شالوده شکنی یک افسانه

دوشنبه, 28ام مرداد, 1392
اندازه قلم متن

khosrwo-chakeriیادداشتی پیرامون کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
و پلنوم چهارم حزب توده به سال ۱۹۵۷ – ۱۳۳۶

خسرو شاکری (زند)
استخراج از کتابی در دست انتشار:

شالوده شکنی یک افسانه[۱]

تاریخ کودتاى ۲۸ مرداد، برغم اینکه بسیاری از اسناد سیا و اینتلیجنس سرویس یا هنوز در اختیار تاریخنگاران/تاریخشناسان قرار نگرفته اند یا گویا از بین برده شده اند، دیگر ازهمه‏سو بخوبى شناخته شده است، و همه ی طرف‏هایى که در آن دست داشتند (به‏غیر از خانواده­ی پهلوى و زرخریدان شان) به دخالت مستقیم، برنامه‏ریزى و اجراى آن توسط دول آمریکا و بریتانیا اعتراف کرده‏اند،[۲]

در حالی که از همان فردای کودتا روشن بود که کودتا توسط سرویس‏هاى جاسوسى بریتانیا و آمریکا برنامه‏ریزى و به اجرا درآمده بود و مصدق، نه فقط در محکمه­ی نظامی، که حتی روز ۲۸ مرداد در دیدار با سفیر آمریکا هندرسون این نکته را به وی گوشزد کرد.

در ضمن اینکه بایستی همچنان به کار پژوهش و ارزیابی کودتا ادامه داد، آنچه اکنون بایسته این است که نسبت به آن ارزیابی هایی که تا کنون ارائه شده اند برخوردی نقادانه اختیار کرد. این نوشته با این هدف تنظیم می شود.

یک متخصص علوم سیاسى با جهت‏گیرى مرامى، چون سپهر ذبیح، نمى‏توانست خود را جز با اشاره به «تاریکى» و «ماهیت مورد نزاع دخالت آمریکا» در آن «ماجرا» راضى سازد.[۳] با اینکه ذبیح اعلامیه کمیته­ی مرکزى حزب توده (مردمِ مخفى، ۲۷ مرداد ۱۳۳۲) را در دفاع استقرار «فورى» «جمهورى دمکراتیک» نقل مى‏کند ــ موضعى که بنابر گفته­ی مارک گازیوروفسکى، باید سازمان سیا از طریق جاسوسى در رده­ی بالاى رهبرى حزب در تهران دیکته کرده بوده باشد [این جاسوس چه کسی مى‏تواند بوده باشد؟ کیانورى، چنانکه برخی از خود حزب توده اشاره برده اند؟ فراموش نکنیم که در آن زمان کیانوری مسؤول انتشارات حزب بود.] ــ اما ذبیح اظهار مى‏دارد که «حائز اهمیت است که حزب از ایجاد فورى یک جمهورى دمکراتیک خلق پشتیبانى نمى‏کرد و نه حتى از شرکت در دولت جبهه­ی ملى، که دیگر اکنون منزوی شده بود.»[۴] بدین‏سان، وى خواننده را در این ابهام باقى مى‏گذارد که فرق بین «جمهورى» و «جمهورى دمکراتیک» در آن زمان چه بود؟ در عین حال، او با تکرار قصه­ی حزب توده دایر بر اینکه مصدق از تحویل اسلحه به حزب توده خوددارى کرد، از یک‏سو، سرزنش مصدق توسط حزب توده را توجیه مى‏کند و، از دیگرسوى، مدعى مى‏شود که پیروزى شاه بر مصدق «به‏هیچ‏وجه غیرمنتظره» نبود، زیرا «تجربه­ی گذشته نشان داده بود که دولت نمى‏توانست، دست‏کم، بدون رضایت ضمنى شاه در قدرت باقى بماند، چون ارتش به شاه وفادار بود»! چنین مواضع متضادى، البته، از تحلیل ضرورى‏ تاریخى که باید «تاریخ مغشوش» کودتاى ۲۵ ـ ۲۸ مرداد را روشن کند، بس فاصله دارد. غریب‏ترین نکته در مورد ذبیح، البته، این است که وی در سال ۱۹۸۲ (حتى پس از علنى‏شدن قضایا، ازجمله توسط کیم روزولت) مى‏کوشد ثابت کند که نقش سیا در کودتا خیلى مهم نبود.
براى فهم کوشش ذبیح پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، باید نگاهى به «پیشگفتارى» انداخت که آموس پرلمولِر پروفسور امریکن یونیورسیتى بر کتاب ۱۹۸۲ او به عنوان عهد مصدق (The Mossadegh Era)[5] نوشته است، و از کتاب جنبش کمونیستى ایران نوشته ذبیح به‏مثابه یک اثر «خوب کلاسیک جاافتاده» تجلیل مى‏کند. وى کتاب جدید او را چون اثرى مى‏ستاید که «طلسم افسانه­ی بس ترویج‏شده اهمیت سیا در سقوط مصدق [و نه کودتا!] و بازگشت شاه را مى‏شکند. از نظر [تاریخى]، نقش سیا در این رویدادهاى بحرانى، به‏رغم برخى ادعاهاى تأییدنشده پسربچه‏هاى قدیمى، چون کیم روزولت، بسیار مهم نبود. هرچه بوده باشد، نقش سرویس جاسوسى بریتانیا در این امر احتمالاً بیشتر از سیا بود. … تحلیل ذبیح از مبارزه [بین خود ایرانیان] استادانه، با تشریح جزئیات، و دلکش است.»

