امروز ۲۶ فروردین ماه مصادف است با سالروز استعفا دکتر کریم سنجابی از دولت موقت مهندس مهدی بازرگان، استعفایی که طیف مختلفی از انگیزه ها برای وقوع آن مطرح شده است! مهندس بازرگان و حلقه یارانش آن را ناشی از رقابت های میان دکتر سنجابی و نخست وزیر تعبییر کرده اند، عده ای آن را واکنش به دستگیری فرزند آیت الله طالقانی دانستند و گروه دیگری نیز عامل آن را فعالیت غیر قانونی برخی چهره های مشکوک در سفارت آمریکا نظیر شهریار روحانی قلمداد کردند!
دکتر سنجابی پس از استعفا در گفتگویی با روزنامه کیهان عنوان داشت«استعفای من به هیچوجه متوجه آقای بازرگان نیست، بلکه ناشی از بینظمیها و بیتربیتیهایی است که در مملکت مشاهده میشود، ناشی از حکومتهایی است که در حکومت به وجود آمده و نگرانی ایجاد کرده است. مسائلی که پیشرفت کارها را غیرممکن کرده و از جریان طبیعی خارج ساخته است.»(۱) ایشان همچنین در پاسخ به این سوال که «آیا وضعی که برای حضرت آیتالله طالقانی پیش آمد، تاثیری روی تصمیم شما گذاشت؟» پاسخ می دهد: «موضوع حضرت آیتالله طالقانی شوکی بود که نه تنها بر دولت و افراد آن، بلکه تمام مملکت وارد و موثر واقع شد. این مساله نشانه بینظمی و دودستگی حتی در میان مبارزین و مجاهدین است.»(۲) بی نظمی، دو دستگی، حکومت هایی درون حکومت جملگی عباراتیست آشنا که هم در گفتگوهای مطبوعاتی ایشان و هم در کتاب خاطرات وی که تحت عنوان «امیدها و ناامیدی ها» منتشر شده نمود بسیار واضحی داشته و نشان دهنده دغدغه های ذهنی ایشان است.
با پیروزی انقلاب ضد سلطنتی سال۵۷، حاکمیت به دکتر سنجابی که پیشتر دست رد به درخواست نخست وزیری از جانب محمدرضا پهلوی زده بود، عضویت و ریاست شورای انقلاب را پیشنهاد می نماید که در این زمان ایشان که از طریق رایزنان آیت الله خمینی از نخست وزیری مهندس بازرگان اطلاع یافته اند متواضعانه و هوشمندانه با این پیشنهاد مخالفت می نمایند و استدلال می کنند که تشکیل شورای انقلاب امری مربوط به پیش از به ثمر نشستن یک انقلاب است و حال آنکه اکنون انقلاب به پیروزی رسیده و قرار بر تشکیل یک دولت انتقالی است، تشکیل هر نهادی در برابر این دولت عملی است ضد انقلابی!
