محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران؛ رئیسجمهوری که خود را نخبه میداند:
«بالاخره اگر ما بگیم نخبگان، احمدینژاد هم یکی از این نخبگان به حساب مییاد، من دانشگاهی هستم دیگه. ریاضیات هم خوندم. بالاخره مهندسی خوندم. میفهمیدم هم چی کار میکنم…»
او رئیسجمهوری است که در دوران هشت ساله ریاستش بر دولت، تنها عملکردش در ایران و جهان حاشیهساز نبود، بلکه لحن و بیان و گفتارش برای خیلیها حیرتانگیز بود:
«میگه بابا اون ممه را لولو… برد…»
شنیدن برخی کلمات و جملات از دهان رئیسجمهور یک کشور، گاهی تعجب خیلیها را بر میانگیخت:
«پارسال که ما رفتیم نیویورک، این مردم وا میایستند کنار خیابون… همون مردم همونجا… اینطوری نگاه میکنن توی ماشینها تا پیدا میکنند مثلاً یک ثانیه چشمشون میافته به ما. یک دختربچه دو سه سالهای توی بغل دوستش بود. گفت بیارش جلو. منو نشون داد گفت این کیه؟ این کیه؟ اصلاً زبون اونا اسپانیولیه. اصلاً. بچه نگاه کرد به من گفت این محموده. این محموده!..»
البته گاهی افرادی هم که در گوشه و کنار محل سخنرانی، گفتههای او را میشنیدند، اگرچه لبخندی بر لبشان مینشست اما برخی از آنها از خجالت نیز، سرخ و سفید میشدند:
«بذارین این جمله را بگم دیگه… اون ته چیزی که اونا را میسوزونه چیه؟ بالاخره یک کم خودمونی ایرانی با هم صحبت کنیم. عیب نداره. اجازه هستش؟ گفتش که باباجون آب رو بریز همونجا که میسوزه. چرا آب رو جای دیگه میریزی؟»
محمود احمدینژاد در طول دوره ریاستجمهوریاش ادبیات مختلفی برای بیان افکارش به کار برد، گاهی زبانش طنزگونه بود:
«مدعی هستید مدیریت جهان دست شماست و شما کشورها را منزوی میکنید و میخواهید دنیا را اداره کنید و امنیت برپا کنید. همهاش کشکه. طرف راه میرفت میگفت ابرقدرت، قدرقدرت، آی زکی! اینم میشه آی زکی!»
گاهی عامیانه و کوچه بازاری:
«یکی از شخصیتهای شرق آسیا از مسئولین درجه یک اومده بود دیدن من … خلاصه حرفش این بود که آقا ما اوضاع جهانو داریم مطالعه میکنیم. داریم میبینیم ایران به سرعت داره تبدیل میشه به یک قدرت بزرگ بلامنازع. ما عملاً آمدیم بگیم با شماییم. مثل این خانمهایی که صبح میروند زنبیلو میذارن تو صف شیر، این اومده بود زنبیلو بذاره که آقا ما هستیم با شماییم.»
و گاهی غیررسمی:
«آقا تحریم میکنیم! اینقدر تحریم کنید تا زیرپاتون علف سبز شه! از خدا میخواهیم شما تحریم کنین.»
خیلی زود این گونه سخن گفتن رئیسجمهور ایران جنجالساز شد. برخی از منتقدین او، این گونه سخن گفتن را خلاف شأن یک رئیسجمهور دانستند. آزاده کیان، استاد جامعه شناسی دانشگاه پاریس هفت:
«انتخاب این زبان از طرف ایشان و این بیان به نظر من یک نوعی مشخص کردن مرزبندیهای ایشان با نخبگان سیاسی و فکری و فرهنگی ایران بوده. از طرف دیگر ایشان سعی میکرد که از لحاظ سیاسی هم از این گفتمان بهره ببرد و در واقع این گفتمان را منتسب به اقشار مردمی کند و از این طریق بگوید که با اقشار مردمی نزدیک است، درد آنها را میفهمد، در حالی که مثلاً دولتهای قبل از ایشان که بیشتر یا دولتهای تکنوکرات بودند زمان آقای رفسنجانی، یا روشنکفر زمان آقای خاتمی، به مردم نزدیک نیستند و در نتیجه درد آنها را نمیفهمند.»
