندازه ای آسوده است.

  2. درباره تقدیس قدرت
    تقدیس قدرت به دو صورت می تواند رخ دهد، تقدیس سلطنت و تقدیس جمهوری. شاید عده ای
    اعتراض کنند که این سلطنت است که به عنوان یک نهاد محافظه کار تاریخی به نظریه حقوق الهی متوسل می شود و مشروعیت اش را از امر مقدس می گیرد ولی این سطحی نگری است. دورکیم
    جامعه شناس معروف درباره انقلاب فرانسه به تقدیس قدرت اشاره می کند و نقل به مضمون
    میشه آن را اینطور بیان کرد که مفاهیمی که اساسا سکولار پنداشته می شدند در جریان انقلاب فرانسه معنای دینی پیدا کردد. کاش حافظه ام یاری می کرد تا دقیقا جملاتش را در این باره بیان کنم. یک مثال دیگر می زنم تا موضوع روشن شود. بی شک مارکس و نیچه نمی خواستند که
    که به مثابه پیامبر برای پیروان شان معرفی شوند و حتی نیچه دراین باره هشدار میدهد و از تقدیس خود بعد از مرگ ابراز نگرانی می کند و چنین چیزی هم خیلی زود رخ داد. شخصیت پرستی یه نوع مقدس سازی انسانها ست که به اندازه تقدیس قدرت خطرناک است. نسبت دادن
    لقب امام و القاب مشابه به معنی تقدیس شخصیت و شبه خدا انگاری اونهاست. کسی که به کیش
    شخصیت گ فتار است یا به تقدیس قدرت می پردازد کوچکترین انتقاد را درباره مقدسات اش به
    عنوان توهین تلقی کرده و بر اساس آن به خشونت و حتی ترور متوسل می شود. نه سلطنت مقدس است و نه جمهوری. قدرت باید دایما مورد نقد قرار گیرد تا از تراکم قدرت جلو گیری شود.
    همانطور که در حقوق نظریه سوء استفاده از حق ومود دارد، در سیاست نیز مساله سوء‌
    استفاده از قدرت وجود دارد و این مساله مختص سلطنت نیست و در جمهوری نیز مطرح است.
    از طرفی مساله سوء استفاده از قدرت درباره همه انسانها محتمل است و استثناء قایل نمی شود و
    دکتر مصدق ، شاا و رهبر و .. نمی شناسد. این نظریه درست مقابل سخصیت پرستی و تقدیس قدرت است که متاسفانه تا کنون چندان مورد اعتنای نخبگان ایرانی قرار نگرفته است و به همین خاطر است که همچنان از استبداد فردی و از تراکم قدرت رنج می بریم.

