هادی خرسندی: بپّا که ته حلقت، آقا به کمین باشد

جمعه, 30ام آبان, 1399
اندازه قلم متن

گر بتوانیم باقی «من»ها را هم با هم یکی کنیم

 
 
«کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد»
وقتی همه فکرت در زندان اوین باشد
 
تنها نه اوین بلکه، زندان فشافویه
این بدتر از آن باشد، آن بدتر ازین باشد
 
تنها نه فشافویه، زندان به فراوانی
بر رود زمین باشد، در زیرِ زمین باشد
 
جز پرت و پلا باید چیزی نکنی صادر
آنجا که سخنگوئی با مذهب و دین باشد
 
پس قورت بده فوری، حرف دهن خود را
بپّا که ته حلقت، آقا به کمین باشد
 
این چند بیت به استقبال از خواجه شیراز همین الان روی کیبوردم ریخت اگرچه که انگشتانم چندان بنیه‌ای برای فشار بر کلیدها ندارد.

بعد از عمری نوشتن، کم می‌آورم در پاسخ جملاتی که رهبر معظم و عمّالش صادر می‌کنند. مثنوی «کدام آبان؟» که در سایت گویانیوز داشتم، بر اساس جمله‌ای بود که از دفتر رهبری آمده بود. جملات و عبارت‌های بسیار باز هم هست که پرداختن به آن‌ها مثنوی دویست و ده کیلو کاغذ شود. (برای تنوع به کیلو حساب کردم!) هر من (من تبریز) معادل ۳ کیلوست.

برای محاسبه مثنوی هفتاد من کاغذ به کیلو در نقاط مختلف وطن، می‌توانید از این جدول استفاده کنید:

«من تبریز» یا فقط «من»، معادل ۴۰ سیر و برابر با ۳ کیلوگرم است
«من سنگ شاه اصفهان» برابر با ۶ کیلوگرم است
«من ری» یا فقط «ری»، برابر با ۱۲ کیلوگرم است
«من دولتی برابر با ۱۸ کیلوگرم است
«من بلداجی برابر ۱۸ کیلوگرم است
«من لرستان» برابر با ۱۰ کیلوگرم است
«من اندیکا» برابر با ۷ کیلوگرم است
««من در گتوند برابر ۷/۵ کیلوگرم می‌باشد
««من در دزفول برابر ۸ کیلوگرم می‌باشد
««من در سردسیر بختیاری شامل مناطق شهرکرد و چلگرد و کوهرنگ برابر ۶ کیلوگرم می‌باشد
«من لردگان» برابر با ۶ کیلوگرم است
«من رامهرمز» برابر ۲۵ کیلوگرم است
«من هویزه» برابر ۴۹ کیلوگرم است
«من اهواز و حاشیه» برابر با ۵۰ کیلوگرم است (بیشتر بین عرب‌های استان خوزستان رایج است)
«من خلف آباد برابر ۹۸ کیلوگرم است
من هاشم معادل هشتاد کیلوگرم است و بیشتر در استان بوشهر معروف است
 

یک من در گستره میهن عزیز ما از ۳ کیلو تا هشتاد کیلو، نوسان دارد، اما برای رفع درگیری‌ها و دفع مرافعه‌ها، تمام مملکت روی من ۳ کیلوئی (من تبریز) توافق کرده‌اند. اگر بتوانیم بی سبک سنگین، باقی «من»ها را هم با هم یکی کنیم، بی آنکه احساس بی‌وزنی بکنیم، به یک «ما»ی یکدست می‌رسیم که می‌تواند آینده‌ساز باشد. «مراد ما وصیت بود و گفتیم.»