شیوه سخن گفتن محمود احمدینژاد از نظر بسیاری از یاران و حامیان او نه تنها عجیب و غریب نبود، بلکه به تعبیر آنان نشان از مردمی بودن رئیسجمهور داشت که میتوانست با مردم کوچه و بازار به راحتی صحبت کند:
«ساعتهاست شما در اینجا حضور دارید… از ساعت ۱۰؟… ساعت ۹؟…. ساعت ۸؟»
رضا کاظمزاده روانشناس ساکن بروکسل بلژیک:
«اگر منظور از ادبیات مردمی این است که آقای احمدینژاد در گفتمانش به طبقات محروم و یا آن طور که آیتالله خمینی میگفت، مستضعفان، در درجه اول نظر داشت، من فکر میکنم درست است. البته این اصلاً به این معنی نیست که ادبیاتش و لحن کلامش مشخصاً عین آنها بود. ولی برای موفقیت، آقای احمدینژاد با این که هدفش بازگشت به نوعی به گفتمان دوران آیتالله خمینی بود ولی به خاطر اینکه من فکر میکنم شرایط ایران بسیار متفاوت با دوره اول انقلاب بود ایشان تا حد زیادی مجبور بود که از بخش ایدئولوژیک گفتمان ابتدای انقلاب بکاهد و گفتمان سیاسی را در نحوه صحبت کردنش، کلماتی که انتخاب میکند بسیار غلیظتر کند. برای همین هم هست که ما در صحبتهای ایشان عملاً خیلی واژگان ایدئولوژیک دوره اول انقلاب را نمیبینیم. در ضمن اینکه همان تندرویی، تندرویی ابتدای انقلاب وجود دارد. ولی نگاه بیشتر میشود گفت نگاه سیاسی است.»
حجتالاسلام مهدی طباطبایی، نماینده سابق مجلس که در مناسبتهای گوناگون، در برنامههای تلویزیونی دولتی ایران، به بحثهای اخلاقی میپردازد، با انتقاد از شیوه سخن گفتن محمود احمدی نژاد میگفت: «متأسفانه آقای رئیسجمهور فرهنگ و ادبیات والا و وارسته ریاست جمهوری را به فرهنگ و ادبیات نامناسبی تبدیل کرده است».
اما با وجود این محمود احمدینژاد گوش شنوایی برای شنیدن این انتقادات نداشت و ذرهای شیوه سخن گفتن خود را تغییر نداد:
«مردهشور خودتونو، میزتونو، قیافتونو ببره که دنیا را به لجن کشیدید.»
رضا کاظم زاده روانشناس ساکن بلژیک:
«اگر این فرض مرا که در ابتدا مخاطبان ایشان طبقات محروم بودند ما در نظر داشته باشیم من فکر میکنم مهمترین خصوصیات در گفتمان ایشان که برای جلب این طبقات استفاده میشد، جسارت به نوعی توأم با گستاخی ایشان بود که میتوانست به نوعی باعث محبوبیت ایشان شود. در سیاست خارجیشان به صورت خیلی جسورانه و گستاخانه یک سری مسایل را در صحنه بینالمللی مطرح میکرد که من فکر میکنم مخصوصاً در دوره اول ریاست جمهوریشان بین بخشهایی از این طبقات محروم در کشورهای اسلامی، بسیار هم موفق بود. در رابطه با سیاست داخلی اگر بخواهیم در نظر بگیریم ایشان با اینکه خودش بخشی از قدرت بود ولی باز برای نزدیکی به آن گفتمان مردمی در درون قدرت علیه قدرت به نوعی عصیان کرد، قیام کرد و به یکی از باثباتترین سمبلهای نظام که آقای رفسنجانی بود از همان ابتدا حمله خودش را شروع کرد. فکر میکنم یک بخشی از آن طبقات محروم و کسانی که احساس میکردند به نوعی فریب خوردند و ایدهآلهایشان در این رژیم متحقق نشده، یک مقدار جذب و محصور این گفتمان بودند.»