  3. آیا نظامی در ایران که خود را جمهوری اسلامی می نامد واقعا اسلامی و جمهوری است؟
    این پرسشی است که متاسفانه از طرف افرادی که شیفته جمهوری یا اسلام هستند مطرح می شود.
    البته یا در اینجا ،یای منطقی است که می تواند شامل هردو نیز شود و یای ناسازگار نیست.
    از دیدگاه مجاهدین خلق، نظام سیاسی کنونی ایران نه جمهوری است و نه اسلامی. زیرا در نظر این افراد، جمهوری به معنی دموکراسی است و اسلام هم یک مکتب کامل است. از دید این دسته از افراد، اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هرچه عیب است از مسلمانی ماست.
    همچنین معتقدند که جمهوری به ذات خود ندارد عیبی، هرچه عیب است در سلطنت است.
    هردو نظر محل مناقشه است. اینکه جمهوری به معنی دموکراسی است یک اندیشه نادرست است . زیرا در خود غرب که این الفاظ را وضع کرده ، آنها را به یک معنی به کار نبرده است و نیز با شنیدن این الفاظ ،ذهن به معنی واحدی رهنمون نمی شود. من از طرفداران اینهمانی دموکراسی و جمهوری
    می پرسم که آیا خبر دارند که افلاطون رساله ای به نام جمهوری دارد؟ آیا افلاطون که فیلسوف استبداد است، جمهوری را در معنی دموکراسی به کار برده است؟ نطامی تحت عنوان جمهوری برای
    اولین بار در رم شکل گرفت و به معنی حکومت غیرسلطنتی بوده است ونه لزوما دموکراسی. در ضمن اگر تاریخ جمهوری رم را که پانصد سال دوام داشت، مطالعه کنیم، پی خواهیم برد برای اولین بار عنوان دیکتاتوری در همین جمهوری رم مطرح شد. بارها در جمهوری رم استبداد فردی حاکم شد و سر آخر نیز جمهوری رم با آن همه عظمت اش دچار فساد و تباهی و فروپاشی شد. حتی احتضار این جمهوری صد سال طول کشید و این خودش نکته ها دارد.
    این فکر که جمهوری اسلامی نه جمهوری است و نه اسلامی بسیار خطرناک است زیرا برداشت رادیکال و غیر عرفی از این مفاهیم را طرح خواهد کرد و ما را به استبداد رادیکالیسم سوق خواهد داد. منظور از استبداد رادیکالیسم این است که نقد رادیکال یا برداشت رادیکال اگر بخواهد به سیاست تبدیل شود، برای پیشبرد خود در عمل با مقاومت اقشار گوناگون روبرو خواهد شد و روشن
    است که سیاست رادیکال با اقناع نمی تواند بر این مشکل غلبه کند و به ناچار به زور و دیکتاتوری متوسل خواهد شد. من بارها دیده ام که بعضی از جمهوریخواهان از به کار بردن لفظ جمهوری اسلامی خودداری می کنند و به جای آن از لفظ حکومت اسلامی استفاده می کنند و اینها نیز نصف اشتباه مجاهدین خلق را انجام می دهند. آیا سازمان مجاهدین خلق و چپ رادیکال که خود را جمهوریخواه می نامند، به لیبرال دموکراسی یا سوسیال دموکراسی به معنی متعارف شان اعتقاد دارند؟ درد آور است که ما هنوز نمی توانیم قبول کنیم که قدرت فساد می آورد و قدرت مطلقه فساد مطلق می آورد. مساله تراکم قدرت در یک جمهوری نیز وجود دارد. حتی امکان چرخش یک نظام جمهوری و دموکراتیک به سمت استبداد هم وجود دارد. جمهوری وایمار مثال روشنی در این مورد است. جمهوریخواهی ما ناشی از مطالعات عمیق سیاسی و فلسفی نیست ، بلکه بیشتر
    ناشی از بغض نسبت به سلطنت پهلوی است و این خطرناک است ،زیرا تا ماهیت فساد آفرین قدرت
    را درک نکنیم، استبداد بازتولید خواهد شد. همین کج فهمی که در باره مفاهیم اسلام و جمهوری وجود دارد، درباره مفهوم انقلاب نیز وجود دارد.‌ چپ ها و به ویژه کمونیست ها برای واژه انقلاب قداست قائل اند زیرا بر اساس تعریف مارکسیستی از انقلاب، آن را تحولی اساسی در شیوه تولید و انتقال جامعه از یک نظام اقتصادی به نظام اقتصادی تکامل یافته تر می دانند. بنابراین بر اساس
    برداشت مارکسیستی، انقلاب لزوما خصلت ترقی خواهانه دارد و بنابراین حتی به مخیله شان هم خطور نمی کرد که انقلاب ارتجاعی رخ دهد. به خاطر همین برداشت جزمی ایدئولوژیکی، اینها هم نمی توانند انقلاب بهمن ۵۷ را انفلاب اسلامی بنامند و مثلا می گویند انقلاب ۵۷ ابتدا ترقی خواهانه بوده و سپس بین راه دزدیده شده است و از دیدشان انقلاب هیچ عیب و ایرادی ندارد. اینها هم دوست ندارند کتاب تاملاتی درباب انقلاب فرانسه اثر ادموند برکه را بخوانند . همانطور که عده ای از جمهوریخواهان دوآتشه معتقد اند که جمهوری ذاتا خصلت دموکراتبک دارد و بنابراین عبارت جمهوری خودکامه متناقض است، اینها هم معتفدند انفلاب لزوما خصلت مترقی دارد و انقلاب واپسگرا متناقض است. اما تجربه های تلخ نادرستی هر دو دیدگاه را نشان داده گرچه تعصب و جزم اندیشی عده ای همجنان پابرجاست.

  4. از ملی گرایان عزیز خواهش می کنم راجع به یادداشت های کوتاه اما موثر در سرنوشت
    ایران بدون حب و بغض بیاندیشند و اگر آنها را معقول یافتند به آن عمل کرده و آنها را گسترش دهند. این یادداشت ها را یک ملی گرای لیبرال نگاشته است و یکی از رویا هاش بیدارشدن ایرانیان
    است.

