شاید زمان آن رسیده باشد که در آستانه انقلاب ایران و فجایع برخاسته از حکومت اسلامی خوشبینی های مرسوم را به کنار نهاده و از خود بپرسیم چرا از انقلاب مشروطه تا به امروز خیزش های اجتماعی برای دست یابی به دمکراسی و عدالت در ایران همواره با شکست روبرو شده اند؟ چرا هر بار به رغم جان فشانی ها و تلاش های پر رنگ صدای سوم خواهان دمکراسی و عدالت احتماعی و چالشگر دو نهاد سلطنت و روحانیت، گاه بدست یکی و گاه توسط هردو سرکوب شده و به حاشیه رانده شده اند؟ فهم این بغرنج هم نیازمند واکاوی کسری فرهنگ دمکراتیک در جامعه ایرانی از صاحبان قدرت و مردم گرفته تا روشنفکران ایدئولوژی زده آن است و هم نیازمند بررسی گسترده تر بغرنجی تحقق دمکراسی در جامعه استبداد زده ای نظیر ایران با میراث های تاریخی و فرهنگی و بافتار اقتصادی آن در هر دوره.
نخست بار انقلاب دمکراتیک و ضد استعماری شکوهمند جنبش مشروطه با کودتای رضا شاه و پشتیبانی انگلیس و سازش روحانیت و رضا شاه در تدوین قانون اساسی دوران پهلوی اول رقم خورد. این درحالی بود که دسته دسته از روشنفکران چپ، سکولار، لیبرال و ملی سرکوب شده و امثال فرخی یزدی ها لبانشان دوخته شد! بار دیگر صدای سوم در جنبش های مردمی، کارگری و نهضت ملی کردن نفت از سال ۲۰ تا ۳۲ سرکوب شد و با کودتای سال ۳۲ که با پشتیبانی آمریکا و سازش دوباره نهاد سلطنت و روحانیت که حمایت کاشانی از کودتا نماد آن بود به طور قطعی شکست خورد. در پی آن با اعدام فاطمی ها و محاکمه مصدق و تیرباران افسران نظامی و ابسته به حزب توده و دانشجویان ملی و چپ در سال ۳۲ دوران اختناق مطلقه شاه آغاز شد که در دهه پنجاه به اوج رسید. اعدام گلسرخی ها و جزنی ها و زندانی و شکنجه شدن بیش از سه هزار زندانی سیاسی و استقرار نظام تک حزبی رستاخیزی جلوه دیگری از سرکوب خشن و به حاشیه راندن صدای سوم روشنفکران چپ، ملی، لیبرال و سکولار بود که خود نیز متاثر از گفتمان ضد امپریالیستی و باورهای ایدئولوژیک از کسری فرهنگ دمکراتیک برخوردار بودند. این در حالی بود که بخش مهمی از روحانیت و نهاد دین از پشیتبانی گسترده شاه برخوردار شده و مساجد و مهدیه ها از رونق بسیار برخوردار شدند. بار دیگر صدای سوم با گردهمایی ده هزار نفری سازمان یافته توسط کانون نویسندگان ایران در شب های شعر گوته در مهر ۵۶ برآمد یافت که با سخنرانی های روشنفکران برجسته چپ، ملی، لیبرال و سکولار علیه استبداد همراه بود. از میان سخنرانان، موسوی گرمارودی از معدود چهره های مذهبی این جمع بود که سخنانش با اعتراض و ترک محل توسط جمعیت غیر مذهبی همراه شد. به گونه ای که پشت بلندگو با ناخرسندی گفت: “بگذار بروند، شیعه همیشه در تاریخ تنها بوده است!” این سخنان و درخواست مجری برنامه نتوانست اما از ترک نیمی از جمعیت در اعتراض به او جلوگیرد!