علیاکبر جوانفکر، مشاور رسانهای محمود احمدینژاد، در وبسایت شخصی خود در مقابل انتقاداتی که درباره شیوه گفتاری رئیسجمهور بیان میشد، در مرداد ماه سال ۱۳۸۹ نوشت: «مردم ایران بارها در اجتماعات عظیم خود، ادبیات رئیسجمهور را مورد تمجید و تحسین قرار دادهاند».
محمود احمدی نژاد:
«آقا، ۳۲ ساله که پای انقلاب ایستادید. پوزه مستکبران را به خاک مالیدید. خسته نشدید؟… پس کی خسته است؟… کی خسته است؟…»
آزاده کیان، جامعهشناس ساکن پاریس:
«به نظر من مردم میتوانند فقیر باشند یا مردم میتوانند از طبقه متوسط یا خاستگاه اجتماعی آقای احمدینژاد باشند ولی به هیچ وجه با بیان ایشان و با نحوه صحبت ایشان احساس همهویتی نکنند. به نظر من یک نمونه بارزش خود آقای خمینی است در اوایل انقلاب ایشان با یک بیان پوپولیستی سعی میکردند که خودشان را با مردم بسیار نزدیک نشان دهند. زبان مردمی بود ولی زبان توهین یا زبان هتک حرمت و یا زبانی که آقای احمدینژاد بعدها به کار میبرد نبود. بنابراین این را به پای خاستگاه اجتماعی احمدینژاد نگذاریم.»
آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، نیز در سخن گفتن ادبیاتی رسمی دارد و شیوه بیان و لحن محمود احمدی نژاد را ندارد، هرچند آیتالله خامنهای نیز بندرت، در تریبون های عمومی از کلماتی استفاده میکند که تعجب مخاطبانش را بر میانگیزد:
«اخیراً شنیدم که از شورای امنیت ملی آمریکا کسی گفته که ما این انتخابات ایران را قبول نداریم. خب به درک که قبول ندارید…»
احمد قابل، دین پژوهی که در آبان ماه سال ۱۳۹۱ در ایران درگذشت، در اسفندماه سال ۱۳۸۹ به رادیو فردا گفته بود:
«اینکه خود رهبری مثلاً میآید در سخنرانیهای خودش به مخالفان خودش اهانت میکند، اگر در جای خودش یک عالم دینی دقت داشته باشد باید همانجا به ایشان هشدار بدهد که آقا شما که میگویید با این عنوان که مثل سگ دروغ میگویند، خب این چه سبک گفتار است. مگر پیامبر خدا وقتی میخواست با مخالفان خودش صحبت کند این جوری صحبت میکرد؟»
آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی:
«ادعا میکنند که برای بازرسی وارد کشتیهای اینها شدیم، که البته مثل سگ دروغ میگویند.»
سخنان محمود احمدینژاد، گاهی با «سوءتفاهماتی» برای یک قشر یا منطقه همراه میشد که هفتهها طول میکشید از جملات و گفتار او رفع سوء تفاهم شود. به ویژه هنگامی که او از عفاف زنان گیلانی گفت:
«در مزرعه، در محل دامداری، در خانه، در مناسبتهای اجتماعی، زن گیلانی با حفظ عفاف، با حفظ ایمان با همه وجود حضور دارد و مؤثر است…»
این گفتهها که ظاهراً ناظر بر برخی لطیفههای قومیتی در بین برخی از مردم کوچه بازار بوده، با انتقاد شدید برخی از رسانهها و نماینده وقت رشت در مجلس، رمضان علی صادقزاده مواجه شد. او نیز به گلایه گفت: «سایر مواضع رئیس جمهور نیز همینگونه است!»