در خاطرات دکتر سنجابی در این رابطه آمده «در همین روزها بعضی از روحانیون درجه اول از طرف آقای خمینی متناوبا با من ملاقات میکردند و آنها سه نفر آقایان بهشتی و مطهری و منتظری بودند. مذاکرات آنها با من بر این اساس بود که من عضویت شورای انقلاب را که در شرف تشکیل بود قبول کنم و حتی چون بر اساس مذاکرات در پاریس بر آنها معلوم شده بود که از طرف آقای خمینی و آنها بازرگان نامزد نخستوزیری حکومت موقت است به من تلویحاً پیشنهاد کردند که ریاست شورا را عهده دار بشوم. و من به آنها جواب دادم چون با اصل ایجاد شورای انقلاب مخالف هستم، عضویت در آن را قبول نمیکنم. از من پرسیدند چرا با ایجاد شوری مخالف هستی؟ گفتم به دلیل اینکه ما انقلاب را به پایان رساندهایم، انقلاب پیش رفته و پیروز شده حالا باید یک حکومت انقلابی بر سر کار آید که بتواند با قدرت برنامه های انقلاب را عملی بکند. یک حکومت انقلابی و یک شورای انقلابی دو مؤسسه در مقابل یکدیگر میشوند و همدیگر را خنثی میکنند، یا شوری تسلیم حکومت میشود و یا بهصورت حکومتی در حکومت در می آید و این خود مقدمه آنارشی و هرج و مرج خواهد شد. به عبارت دیگر تشکیل شورای انقلاب را عمل ضد انقلابی میدانم و بنابراین در چنین مؤسسهای شرکت نمیکنم.»(۳)
در این ایام که افکار عمومی و نیروهای سیاسی به علت عدم صدور حکم نخست وزیری بنام دکتر سنجابی بهت زده است، هیچ کس به هیچ وجه انتظار شرکت دکتر سنجابی در ساختار دولت موقت را ندارد چرا که ناظران معتقدند با توجه به محبوبیت وی در میان مردم از یکسو و رد پیشنهاد نخست وزیری در رژیم سابق از سوی دیگر و با توجه به این نکته که ایشان از نزدیکترین یاران به دکتر مصدق و وزیر کابینه ایشان بودند و در مبارزه با استعمار نسبت به فعالین انقلاب از همه مسبوق به سابقه تر هستند، هیچ کس به اندازه ایشان مناسب مقام نخست وزیری نیست. با اینحال نظر روحانیون بر نخست وزیری بازرگان است. چرا که وی از یکسو در همکاری با روحانیون از سابقون است و از سوی دیگر دارای سابقه همکاری تنگاتنگ با “نهادهای حقوق بشری آمریکا” است و از جهت معتمد بودن برای دولت آمریکا می تواند از کارشکنی های غرب در برابر انقلاب جلوگیری بعمل آورد.
اسنادی که اخیرا در مورد ولی الله قرنی نخستین وزیر دفاع در دولت موقت در سایت ویکی لیکس منتشر شده حاکی از عمق تلاش وی برای همراه کردن آمریکا با مواضع آیت الله خمینی است. قرنی در تاریخ ۱۶بهمن ۱۳۵۷ در ملاقات با رایزن سفارت آمریکا به وی می گوید: «افراد خمینی میدانند که سیاستهای حقوق بشر پرزیدنت کارتر سبب موفقیت در سرنگونی شاه شده است. در اصل [آیتالله] خمینی نیز به این موضوع آگاه بوده و خواستار بهبود روابط با آمریکاست[آیتالله] خمینی در نقش رهبر باید شعارهای ضدآمریکایی سر دهد تا به اهداف تاکتیکیاش برسد. اگر اتفاقات سریعتر پیش میرفت و دولت ایالات متحده زودتر به اهمیت حمایت از جنبش اسلامی در مقابله با کمونیستها پی میبرد احتیاجی نبود که ۳۰ هزار آمریکایی از ایران خارج شوند. اگر جنگ داخلی دربگیرد صدها هزار نفر به مبارزه با ارتش خواهند پرداخت. روابط میان این جنبش و آمریکا تا حدی تخریب خواهد شد که حتی او، قرنی، نیز نخواهد توانست با رایزن سیاسی سفارت گفتوگو کند.» (۴)