یرواند آبراهامیان نیز اشاره می کند که “در شب پایانی این برنامه، شرکت کنندگان همگی به خیابان ریختند و با پلیس درگیر شدند. در این تظاهرات یک دانشجو کشته و هفتاد نفر زخمی و بیش از یکصد نفر دستگیر شدند. اعتراضات در تهران طی ماه های بعد به ویژه در روز ۱۶ آذر ادامه یافت”. تظاهراتی با زبان چپ و سکولار برپا شد که در هیچ یک از آنان حتی نامی از خمینی در میان نبود. جرقه انقلاب اساسا نیز با تظاهرات دانشجویان و روشنفکران چپ، دمکرات، لیبرال و ملی زده شد. اما هرچه اعتراضات جلوتر رفت و بر دامنه آن افزود شد رنگ و بوی آن تعییر یافت و از تظاهرات قم در ۱۹ دی به این سو چهره و رنگ به شدت اسلامی به خود گرفت. هرچه سیل انقلاب گسترده تر شد، نیروی سوم بیشتر به حاشیه رانده شد. سرنوشت رقابت سخت نابرابر این دو نیرو در جنبشی پوپولیستی که بیشتر جنبه سلبی داشت با تظاهرات میلیونی عاشورا در آذر ۵۷ که با کنار زدن رهبران جبهه ملی از آن و بیرون کردن جمعیت ۳۰ هزار نفره تظاهر کننده چپ با شعار “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله” رقم خورد و با به حاشیه راندن لیبرال ها و جبهه ملی به تثبیت کامل رهبری خمینی منجر شد. از آن زمان صدای سوم به شدت به حاشیه رانده شد و نقشی تعیین کننده ای در تکوین نهایی انقلاب پوپولیستی و دو بنی مردم ایران به انقلاب اسلامی نداشت.
بدین ترتیب نیروی سومی که نقس مهمی در مبارزه با استبداد پهلوی از آغاز تا پایان آن داشت، از نخستین قربانیان انقلاب واپس گرا و اسلامی شده و حکومت برآمده از آن شد. سرکوب های خونین در کردستان، ترکمن صحرا، دانشگاه ها و کشتار چپ گرایان و سرکوب لیبرال ها ، نیروهای دمکراتیک، جبهه ملی و سایر دگراندیشان در دهه شصت، سهم نیروی سوم از جابجایی قدرت بین نهاد سلطنت و روحانیت شد که گاه دست در دست هم و گاه در رقابت با یکدیکر نیروی سوم را سرکوب کردند که آنرا مزاحم خود می دیدند. البته این بدان معنا نیست که نیروی سوم خود عمیقا به دمکراسی باورمند بود. در جامعه ای با سابقه استبداد طولانی درازمدت و ردپای نیرومند اقتدارهای سنتی و دینی و ایدئولوژیک و در کوران جنگ سرد با آن موقعیت حساس ژئوپولیتیک بخت آن که نیروی دمکراتیک بتواند از عمق و دامنه فراگیری برخوردار باشد، در بهترین حالت یک خوشبینی است.
امروز جامعه ایران با مشاهده نکبت چهل و چند ساله برخاسته از حکومت اسلامی، سخت از انقلاب پنجاه و هفت در شگفت و پشمیان است و از خود می پرسد چگونه ریشه های تاریخی قدرتمند دو دستگاه سلطنت و روحانیت و کسری فرهنگ دمکراتیک در میان روشنفکران و کاستی نهادهای دمکراتیک بخت تحقق دمکراسی در هر خیزش اجتماعی بزرگ را کم رنگ کرد؟ اعتراضات مردم در خیزش های دی و آبان علیه حکومت اسلامی نشان داد که بساط استبداد دینی در ایران نیز دیر یا زود برچیده خواهد شد. پرسش این جا است آیا امروز در عصر جهانی شدن و با تجربه دو استبداد سلطنتی و دینی و گسترش نسبی گفتمان دمکراتیک، نیروی دمکراسی خواه از ظرفیت بالقوه جایگزین بعدی برخوردار خواهد شد؟ یا بازهم رقابت د.و نهاد ضد دمکراتیک ریشه دار در تاریخ ایران سرنوشت جامعه را رقم خواهند زد و نیروی سوم در نوسان بین دو قطب منگنه خواهد شد و بازهم به حاشیه رانده خواهد شد؟ جالب این جا است که هواداران نهاد برچیده شده سلطنت و نهاد حکومت دینی در ایران مصرند که بگویند مردم ایران انتخاب دیگری ندارند. چرخه قدرت از سلطنت به روحانیت و دین مداران و برعکس جا به جا خواهد شد. هم از این رو سخت می کوشند با تحریف تاریخ نقش و حضور صدای سوم را یکسره کم رنگ کنند. هم از این رو است که مصرم نه تنها در بازخوانی تاریخ شکست خوردگان که اصلی ترین قربانیان حکومت اسلامی بودند، بلکه برای تقویت کم و کیف گفتمان دمکراسی باید علیه این عوام فریبی پوپولیستی قاطعانه ایستاد و صدای سوم را با تعمیق ارزش های دمکراتیک و عدالت جویان و تبعیض ستیزیانه و سکولار به گسترده ترین صدای جامعه بدل ساخت!