تعبیری هم که رئیسجمهور برای وزیر سابق بهداشت کابینهاش به کار برد و او را به «هلو» تشبیه کرد، با ابراز ناراحتی کامران باقری لنکرانی مواجه شد:
«آقای دکتر لنکرانی از مدیران بسیار خوب کشورند. اصلاً من یک علاقه ویژه شخصی به ایشون دارم. انسان پاک دوست داشتنی است. یک جا گفتم مثل هلو میمونه. آدم میخواد بخوره این جوان مؤمن…»
ادبیات محمود احمدینژاد تنها، ادبیات عامیانه و غیررسمی و یا تند و تهدیدآمیز نبود، بلکه بخش دیگری از گفتار و ادبیات او به گفته برخی از منتقدانش کمی رنگ «توهم» نیز به خود میگرفت:
«ما همین الان در ایران فردی داریم که مییاد سطح زمین را نگاه میکنه، علفها را نگاه میکنه، تمام معادن اعماق زمین را به شما معرفی میکند. تضمینی. همین الان. یک دانشه دیگه! نه گمانه میخواد بزند… بله بعداً شما میروید گمانه میزنید حد و حدودش را به دست میآرید. اما او به شما میگوید اینجا آهنه. اینجا منگنزه، اینجا طلاست. اینجا سربه، اینجا رویه. همه را معرفی میکند. تضمینی ها!…»
رضا کاظمزاده، روانشناس:
«یک نوع جسارت توام با گستاخی. ساده کردن یا مثلا ساده نمایاندن مسائل… اغراق کردن یا با صراحت خلاف یک سری واقعیات بدیهی سخن گفتن. اینها بر میگردد به شیوه و استیل ایشان که فکر میکنم متعلق به ایشان است.»
«اشتباهات لفظی و یا گفتاری» هم کم و بیش در سخنان رئیسجمهور ایران پیدا میشد. چه هنگامی که جمعیت دنیا را هفت میلیون نفر اعلام کرد:
«وضع دنیا را ببینیم چه خبر است؟ حدود ۷ میلیون نفر جمعیت زندگی میکنند روی کره زمین. بیش از سه میلیون نفر گرسنهاند… میلیارد… میلیون گفتم…»
و چه هنگامی که محمود احمدینژاد، کشور انگلیس را جزیرهای در آفریقا دانست:
«این کشور انگلیس، یک جزیره کوچولو در غرب آفریقا است. اینها کشتی درست کردند، سلاح درست کردند، حمله کردند. کشور هندوستان را که وسعت آن دهها برابر انگیس است، او را تحت سلطه خودشان در آورند…»
لحن و بیانی که رئیسجمهور ایران به کار میبرد تا جایی پیش رفت که برخی از اعضای کابینهاش هم سعی در سبقت از او در استفاده از این گونه ادبیات میگرفتند. محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیسجمهور:
«ما اگر که فقط یک اخم در پاسخ به تحریم اروپاییها بکنیم، بخشی از صنعت فرانسه فرو ریخته میشه. مثلاً امروز وزیر صنایع ما تصمیم بگیره قطعات پژو را از کارخانه پژو وارد نکنه. ۲.۵ میلیارد ارزش این قطعاته. البته اکثراً خودمان میسازیم. شما میدانید در فرانسه چه اتفاقی میافته. آیا کارخانه پژو بر سر پای خود خواهد ایستاد؟»
محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدینژاد که نشانههایی از شیوههای گفتاری رئیس خود را به نمایش میگذاشت، بعد از آن نیز در مرداد ماه سال ۱۳۸۹، در سخنانی خارج از عرف دیپلماتیک، مردم بریتانیا و مسئولانش را «یک مشت خرفت» خواند و گفت: «نه آدم هایش آدم و نه مسئولانش مسئول هستند».
این سخنان تند و خارج از عرف دیپلماتیک، واکنش تند سفارت بریتانیا در تهران را در پی داشت و این سفارت گفتههای محمدرضا رحیمی را «پوچ و نامعقول» خواند و به او تذکر داد که این گونه اظهارات برای یک مقام عالیرتبه سیاسی «نامناسب» است. حسین علیزاده، دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی ایران در فنلاند:
«اساساً یک دولتمرد میبایست فن مذاکره بداند. یک دولتمرد میبایست پرستیژ درستی از خودش و کشورش معرفی کند. به عبارت دیگر پسته بیمغز دهان چون باز کند، رسوا شود.»