دخالت در امور داخلی ایران عادت دیرینه آمریکایی ها بود و آن ها قبلا هم در سرنگونی دولت دکتر مصدق از بازیگران اصلی کودتا بودند. بر همین مبنا از نفوذ در میان انقلابیون نیز غافل نبوده و از مدت ها پیش از پیروزی انقلاب در پی همکاری و ارتباط با انقلابیون قرار داشتند. دکتر سنجابی در کتاب امیدها و نا امیدی ها با ذکر خاطره ای از مبارزات پیش از انقلاب خود و همکاری با مهندس بازرگان می گوید «در همین ایام بود که از طرف سازمان حقوقدانان بین المللی شخصی، بنظرم اگر اشتباه نکنم، بنام ویلیام باتلر وارد ایران شد و در منزل احمد صدر حاج سیدجوادی که از رفقای بازرگان است دعوتی از کمیته جمعیت به عمل آمد که در آنجا جمع شدیم. وقتی که بنده در انجا وارد شدم و دختر آقای مهندس بازرگان مترجم جلسه بود و انگلیسی را با روانی صحبت می کرد. متوجه شدم این آقای باتلر در جمع رفقای مهندس بازرگان بیگانه نیست و به اصطلاح سلمان منا اهل البیت است و با آن ها از سوابق و فعالیت مشترکشان صحبت می کند. از انجا دریافتم که تشکیل این جمعیت ما مرتبط با سوابقی است و با دستگاه های خارج هم ارتباط دارد و از آن تاریخ ببعد بنده در این جمعیت طرفداران حقوق بشر ایران شرکت نکردم»(۵)
ناصر تکمیل همایون از کادر های فعال حزب ملت ایران در ایام انقلاب، در گفتگویی مطبوعاتی با ذکر خاطره ای از آن ایام عنوان می دارد «زمانی که بازرگان نخست وزیر شد، من به دیدار سنجابی رفتم. صحبت از حضور احتمالی فروهر و سنجابی در کابینه بود. به ایشان گفتم شان و منزلت شما به عنوان رهبر جبهه ملی در این است که نخست وزیر کابینه انقلاب باشید و در غیر اینصورت وارد کابینه نشوید. سنجابی گفت برو این را به رفیقت فروهر بگو. زنده یاد فروهر حضور در کابینه انقلاب را کمک به تثبیت انقلاب می دانست و سنجابی را نیز با خود همراه کرده بود» (۶).
بدین ترتیب دکتر سنجابی علی رغم میل باطنی خود اما برای نمایش همبستگی در جامعه با اکراه پیشنهاد وزارت امورخارجه دولت موقت را قبول می نماید. آنچنان که از خاطرات حسین علی منتظری قائم مقام آیت الله خمینی پس از انقلاب بر می آید پس از رد پیشنهاد عضویت و ریاست در شورای انقلاب از جانب دکتر سنجابی، آیت الله خمینی، حسینعلی منتظری را با درخواست پذیرش مقام وزارت امورخارجه از پاریس راهی تهران کرده و به ملاقات سنجابی می فرستد. آقای منتظری در خاطراتش عنوان می دارد: «عمده مساله آن زمان راجع به تشکیل دولت بود که امام اصرار داشتند هرچه زودتر دولت انقلاب تشکیل شود، ایشان عنایت داشتند آقای مهندس بازرگان نخست وزیر بشوند و برخی افراد را هم به عنوان هیات دولت مشخص کرده بودند، فقط در وزیر خارجه مانده بودند که نظرشان این بود که آقای دکتر سنجابی این مسئولیت را قبول کند، و ایشان(دکتر سنجابی) قبول نکرده بود، امام به من گفتند که شما هرچه زودتر به تهران بروید و آقای سنجابی را راضی کنید که این مسئولیت را قبول کنند، لابد در آن شرایط ایشان را متعین می دانسته اند… بالاخره من خودم را با عجله به تهران رساندم و با آقای دکتر سنجابی صحبت کردم و با اصرار ایشان قبول کرد که پست وزارت خارجه مهندس بازرگان را بپذیرد، حالا چه نکته ای در کار بود که دکتر سنجابی در ابتدا نمی خواست بپذیرد من نمی دانم، شاید می دانسته که دوامی ندارد یا اختلاف سلیقه در کار بوده است»(۷).