  5. یکی از مهمترین اندیشه ها درباره قدرت سیاسی که ایرانیان هنوز اهمیت آن را درک نکرده اند
    قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق فساد مطلق می آورد. این اندیشه لیبرالی را فکر
    می کنم یکی از لردهای بریتانیا گفته و به نظرم یکی از مهمترین حقایق درباره قدرت سیاسی است.
    چند تا از نخبگان ایرانی به این اندیشه اعتقاد داشته و یا اگر اعتقاد دارند اهمیت بنیادی آن را
    در درک ماهیت قدرت سباسی و استبداد تصدیق می کنند؟
    صدها بار از کنشگران سیاسی، سیاستمدارها ، نویسندگان و روز نامه نگارها شنیدیم که
    با آب و تاب می گویند فلان سیاستمدار فاسد است یا فاسد بوده است. خوب این دیدگاه فساد را
    امری شخصی دانسته و راه حل آن را در تغییر سیاستمدار و صاحب قدرت می داند. مثلا اگر ایکس در فلان پست بود، جلوی فساد را می گرفت و یا کمتر فساد پیش می اومد. این دیدگاه مساله سوء استفاده از قدرت را در نظر نمی گیرد. سوء استفاده از قدرت برای همه محتمل است و هیچ کس معصوم نیست. یک دیدگاه رایج دیگر در نزاع بی حاصل و صوری بین طرفداران سلطنت و جمهوریخواه بروز می کند. زنده یاد دکتر فاطمی گفته اند که سلطنت منشاء فساد و وابستگی است و راه حل آن جمهوری است. این نظر گرچه از نظری که فساد را امری شخصی می داند ، برتر
    است زیرا فساد را ناشی از نهاد میداند ولی هنوز تا رسیدن به اندیشه قدرت فاسد است
    ،فاصله دارد. اگر این لندیشه را می پذیرفتیم شعار سر نمی دادیم دیو چو بیرون رود،
    فرشته در آید و تا شاه کفن نشود ،وطن وطن نشود. بله انقلاب ۵۷ با فاسد دانستن
    سلطنت و تقدیس قدرت رخ داد و می بینیم که ما را به کجا رساند. قدرت باید توسط
    قدرت مهار شود. تقدیس قدرت ریشه اصلی استبداد است. این یادداشت را تقدیم
    می کنم به همه مبارزان راه آزادی و همه ملی گرایان ایران زمین.

  6. در راه اصلاح ایران باید خود را نقد هم کرد
    بله درست است در راه اصلاح هرمملکتی ، قربانی باید داد ولی آیا این کافی است؟
    کدوم جامعه بدون نقد فرهنگ خود به پیشرفت رسبد؟ متاسفانه مسلمانان بلدند
    خیلی راحت از دیگران و به ویژه غرب انتقاد کنند، اما از کودکی به آنها خودانتقادی
    آموزش داده نشده است و این بزرگترین عیب مسلمانان است.
    به خاط وجود همین مشکل بزرگ فرهنگی است که شاعر می گوید:
    عیب کسان منگر و احسان خویش، دیده فرو بربه گریبان خویش
    آیینه آن روز که گیری به دست ،
    خود شکن آن روز مشو خودپرست
    جبهه ملی رویداد ۲۸ مرداد را به داستان جانسوز
    نظیر داستان صحرای کربلا تبدیل کرده است.
    مشابه اینکار را سازمان مجاهدین خلق البته با شدت بیشتری
    انجام میدهد و همینطور جمهوری اسلامی.
    هر سه برای مفهوم شهید قداست خاصی قائل اند وجالب اینکه
    هر سه هم در تقابل با هم هستند. البته گروههای دیگر نیز از این
    عیب مبری نیستند. تا کی می خواهیم پشت افتخار به شهید پروری و تقدیس آن
    بسیاری از مسایل اساسی و تاریخی را پنهان کنیم. البته تبعیض نیز قایل می شویم.
    مثلا دکتر بختیار نیز جانش را در راه آزادی و سربلندی وطن از دست داد ولی
    عده ای از ملی گرایان آن را ارج نمی نهند،چرا؟
    تاریخ و تجربه جمهوری اسلامی درستی راه بختیار را نشان داد نه راه مخالفانش در
    جبهه ملی آن روز را. خواهش می کنم از شعارها دست بردارید و کمی با دید انتقادی
    به خود نگاه کنید. راه نجات ایران در خود انتقادی است و نه در قربانی دادن صرف.