شیوه بیان و گفتار محمود احمدینژاد، در سخنان دیگر مقامات جمهوری اسلامی ایران نیز نمود بیشتری پیدا میکند و برخی از آنها هم مشکلی برای بیان کلمات غیرمتعارف در سخنرانیهای خود ندارند. آیتالله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و خطیب نماز جمعه تهران:
«مسئله یازده سپتامبر و سالگرد اونه. یک رسوایی مافوق رسواییهای دیگه. من نمیدونم چطور آدمها اینقدر احمق میشوند. چطور گردانندگان یک مملکت مدعی ابرقدرتی اینقدر نفهم میشوند؟»
حجتالاسلام احمد خاتمی، خطیب نماز جمعه تهران:
«اگر کارد به استخوان برسه خواهند دید فتنهگران یک روز هم زنده نخواهند ماند. شما که تفالههای ناچیزی از اینها هستید، اصلاً عددی نیستید که این جمعیت را به صحنه بیاریم و برای اینکه موسوی دستگیر بشه. برای اینکه کروبی دستگیر بشه. اینها ذلیلهایی هستند که گرفتنشون کاری نداره.»
چند ماه پس از اعتراضها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم در سال ۱۳۸۸، حجتالاسلام احمد علمالهدی، امام جمعه مشهد، در تجمع حامیان حکومت در میدان انقلاب تهران پا در جای پای احمدینژاد گذاشت و معترضان به نتایج انتخابات را «بزغاله و گوساله» خطاب کرد:
«این مردم با سینه خشک، قطره قطره خونشونو دادند تا ولایت فقیه را حاکم کردند. اونوقت یک مشت بزغاله گوساله بیایند در مقابل چشم مردم توهین به اصل ولایت فقیه کنند؟»
پیش از امام جمعه مشهد، محمود احمدینژاد هم از واژه «بزغاله» در ادبیات خود استفاده کرده بود:
«قیافه روشنفکری میگیرند، به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.»
«بزغاله و گوساله» خطاب کردن معترضان به نتایج انتخابات توسط آقای علمالهدی، شبیه همان ادبیاتی بود که محمود احمدینژاد یک روز پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ در جمع هوادارانش، معترضان به نتایج انتخابات را «خس و خاشاک» خوانده بود:
«حالا چهارتا خس و خاشاک این گوشهها یه کاری میکنند، بدانید که این رودخانه زلال ملت جایی برای خودنمایی آنها نخواهد گذاشت.»
سعید حدادیان از مداحان بنام تهران هم، هنگامی که به او انتقاد شد که چرا محمود احمدینژاد و مشاورش، اسفندیار رحیم مشایی را با تعابیری تند و خارج از عرف خطاب قرار داده است، گفت که ما در ادبیات خود از احمدی نژاد پیروی کردهایم:
«خب. آقای احمدینژاد. اینهمه احترام. این همه اعتراض. تا فحش ندادند مردم خب بسه دیگه. اینو(اسفندیار رحیم مشایی) بذار کنار این یابو علفی رو. حیف خر! من نمیگذرم. میگه بسه. کجاش بسه؟ حیفه خر. بابا خر بار میبره راحت. دو ماه میگذره یک عرعر نمیکنه. این دو هفته یه بار یه زر مفتی میزنه.»
این شیوه ادبیات و گفتار برخی از مقامات جمهوری اسلامی در حالی است که برخی از آنها به تعبیر خودشان از «عفتالکلام و یا پاک گفتاری» سخن میگویند.
حجت السلام احمد خاتمی خطیب نماز جمعه تهران:
«تو جنگ صفین امیرمؤمنان علی علیهالسلام دید اصحابش به اصحاب معاویه فحش میدادند. مولا نهیشان کرد. فرمود بهجای این فحش بهجای دشنام بیایید روشنگری کنید. راه باطلشان را برای آنها تبیین کنید. نیازی به این نیست. با فحش و دشنام آنها را سر جای خودشان بنشانید.»