درحقیقت آنطور از خاطرات دکتر سنجابی بر می آید ماجرا از آن قرار است که ایشان از پیش از انقلاب در جذب همراهی بازرگان ناکام است و با وجود توصیه خمینی بر همکاری و همراهی بازرگان و سنجابی در پاریس، مهندس بازرگان از این فرمان آیت الله خمینی استنکاف می نماید! ریشه این اختلافات و عدم همکاری ها هم به سال های دور و از زمان جبهه ملی دوم باز می گردد که بازرگان و یارانش اقدام به تشکیل نهضت آزادی نموده و بقول شادروان ادیب برومند دکانی در برابر دکان جبهه ملی باز نمودند! از همین روی پس از انقلاب دکتر سنجابی علاقه ای به حضور در ساختار دولت نشان نمی دهد تا دست مهندس بازرگان برای چینش تیمش باز باشد. با اینحال پس از در خواست مکرر آقای خمینی، مصالح ملی را به مطالب شخصی ارجحیت داده با حضور در کابینه این چنین رفتار صحیح یک شخصیت برجسته و طراز اول ملی را به نمایش می گذارد.
مهندس عزت الله سحابی در همین رابطه در جلد دوم کتاب خاطراتشان می نویسند «آقای خمینی شخصاً اصرار داشت دکتر کریم سنجابی عضو شورای انقلاب باشد ولی ایشان اصلاً در جلسات شورا شرکت نکرد. در دولت موقت با اصرار مرحوم مطهری و شاید خود امام، مهندس بازرگان وی را به سمت وزیر امور خارجه منصوب کرد ولی در فروردین سال ۱۳۵۸ از این مسئولیت استعفا داد و پس از آن مایل به همکاری با دولت نبود.»
خلاصه کلام آنچه که روشن است آن است که دکتر سنجابی بسیار پیشتر از شکل گیری و متشکل شدن شورای انقلاب بدرستی تشخیص می دهد که این مجموعه با چه هدفی شکل گرفته و با دولت قانونی چه خواهد کرد و بر همین مبنا بخشی از پازلی که بر علیه دولت قانونی مهندس بازرگان درحال چیده شدن بود نمی گردد! بلکه بدرستی استدلال می نماید که با وجود دولت انتقالی تشکیل شورای انقلاب خالی از معنی است!
با اینحال مرحوم مهندس بازرگان بعدها و پس از انتشار کتاب امیدها و نا امیدی ها به ذکر خاطراتی می پردازند که عمق توطئه برای ایجاد اختلاف در درون دولت موقت را به نمایش می گذارد و شوربختانه مهندس بازرگان نیز متاثر از آن به قضاوت دکتر سنجابی می پردازد. در این زمینه ایشان یکجا عنوان می دارند «علیرغم آنکه دکتر سنجابی نمیخواستند همنشینی و همکاری دستهجمعی با ما در شورای انقلاب داشته باشند، من از دعوت ایشان برای شرکت در تشکیل اولین دولت جمهوری اسلامی کوتاهی نکردم و وزارت خارجه را که در هر دولتی از حساسترین و مهمترین پستهاست، به ایشان تکلیف کردم […] اما متأسفانه آقای دکتر سنجابی از ابتدا، دل به این کار ندادند و خودشان بودند که بنا به علل و ایرادها و اختلافاتی، از پذیرفتن سفرای خارجی (بهخصوص امریکا و شوروی) و گرهگشایی مسائل و معضلات ابتدای انقلاب، علیرغم اظهار و اصرار بنده، اکراه ورزیده آنها را به نخستوزیر حواله میدادند. حتی در جلسات هیئت وزیران کمتر حضور به هم میرساندند.»(۸)
اگرچه مطابق خاطرات مرحوم منتظری دکتر سنجابی انتخاب آیت الله خمینی برای پست وزارت امورخارجه بوده و حضور ایشان برمبنای دستور آقای خمینی و نه تکلیف مهندس بازرگان بوده است! ادعای مهندس بازرگان مبنی بر عدم علاقه دکتر سنجابی برای همنشینی با ایشان در شورای انقلاب نکته ای بسیار حائز اهمیت است چرا که ایشان در همین رابطه خاطره ای نیز از آقای مرتضی مطهری نقل می نمایند که «آیتالله خمینی قبل از مراجعت به ایران و پس از تصمیم گرفتن به تشکیل شورای انقلاب به نزدیکترین و مورد اعتمادترین یاران و شاگردان خود یعنی مطهری مأموریت داده بود در منزل خودش از تکتک نامزدهای تعیین شده برای شورای انقلاب دعوت کرده پس از طرح مطالب و تذکر اینکه قضیه باید فعلاً مستور بماند، اگر در طرف آمادگی و تعهد لازم را دید وظایف شوری را بیان کرده از او برای همکاری و عضویت در شوری دعوت نماید. نوبت که به آقای دکتر سنجابی میرسد، میپرسند شورای انقلاب از چه کسانی تشکیل میشود؟ آقای مطهری میگوید اگر شما قول همکاری دادید و شرایط لازم را تعهد کردید، نام آنها را ذکر خواهم کرد. دکتر سئوال میکند آیا مهندس بازرگان هم هست؟ چون جواب مثبت میشنود، میگوید من با بازرگان نمیتوانم کار کنم. مرحوم مطهری تعجب کرده و میگوید بازرگان خود شما را معرفی و توصیه کرده است و حال شما از او دوری میجویید؟ … آقای مطهری بیش از این چیزی به من نگفت و نپرسیدم که دنباله صحبت طرفین و توصیه ایشان چه شد… »(۹) این عبارات به روشنی آشکار می کند که به چه طرقی ذهن مهندس بازرگان رانسبت به مبارزان ملی از جمله دکتر سنجابی مسموم می داشته اند و شوربختانه ایشان نیز اسیر این بازی ها می گشته است و کماکان تا سال ها پس از پایان دولت موقت و احتمالا تا پایان عمر با چنین نگرشی به قضاوت دکتر سنجابی می نشسته حال آنکه دکتر سنجابی پس از استعفا نیز بارها و بارها از جمله در خاطراتشان بطور آشکار عنوان می نمایند که هدف از استعفایشان تقویت دولت بوده نه تضعیف آن تا آنجا که عبارت مشهور ایشان با عنوان “استعفای من نه در اعتراض به دولت که اعتراض به بی دولتی است” ماندگارترین عبارت در اذهان در خصوص استعفا ایشان گشت.
نکته دیگری که در خصوص این استعفا و از آن مهمتر در باب تاریخ نگاری انقلاب ۵۷ مهم می نماید بحث روابط مربوط به دولت ایران و آمریکا، روابط میان انقلابیون و امریکا و در نهایت دخالت هایی است که در سفارت ایران در آمریکا رخ می دهد که از عوامل اصلی استعفای دکتر سنجابی می گردد!
ایشان در خاطراتشان در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد عنوان می دارند «در وزارت خارجه و در بسیاری از سفارتخانه های ما در خارجه دچار مشکلات و مزاحمت هایی بودیم یعنی افرادی بدون صلاحیت و بدون سمت رسمی در کار سفارتخانه ها بخصوص در سفارت آمریکا و در سفارت پاریس مداخلات آشوبگرانه میکردند و همه چیز را بهم میزدند… سفرای کشورهای شرقی و کشورهای غربی تقریباً هر هفته بدیدن من میآمدند. از آن میان فقط سالیوان سفیر آمریکا مستثنی بود که بدیدن من نیامد، جز روزی که برای خداحافظی به وزارت خارجه آمد و کارهای خود را مستقیماً با بازرگان و امیرانتظام و دکتر یزدی انجام میداد… در مسائل مربوط به سیاست خارجی هم رابطه عمده آن وقت ما با دولت آمریکا بود ولی این روابط از مجرای وزارت خارجه انجام نمیگرفت بلکه خود آقای مهندس بازرگان و معاونینش دکتر یزدی و امیرانتظام با سفیر آمریکا سالیوان یا نمایندگانی که از طرف سالیوان به نخست وزیری می رفتند مسائل را موضوع بحث قرار میدادند و وزارت خارجه از جریان آن اطلاع نداشت. این بود که بنده تصمیم به استعفاء گرفتم.»(۱۰)
در حقیقت نه تنها دکتر سنجابی در جریان امور مربوط به ایران و آمریکا قرار نداشت بلکه اختیار سفارت ایران در آمریکا نیز عملا در اختیار وزارت خارجه نبود و داماد آقای دکتر یزدی برخلاف نظر آقای سنجابی عملا سفیر ایران در آمریکا شده بود!