***

پوران حشمدار می‌گوید: «…گفتند از دفتر رهبری تماس می‌گیریم،… شما شکایت کردید؟ گفتم بله. گفتند چه‌جوری بوده، چی بوده؟ گفتم برادرم…آبان کشته شده. گفتند کدام آبان؟…»

راستی کدام آبان؟

کدام آبان؟ همان آبان خونین
که خون‌ها کم‌بهاتر شد ز بنزین
 
همان آبان که آقا داد فرمان
به قلع‌وقمع طفلان، نوجوانان
 
همان آبان که آن سردار سرتیپ
به مردم تیر زد از داخل جیپ
 
همان آبان که خون از آسمان ریخت
به آسفالت خیابان‌ها درآمیخت
 
همان آبان که پویا بختیاری
تنش پر لاله شد از خون جاری
 
همان آبان که آن‌ها با دلیری!
جوان و بچه را بردند اسیری
 
کدام آبان؟ همان آبان خون‌بار
که هم کشتند و هم بردند بسیار
 
همان آبان که ماهی آشنا بود
درخشان توی تقویم شما بود
 
همان آبان که هر مأمور و مسئول
به کار دزدی خود بود مشغول
 
همان آبان که گم شد نزد یارو
سه تا صندُق دلار و پوند و یورو
 
همان آبان که شش تا کامیون ارز
روانه شد به جایی خارج از مرز
 
همان ماهی که آن قالتاق قاضی
بدادی حکم تسخیر اراضی
 
همان ماهی که خیلی سهل و آسان
به غارت رفت املاک لواسان
 
همان ماهی که آقای معاون
سند زد پنج چارم! از معادن
 
همان ماهی که نایب با نکوئی
به پایان برد امر پول‌شویی
 
کدام آبان؟ همان ماهی که سردار
دلار خویش را دادی به بازار
 
همان ماهی که حکم پارلمانی
به تصویب آمد از روی تبانی
 
همان آبان که اینترنت نشد باز
مبادا فاش عالم گردد این راز
***
کدام آبان؟ همان ماه جنایت
که آن مادر از آن دارد شکایت
 
همان آبان که صدها طفل معصوم
نشد زندانشان مکشوف و معلوم
 
همان آبان که کفشی بچگانه
بماند از گم شده طفلی نشانه
 
بپرس از البسه-شخصی به تن‌ها
چه آمد بر سر تن‌ها، بدن‌ها
 
بپرس آن شب هیولاها چه کردند
بگو با بچه‌های ما چه کردند
***
ببینم ای جناب چفیه بر دوش
به این زودی شدت آبان فراموش؟
 
به یادت نیست آن ایام خون‌ریز
شب غمگین وحشتزای پائیز؟
 
همان شب که بسیجی و سپاهی
به تیر آماده در قعر سیاهی
 
شب جنگ گلوله با سر و دست
«بزن بر فرقشان تا فرصتی هست!»
 
«بزن بعداً بگو الله‌اکبر!»
«بزن که این‌چنین  فرموده رهبر!»
***
کدام آبان؟ همان آبان معروف
که کمتر اعتراضی بود موقوف
 
ندیدی طبق دستور اکیدت؟
چه ها کردند عمّال پلیدت؟
 
نمی‌دیدی افق لبریز خون است؟
سپیده سرخ‌رنگ و لاله‌گون است؟
 
ندیدی زخم‌های آسمان را؟
ندیدی گریه رنگین‌کمان را؟
 
ندیدی خون به روی ماه و خورشید
چگونه با تلألو می‌درخشید؟
 
ندیدی آن پدرهای پریشان
که می‌لرزد فلک از خشم ایشان؟
 
تو آن چشمان گریان را ندیدی؟
تو آن دل‌های بریان را ندیدی؟
 
ندیدی مادری اندوهناک است؟
به روی دست او طفلی هلاک است؟
 
نمی‌دیدی پدر چون کوه غم بود؟
نمی‌دیدی که پشت کوه خم بود؟
 
ندیدی آن‌همه چشمان غمناک
مثال چشمه خون می‌ریخت بر خاک؟
 
ندیدی آن جوان‌ها را سیه‌پوش
همه بُغ کرده و غمگین و خاموش؟
 
ندیدی مام میهن زار می‌زد
برایش نیکتا گیتار می‌زد؟
***
تو یادت رفته و ما یادمان هست
الو! بعله معظّم، شب دراز است!
 
***
از: ایندیپندنت 

به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.