شیوه گفتاری محمود احمدینژاد تا جایی ادامه پیدا کرد که حتی صدای آیتالله صادق آملی لاریجانی، رئیس قوه قضائیه را نیز بلند کرد. او با انتقاد تند از ادبیات رئیس جمهور گفت که توقع ما از رئیسجمهور این است که ادبیاتش متین و فاخر و البته صحیح و منصفانه باشد.
رئیس قوه قضاییه خطاب به رئیسجمهور گفت که «این چه ادبیاتی است که مثلاً خورد که خورد، بگذار بخورد تا دردش بیاد».
محمود احمدینژاد:
«میگن نه این مقاله تو خورده به فلان آقا. خب بخوره به فلان آقا…»
آزاده کیان استاد جامعه شناسی دانشگاه پاریس هفت، براین اعتقاد است که ادبیات محموداحمدی نژاد، بیش از انکه ادبیاتی پوپولیستی باشد، ادبیاتی لمپنیسم بود:
«ادبیات لمپنی ادبیاتی است که تنشزاست. ادبیاتی که با حمله به افراد، با هتک حرمت افراد میخواهد کار خودش را پیش ببرد. ادبیات پوپولیستی بیشتر تلاش میکند از طریق تکرار گفتمان مردمی یا کلماتی که مردم در محاورات روزمره به کار میبرند، خودش را نزدیک به اقشار مردمی وانمود کند و بگوید از آنجا که من صحبتکردنم شبیه به مردم هست نگرشم و نگرش سیاسیم هم شبیه به مردم است. در نتیجه درد آنها را بهتر میفهمم. ولی مردم عادی ما به هیچ وجه با هتک حرمت یا خشونت و یا با توهین به افراد با همدیگر صحبت نمیکنند. آن چیزی که آقای احمدینژاد به جای ادبیات پوپولیستی گرفت و وارد زبان کرد لمپنیسم را ایشان با پوپولیسم به نظر من اشتباه گرفت.»
در دو دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ بارها ادبیات غیردیپلماتیک او دردسرساز شد:
«من که همان روز اول نظرم را گفتم. گفتم اینا یه کاغذ پاره است. واقعاً هم کاغذ پاره است.»
محمود احمدینژاد در کنار گفتار عامیانه، گاهی هم در استفاده از واژههایی که رنگ توهینآمیزی به خود میگرفت، به ویژه علیه برخی از کشورهای غربی و یا رؤسای آن، کم نمیگذاشت:
«معنی حرفشو متوجه نمیشه آقای کوشنر (وزیر خارجه وقت فرانسه) چی میگه. چون حرف زیاد میزنه. خود فرانسویها به ما میگن این یه ذره تعادل نداره در حرف زدنش. نمیدونه چی بگه.»
گاهی میشد که رئیسجمهور ایران در شیوه سخن گفتن خود، در مقام نصیحت رؤسای دیگر کشور از جمله باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا برمیآمد:
«آقای اوباما شما تازه از راه رسیدی. یه مقدار صبر کن تا عرقت خشک شه. یک مقدار سرد و گرم را بچش. بدان! گندهتر از تو، بزرگتر از تو آن گردن کلفتتر از تو هم نتونستند از این غلطها بکنند، تو که جای خود داری.»
تحقیر و مسخره کردن دنیای غرب هم، بخش جداناپذیر از سخنرانیهای او را تشکیل میداد:
«ما گفتوگو میکنیم! خب بیایید مثل بچه آدم حرف بزنید. قطعنامه میدیم که گفتوگو کنیم. این اخلاق گاوچرونیه.»
علیاکبر جوانفکر، مشاور رسانهای محمود احمدینژاد، در پاسخ به انتقاداتی که علیه ادبیات رئیسجمهور بیان میشد، گفته بود که رئیس جمهور با استفاده از همین ادبیات، دولتهای «زیادهخواه و قلدرمآب غربی و سیاستها و طرحهای شیطانی آنها» را به تمسخر گرفته و سران آنها را در برابر افکار عمومی خود به چالش کشیده است.