دکتر سنجابی در همین رابطه در خاطراتشان می گوید: «شهریار روحانی با عدهای از افراد خود به سفارت ریخت و پروندههای سفارت را جمعآوری کرده و اموال سفارت را در دست گرفته و روی نقدینه و حساب سفارشها هم دست انداخته بود و افرادی را که کارمند رسمی سفارت بودند، بدون کسب دستور از مرکز از خدمت اخراج میکرد. خبر اینها مرتب به ما میرسید. من در مقابل این آشفتگیها به امید اینکه بشود جلوی آنها را گرفت حرفی نزدم و اول به آقای دکتر شایگان ـ که از ضعف و بیماریاش اطلاعی نداشتم ولی روی سوابق و شخصیتش امیدوار بودم بتواند شخصیتی برجسته و قوی برای نمایندگی ما باشد ـ تلفن و از وی خواهش کردم سفارت ایران را عهدهدار شود ولی ایشان عذر خواستند و نپذیرفتند. بعد از آن متوجه آقای حائری شدم که فردی تحصیلکرده، از روحانیون برجسته و شاگرد آقای خمینی بود و با موافقت آقای خمینی ایشان را به آن سمت منصوب کردم. بعد از اینکه او انتخاب شد آنها آقای علی آگاه و یک نفر دیگر را برای کارشکنی به تهران فرستادند.
پرسش گر: سجادی؟
دکتر سنجابی: نمیدانم آن شخص دیگر که بود. آنها مرتباً با دکتر یزدی و مهندس بازرگان ارتباط داشتند و با توصیههای دکتر یزدی پیش من میآمدند و مذاکره میکردند. عقیده آقای آگاه این بود که من مقام سفارت را به خود شهریار روحانی واگذار کنم و من حاضر نبودم به جوانی که نمیشناسم و از سوابق و احوالش خبر ندارم، چنان مقام مهم و پرمسئولیتی را بدهم. بعد از آنها خانمی را که اسمش را فراموش کردهام معرفی کردند.
پرسش گر: خانم مهوش طباطبایی؟
به نظرم او بود. حتی یک روز که در دفتر مهندس بازرگان بودم آنها از واشنگتن به او تلفن و آقای حائری را سست ایمان و شرابخوار معرفی کردند که باعث آزردگی مهندس بازرگان شد. در این موضوع آقای دکتر یزدی هم که آن موقع همه کاره دولت بود، به من تلفن زد و از من خواهش میکرد به خواستههای آنها توجه کنم که البته زیر بار نمیرفتم.»(۱۱)
معتضد از تاریخ نگاران حکومتی و دستگاه تبلیغاتی نظام حاکم در تحلیل استعفای دکتر سنجابی عنوان می دارد: « به نظر من استعفای سنجابی در دوران وزارت خارجهاش کار بسیار بدی بود. این استعفا دادن یعنی چه؟ مگر مصدق استعفا میداد؟… چرا سنجابی استعفا داد؟ ابراهیم یزدی بهتر بود یا سنجابی؟ سنجابی در دوران وزارت خود پس از انقلاب، خیلیها مثل مرحوم دکتر شهیدزاده را به کار دعوت کرد تا وزارت امور خارجه را راه بیندازد ولی تا دری به تخته میخورد استعفا میداد. از این نظر، من نقش ایشان را در تاریخ ایران جالب نمیدانم… اگر آقای سنجابی کنار نرفته بود شاید جنگ ایران و عراق اتفاق نمیافتاد، چون ما آن زمان دیپلمات نداشتیم و ایشان میتوانست وساطت کند. سنجابی آدم مرددی بود، آنهایی که استعفا میدهند من را عصبانی میکنند، آن موقع هم شرایط به استعفای ایشان نبود، میتوانست سر کار باشد، چون آدم بصیری بود و سالها کار کرده بود.»
