یک: یکی از ویژگیهای دولت محمود احمدینژاد و چهبسا یکی از استراتژیهای آن، این بود که رییس دولت و بهتبع آن، دولتمردان همواره توقع داشتند؛ همگان ادعاها، آمار و ارقام، نمودارها و گزارش عملکردهایی را که ارائه میشد دربست و بیچونوچرا بپذیرند. این روش معمولا هم با بدگویی و تخفیفدادن عملکرد پیشینیان همراه میشد تا ذکر بعضی پیشرفتهای تخیلی، باورپذیر جلوه کند.
مثلا اگر ادعا میشود ایران از تمام دنیا آمار بیکاریاش کمتر است، در رده پنجم گردشگری دنیاست، یا اگر اعلام میشود گوجهفرنگی کیلویی ۵۰۰ تومان بیشتر نیست، رشد اقتصادی ایران از تمام کشورهای دنیا بالاتر است یا تورم در کشور یک رقمی است یا ما اولین کشور در جهانایم که فلانایم و بهمانایم و بهترین دولت تاریخ از زمان مادها به این طرف بودیم، باید پذیرفت و به سبک قهرمان سریال مادرانه گفت: «خب!» وگرنه هرگونه تردید و شکوشبهه و نظر مخالف، نامش غرضورزی و سیاهنمایی است. بسیاری از مدیران ارشد دولت نیز بههمین شیوه بیلان کاری دادند و هشتسال را از سر گذراندند.
رییس سازمان سینمایی نیز پیرو همین سنت تلاش کرده است، با تخطئه عملکرد مدیران پیش از خود، در این روزهای آخر مدیریتش، بارها داد سخن دهد که من چهها کردم و چه معجزات که در سینما در زمان من اتفاق نیفتاده است. شاید کمتر کسی باشد که نداند سینما در چهارسال گذشته چه جهنمی را پشتسر گذاشت. دیدن و حسکردن این جهنم نه نیازی به تخصص دارد، نه احتیاجی به هوش سرشار؛ اما اینک رییس سازمان سینمایی چنان از عملکردش دفاع میکند که مخاطبان احساس کنند بهشت برین همین است که سینما در این چهارسال درآن به سر میبُرد.
آقای شمقدری میفرمایند: «جشنواره فیلم فجر قبل از من در حد یک هفتهفیلم بوده، اما در این چند سال بهصورت استاندارد و بهاندازه جشنوارههای کن و برلین اعتبار یافته است.»
اگر ایشان چندباری به این جشنوارهها تشریف نبرده بودند میشد گفت از سرِ ناآگاهی حرف میزنند، ولی حالا چه میشود گفت؟ واقعا کدام اعتبار؟ با کدام فیلمهای جهانی؟ کدام میهمانان خارجی؟ کدام مسابقه بینالمللی؟ کدام مدیریت؟ کدام نظم و سازماندهی؟ کدام برنامهریزی؟ خودتان خندهتان نمیگیرد؟ بهقول معروف یا شما معنی جشنواره را نمیدانید یا معنی استاندارد را یا معنی کن و برلین را!
می فرمایند: «قبل از ما و در دوره گذشته تولید فیلم بهاندازه ۶۰ اثر سینمایی در سال بود که الان به ۹۰ فیلم در سال افزایش یافته است.»
ایشان اساسا آمار و ارقام سالهای گذشته را منکر شدهاند و انگارنهانگار که این آمار و ارقام موجود و در دسترس است. انگارنهانگار که بارها در سالهای گذشته سینمای ایران این مرز را پشتسر گذاشته است؛ ضمن اینکه کاش بهجای مانور روی کمیت، یک کلمه هم درباره درصد فیلمهای باکیفیت دوره چهارساله خودشان صحبت میکردند.