از دیگرسوى، آبراهامیان، داستان مقابله­ی حزب توده با مصدق را با یک «بحث» تخیلى بین رهبران حزب توده در روزنامه رزم (۲۶ ژوئن ۱۹۵۰/۲۷ خرداد، یعنى یازده ماه پیش از نخست‏وزیرى مصدق) مى‏گشاید. این «بحث،» که روشن نیست وی به چه دلیل مطرح می سازد، حزب توده را درباره­ی رهبر میهن‏دوست ایران دچار «دودستگى شدید» مى‏کند.[۶] او براى اثبات بیشتر این نکته، پس از رجوع به برخى مقالات خصمانه­ی حزب بر ضد مصدق، ناگهان به «سال‏ها بعد» مى‏جهد، یعنى پس از پلنوم چهارم ۱۹۵۷ (ازجمله دو مقاله از اسکندرى و کیانورى در یک کنفرانس احزاب کمونیست[۷]) هنگامى که حزب توده، سرانجام، در زیر فشار بقایاى کادرهاى جوان اش، ناگزیر از پذیرش اشتباهات خود پیرامون مصدق و نهضت ملى شد. اما شگفت‏انگیز تحریف محتواى «تحلیل» معروف و مورد نزاع منتشره از طرف کمیته­ی اجرایى حزب است که تحت عنوان «درباره­ی بیست‏وهشتم مرداد» نوشته شد، اما هرگز منتشر نشد و یک سند درونی باقی ماند. این «تحلیل،» درواقع، سیاست مخالفت با مصدق را تأیید و توجیه کرد و او را مقصر شکست دانست. اما آبراهامیان آن را چون نوشته‏اى معرفى مى‏کند که طى آن «حزب توده اعتراف مى‏کرد که با دفاع کامل [!] نکردن از مصدق اشتباهاتی اساسى مرتکب شده بود.»[۸] (در زیر به نامه­ی محرمانه­ی کیانورى در نقض این ادعا اشاره خواهم کرد.) این تحلیل که به مأموریت از جانب هیئت اجرایى کمیته­ی مرکزى توسط گالوست زاخاریان، عضو کمیته­ی ایالتى تهران، نوشته شد با مخالفت کیانورى روبرو گشت، که در نوشته­ی دیگرى تحت عنوان «درباره­ی “درباره­ی بیست‏وهشتم مرداد”» به آن پاسخ گفت و رهبرى را به «دنباله‏روى» (!) از مصدق و به «عدم قبول مسؤولیت رهبرى پرولترىِ» نهضت ضدامپریالیستى» متهم ساخت.[۹] (در ضمن، باید یادآور شد که ادعاى کیانورى دایر بر اینکه شخصاً به مصدق تلفن کرده بود[۱۰] ــ ادعایى که اغلب پذیرفته‏اند ــ تا او را از کودتاى عنقریب مطلع کند به‏هیچ‏وجهى در جزوه­ی یادشده در بالا مندرج نیست، بلکه سال‏ها پس از مرگ مصدق عنوان شد، هنگامى‏که مصدق دیگر نمى‏توانست آن را تکذیب کند.