در آن زمان همچون امروز حاکمیت به هیچ وجه متوجه سیاست های ناروای داخلی و خارجی خود نبود و محصول نوع رابطه اش با کشورهای منطقه و قدرت های بین المللی تحریک آن ها به جنگ با ایران گردید. دکتر سنجابی در این رابطه در خاطراتش عنوان کرده است :« نظر من بر این بود که پس از فراغت از جنجالهای اولیه به مطالعه قراردادها و تعهدهای سیاسی و اقتصادی و نظامی ایران با کشورهای خارجی مخصوصاً ابرقدرتها بپردازیم و روابط جدیدی بر اساس منافع و استقلال برقرار کنیم ولی می دیدیم که خارج از دولت تبلیغاتی میشود که با عمل و نظر وزارت خارجه وفق نمیدهد. از جمله یک مرتبه در مورد صدور انقلاب شروع به تبلیغ شد. که این هم آشفتگی تازهای در خارج از ایران و در کار وزارتخانه بوجود آورد. »(۱۲)
در نهایت بحث صدور انقلاب و تسخیر سفارت آمریکا پای ایران را به یک جنگ ۸ ساله می کشاند که برای حکومت ایران یک نعمت بود چرا که فرصتی گشت برای سرکوب مخالفان داخلی از جمله رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنی صدر، جبهه ملی و … در نهایت پس از اعلام ارتداد جبهه ملی در ۲۵ خرداد ۶۰ دکتر سنجابی بحالت اختفا در آمده و پس از مدتی از مسیر ترکیه به پاریس و از آنجا نیز به آمریکا رفته و جلای وطن می نماید و تا پایان عمر دور از وطن بسر می برد.
البته دکتر سنجابی پیش از وقوع این حوادث و بحث ارتداد جبهه ملی برای آخرین بار با بسیج مردم غرب کشور بار دیگر اقدامی ماندگار از خود برای میهن را به ثبت می رساند و اگرچه در مقام وزارت خارجه قرار ندارند تا در جهت پیش گیری از وقوع جنگ تلاش نماید اما در بیرون از دولت به وظیفه ملی خود جامه عمل می پوشاند. ایشان در خاطرات خود در این رابطه عنوان می دارند: «در همین روزها جنگ بین ایران و عراق در گرفت و عراقیها به ناحیه غرب حمله آوردند و قصر شیرین را تصرف کردند و تا حدود سر پل زهاب آمدند و در خوزستان هم رخنه کردند و تا نزدیکیهای خرمشهر رسیدند. بنده از این سرشکستگی که بر ملت ایران وارد شد و همینطور از گرفتاری خانوادگی بسیار ناراحت و افسرده بودم. یک روز آقای سید احمد آقا به من تلفن و گله کرد از اینکه او را فراموش کردهام. بنده گفتم آقا چه فرمایشی؟ چه گلهای؟ شما آنچه را که نباید بشود در انتخابات به من نشان دادید و همینطور در گرفتاری برادران من. گفت، میخواهم شما را ملاقات بکنم. گفتم تشریف بیاورید. فوراً به منزل من آمدند و گفتند آقای بنی صدر به آقا گفتند و آقا فرمودند که از شما بخواهم در این موضوع جنگ ایران و عراق کمک بکنید و اقدام نمائید که عشایر غرب هر قدر ممکن باشد برای این خدمت بسیج شوند. گفتم این وظیفه ملی من است در برابر دولتی که تجاوز به سرزمین ما کرده، یک دولت پوشالی که آلت دست سیاست خارجی است ساکت ننشینیم ولو اینکه با نظام موجود هم موافقتی نداشته باشم ولی با دشمن ایران وظیفه خودم میدانم آنچه را از عهدهام برآید بکنم و اگر لازم باشد