می فرمایند: «همانطور که شاهد بودیم در این دوره، سینمای ایران صاحب جایزه اسکار شد که موفقیت کمی نبوده است.» چهارسال گذشت و ما نفهمیدیم که بالاخره جایزه اسکار (یا بهقول جناب وزیر ارشاد، جشنواره اسکار!) مورد تایید آقایان هست یا نه. احتمالا رییس سازمان سینمایی یادشان هست که نامه شکایت خود را از یک منتقد سینمایی که در یادداشتی به تحریم اسکار در سال گذشته معترض شده بود، با جملهای اینچنین آغاز کردند: «جناب آقای قاضی! همانطور که میدانید اسکار و نوبل دو جایزه صهیونیستی هستند که استکبار جهانی برای بهزیرسلطهکشاندن ملتهای مظلوم… .» حتما یادشان هست. گذشته از اینها، مصاحبههای آقای شمقدری و دوستان و همفکرانشان در اینباره موجود است. اینان یکسره اسکار را صهیونیستی میدانستند و تحریم آن را واجب. از فیلم فرهادی هم با عناوینی مثل سیاه، ضدملی و نظایر آن یاد میکردند. حالا چگونه اسکارگرفتن فیلم فرهادی میشود نقطه روشن و طلایی کارنامه آقای شمقدری؟ این همان فیلمی است که آقای شمقدری و یار غارشان، آقای سجادپور، در میانه فیلمبرداری، متوقفش کردند و فرهادی با هزار زحمت و گرفتاری توانست فیلم را بهپایان برساند. اگر دوستان یادشان نیست سری به «گوگل» بزنند؛ البته اگر صرف میکند!
فقط نمیدانم رییس سازمان سینمایی چطور از چگونگی تخصیص بودجههای کلان سالهای اخیر سینما حرفی نزدند، چطور از میزان فعالیتها و پروژههای اهدایی به بعضی دفاتر سینمایی خاص چیزی نگفتند، چطور به ساخت پروژههای بهقول خودشان فاخرسینمایی افتخار نکردند؟ چطور از وضعیت فعلی «سوادیکا»، منبع مالی «لاله»، زمان مجوزدادن به «ناو وینسنز»، چرایی ساخت «استرداد» و ماجراهای پروژههای سفارشی دیگر، یادی نکردند؟
دو: نمیدانم چقدر مرسوم است که پیش یا پس از اتمام کار مسئولان دولتی، نهادهای نظارتی نظیر دیوان محاسبات یا سازمان بازرسی کل کشور (که از قضا روسای هر دو این نهادها از وزرای پیشنهادی دولت یازدهم هستند) به بررسی عملکرد سازمانها و اشخاص بپردازند. نمیدانم اصلا چنین روال و سازوکاری وجود دارد یا نه، اما میدانم گاهی لازم است بعضی مدیران، بازخواست شوند و عملکردشان چه از نظر تخلفات احتمالی مالی، چه از نظر امتیازات احتمالی که به افراد داده شده است و چه از حیث تبعات منفی احتمالی سوءمدیریتها مورد ارزیابی قرار گیرد، حتی پس از برکناری؛ زیرا بعضی مدیران اقداماتی در کارنامه دارند که اثرات مخرب بسیاری را بر حوزه تحت مدیریتشان گذاشته است و طبیعی است که باید مسئولیت آن را بر عهده بگیرند. بعضی هم در انتهای مدیریتشان زمین سوخته یا میدان مینگذاری شده تحویل دولت بعد میدهند و در اداره امور مملکت پس از خودشان خلل ایجاد میکنند که بهگمانم قابل پیگیری و پیگرد جدی است.
گمان میکنم مدیران، حتما پس از پایان مدیریتشان هم باید پاسخگوی اعمال و اقداماتشان باشند نه اینکه به یکباره از حاشیه امنیت برخوردار شوند و احساس کنند دیگر کسی با آنان کاری ندارد. شاید این اقدامات جدی نظارتی باعث شود مدیران در حین فعالیت کمی بیشتر مراقب عملکردشان باشند.
از: بهار