حسین علیزاده، دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی در فنلاند:
«آقای احمدینژاد به وفور خودش بهانهها و عیبهایی را از خودش بر پرده آفاق افکند. تا آنجایی که وقتی در سفر آخر خودش به نیویورک رفت، فقط دید سه دولتمرد کشور کومو و سوازیلند و بورکینا فاسو با او ملاقات کردند. سفر برزیل که رفت رئیسجمهور برزیل او را نپذیرفت و سران دیگر کشورهای دنیا هم او را نپذیرفتند. آقای احمدینژاد از درک معانی کلمات سیاسی و بارهای آن را متوجه نبود. مثال اینکه قطعنامه را یک کاغذپاره میدانست. انسانی که حتی در نزاکت رفتاری خودش دارای نزاکت گفتار نبود که شما شنیدید. میگفت که من با فلان فلان کشور صحبت کردم. بهش گفتم نوچ!»
محمود احمدینژاد:
«با نخستوزیر یکی از این کشورهای بزرگ صنعتی ملاقات داشتیم. دست آخر از من سؤال کرد گفت خب آقای احمدینژاد با این حرفهایی که من زدم آیا ملت ایران حاضر است از خواست مسلم خود در موضوع هستهای عقبنشینی کند؟ من برگشتم رو به او گفتم آقای محترم، نوچ!»
در تحلیل شیوه بیان و گفتار رئیسجمهور ایران محمد صدر، معاون وزیر امور خارجه در دولت محمد خاتمی، در گفتوگو با روزنامه اعتماد در اردیبهشت سال ۱۳۸۵ گفته بود که «ادبیات احمدینژاد، ادبیاتی تهاجمی است، در حالی که محیط دیپلماتیک این سخنان را نمیپذیرد و در زبان دیپلماتیک حتی خشنترین اقدامات با نرمترین زبان بیان میشود».
این مقام سابق وزارت خارجه همچنین تأکید کرده بود که سخنان محمود احمدینژاد در مجموع منافع کشور را تأمین نمیکند و همه دنیا را علیه ما بسیج خواهد کرد.
احمدینژاد: «گفتند میبریم قطعنامه صادر میکنیم. خب ببرید قطعنامه صادر کنید. صادر کردند. اول، دوم، سوم. من آنجا اعلام کردم از طرف ملت ایران، گفتم اینقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامهدانتان متلاشی شود. کاغذپاره است. اعتباری ندارد.»
لحن و بیان و رفتار محمود احمدینژاد در طول دوران ریاست جمهوریاش تا جایی پیش رفت که برخی از روانشناسان را نسبت به آن به تأمل وا میداشت. رضا کاظمزاده، روانشناس ساکن بلژیک:
«بستگی دارد که روان سالم را ما اینجا به چه معنایی بگیریم. اگر در معنای واقعی روانشناسی و روانپزشکی در نظر بگیریم، یعنی از نظر اختلالی که در ارتباط فرد با واقعیت وجود دارد، خب به هر حال از یک جهتی ایشان سیاستمداری بود که توانسته بود به یک چنین پستی در یک نظامی مثل جمهوری اسلامی دست پیدا کند، مسلما زیرکیها و یک نوع هوش غریزی برای کسب قدرت در اختیار داشت. ولی در مواقعی سخنانی هم در حاشیه سخنان رسمیشان میگفت که گاهی اوقات میتوانست انسان را به این فکر بیاندازد که یک بخشی از نگاه ایشان به دنیا کاملاً مطابق با واقعیت بیرونی نیست و آن بخشها را میشود به نوعی دچار اختلال دید در مورد مثلاً ارتباطشان با یک سری نیروهای خارق عادت و اینها داشتند میتواند به این حوزه برگردد.»
هشت سال دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد با همه ادبیات جنجالبرانگیزش به پایان رسید. دورانی که لحن و بیان شگفتانگیز او از نگاه بسیاری از منتقدانش، آثاری بسیار بر سیاست و اقتصاد ایران گذاشت و نتایج آن در کتابهای تاریخ به ثبت خواهد رسید.
از: رادیو فردا