خود من هم به میدان جنگ بروم… بنده هم شروع به دعوت افراد سرشناس و ذینفوذ و کدخداهای عشایر کردم. حالا دیگر عشایر به آن صورت قدیم نیست که ایلخانی داشته باشند مثل ایلخانی کلهر یا حاکم قدیم ایل سنجابی، اگر اشخاص در میان مردم اعتبار و احترامی دارند فقط به عنوان شخصی و کدخدامنشی است نه به عنوان حاکم و رئیس، علاوه بر این من به کدخداها و رؤسای تیرهها مراجعه کردم. تقریباً در حدود ۱۵۰ از طوایف مختلف به منزل ما آمدند و من برای آنها جنگهای گذشته را توصیف کردم جنگ با روسها را، جنگ با عثمانیها را، جنگ با انگلیسها را، جنگهای زمان نادر را، اساطیر ملی ایران را، و اینکه یک دولت پوشالی تو سری خوردهای مثل عراق که هیچ قابلیتی ندارد به خود جسارت داده که به سرزمین اجداد ما و نوامیس ما تجاوز کند و از این قبیل حرفها. آنها به هیجان و حرکت درآمدند و در ظرف چند روز در حد بیست هزار نفر داوطلب معرفی کردند و در مدت یک هفتهای که من آنجا بودم با همه تبلیغات مخالف و کارشکنیهایی که از طرف همان ماکویی استاندار و آخوندها و خلقیها و تودهایها انجام میشد و عنوان میکردند که این بسیج فئودالی است و وارد آن نشوید. حزب توده و آقای کیانوری نیز در تهران مرتباً در روزنامه هایشان علیه من و علیه برادران من و به اصطلاح خودشان بسیج فئودالی سمپاشی میکردند، با مراجعه ای که به فرمانده ارتش آنجا کردیم در حدود شش یا هفت هزار قبضه تفنگ تحویل ما دادند و بهتدریج منزل ما فرستادند. بنده از آن افراد عشایری نمایندگانی با صوابدید خود آنها انتخاب کردم و آنها را به موجب صورتی به ارتش کرمانشاه معرفی کردم و سلاحها در تحویل آنها و آنها ضامن و مسئول آن سلاحها باشند. اسلحه ها را گرفتند و بین افراد مختلف تقسیم کردند، در حدود شش هفت هزار نفر، تا من آنجا بودم بسیج شدند و با حضور خود من دو هزار نفر از مردم سنجابی آماده حرکت به جبهه های جنگ شدند» (۱۳)
زندگی پر فراز و نشیب دکتر سنجابی در تمامی مراحل آن حکایت تلاش مستمر برای میهن است. او که پس از ترک میهن و سکونت در آمریکا نقش بسزایی در شکل گیری تشکیلات جبهه ملی در خارج از کشور و خصوصا ایالات متحده داشت، تا آخرین نفس برای میهن خود کوشید و دل مشغولی اصلی اش همواره مردم کشورش بود. یاد آن رهرو راستین مصدق گرامی و راهش پر رهرو باد.
منابع:
۱- کیهان ۲۹ فروردین ۱۳۵۸
۲- کیهان ۲۹ فروردین ۱۳۵۸
۳- امید ها و نا امیدی ها ص ۳۱۴
۴- تاریخ ایرانی، جزئیات ملاقات قرنی با رایزن سفارت آمریکا، کد مطلب:۵۷۷۱
۵- امید ها و ناامیدی ها ص۲۸۴ و ۲۸۵
۶- اندیشه پویا تیر۹۹ ص ۶۷
۷- خاطرات منتظری جلد… صفحات ۲۳۴تا۲۳۶
۸- یادداشتهایی درباره خاطرات دکتر سنجابی،مهدی بازرگان ۲۰/۷/۸۲
۹- یادداشتهایی درباره خاطرات دکتر سنجابی،مهدی بازرگان ۲۰/۷/۸۲
۱۰- امیدها و ناامیدیها ص ۳۲۵تا۳۲۹
۱۱- امید ها و نامیدی ها ص ۳۵۴و ۳۵۵
۱۲- امیدها و ناامیدیها ص ۳۲۵-۳۲۹
۱۳- امیدها و نا امیدیها ص ۳۸۹-۳۴۲