در باره­ی اینکه چه کسى به مصدق خبر کودتا را رساند، حدس‏هاى متنفع چندى زده شده‏اند، و غالبا بدون مدرک. گفتن دارد که در میان اسامى افسران گارد شاهنشاهى دستگیرشده که به فرماندهى نصیرى قرار بود حکم برکنارى مصدق را به وى ابلاغ کنند نام سرهنگى به نام پولاددژ، ذکر رفته است. به نظر مى‏رسد که او افسر ردهء بالاى سازمان افسران ح. ت. بوده باشد که این خبر، را مستقیماً یا غیر مستقیماً به مصدق رسانده بوده باشد. اگر این شخص همان پولاددژ سازمان افسری حزب بوده باشد، مسلماً او نمى‏توانست خبر را از طریق کیانورى به مصدق رسانده باشد، چه پولاددژ نه رابطه­ی خوبى با کیانورى داشت و نه کیانورى مى‏توانست به خاطر دشمنى شناخته‏شده‏اش با مصدق، پیامبر خوبى بوده باشد.[۱۱] دفاع آبراهامیان از رهبرى حزب توده که طى سال‏ها تحت هدایت مقامات شوروى بود، همچنین در «ارزیابى» او منعکس است: «بحث [در میان رهبران حزب] طى سال‏هاى ۱۹۵۳ ـ ۱۹۵۱ درعین‏حال تا حدى آکادمیک بود، چه تصمیم نهایى [براى ایجاد یک جبهه­ی واحد؟] به عهده­ی مصدق بود، و نه حزب توده.»[۱۲]

با مقصردانستن مصدق براى نپذیرفتن تمام و کمال خط‏مشى حزب توده، آبراهامیان نتیجه مى‏گیرد: «بدبینى دوجانبه بین حزب توده و جبهه­ی ملى» سرانجام به سرنگونى مصدق [از طریق کودتا] کشید.» ضمن تشریح رویدادهاى ۲۵ تا ۲۸ مرداد، او روایت آنها را تحریف مى‏کند ــ و ازجمله شعار تحریک‏آمیز «جمهورى دمکراتیک» را به «جمهورى» تقلیل مى‏دهد، و بدون ارائه­ی کوچک‏ترین مدرکى مدعى مى‏شود: «ارگان‏هاى [؟] جبهه­ی ملى در چاپ‏هاى دَمِ صبح [گویا ۲۸مرداد] اعلام کردند که خطر شاه رفع شده و خطر بزرگ کمونیسم در افق هویدا بود و اگر این خطر به‏سرعت خُرد نشود مملکت را نابود تواند کرد»![۱۳] این ادعا بر مدارک آن زمان استوار نیست، بلکه براساس مقاله‏اى بنا شده است که سروان فشارکى (افسری با تمایلات توده ای) پس از انقلاب ۱۳۵۷ در اطلاعات منتشر کرد، دایر بر اینکه «رهبران حزب توده مصدق را تلفناً مطلع کرده بودند که هواداران نظامى ایشان، اسنادى در اختیار داشتند که ثابت مى‏کرد که افسران سلطنت‏طلب توطئه کرده بودند تا دستورات نخست‏وزیر براى استقرار نظم و قانون را بهانه‏اى قرار دهند تا جبهه­ی ملى را ساقط کنند.»[۱۴] این ادعا هرگز از سوى رهبران حزب توده و حتى کیانورى نیز تأیید نشد که در میان خود توده‏اى‏ها به عنوان استاد دروغگویى شهرت دارد.[۱۵] تاریخنگار وظیفه دارد که از هیچ منبعى درنگذرد و دست‏کم همه­ی اسناد موجود و دردسترس را بجوید و از آنها استفاده کند.
یکى از دلایل موفقیت کودتاى ۲۸ مرداد این است که بلافاصله پس از شکست کودتا در ۲۵ مرداد، به دنبال یک اعلامیهء مفصل کمیتهء مرکزى حزب توده دربارهء کودتا، ارگان علنى آن حزب، یعنى به سوى آینده، مشخصاً توجه را از تکرار کودتا در پایتخت منحرف کرد:

بعد از اینکه توطئه کودتا در مرکز مواجه با شکست شد، صحنه­ی فعالیت عمال آنها که هنوز دستگیر نشده‏اند به شهرستان‏ها منتقل گردید. به قرار اطلاعى که به دست آوردیم، یکى از صحنه‏هاى مهم این فعالیت خوزستان است. فرمانده لشکر خوزستان سرتیپ مغرورى که با کودتاچیان در تهران ارتباط دارد، به دستور آنها درصدد است که آشوبى در این استان حساس و مهم کشور ایجاد کند و با اعلام استقلال خوزستان براى ساقط‏کردن دولت وارد عمل شود. اخبار دیگرى نیز حکایت مى‏کند که سرلشکر زاهدى، باصطلاح نخست‏وزیر شاه خائن، هم بعد از اینکه در تهران دچار ورشکستگى گردید عازم خوزستان گردیده است، تا در آنجا به اتفاق سرتیپ مغرورى و با کمک‏هایى که مى‏تواند از مناطق [زیر] تسلط انگلیسى‏ها، یعنى بصره، کویت، و بحرین به دست آورند به توطئه­ی خائنانه خود ادامه دهند. … قرار است شاه فرارى هم از خارج به اهواز وارد شود تا حکومتى را که استعمارگران با سرکوبى استقلال و حاکمیت ملى ما براى او تهیه مى‏بینند، تحویل بگیرد.[۱۶]

پیرامون توجه دولت به این «اطلاع» و تمرکز توان اش در شهرستان‏ها، بویژه استان نفت‏خیز خوزستان و بى‏توجهى به پایتخت، باید به سه نکته اشاره کرد. نخست، براستى خوزستان همان استان ایران بود که بریتانیا، براى ادامه­ی تسلط خود بر آن، همه­ی جهان غرب را در مبارزه با ایران بسیج کرده بود. دوم، در سال ۱۲۹۹، هنگامى‏که انقلابیون شمال پایتخت را شدیدا تهدید مى‏کردند، نقشه­ی بریتانیا این بود که دولت مستقلى در خوزستان به وجود آورد تا منابع نفتى را از دست‏اندازى «بلشویک‏ها» حفظ کند. سوم، این «اطلاع» مربوط به کودتا نیز از جانب حزب توده آمده بود که منبع اصلى، اگرنه تنها منبع، خبر نخست‏وزیر از کودتاى نخستین را تشکیل مى‏داد. بحث پیرامون این دومین اطلاع (که غلط و انحرافى بود) به معناى تبرئه­ی مصدق و همکاران اش براى غفلت نابخشودنى‏شان نیست، بلکه چنانکه رهبر یکى از سازمان‏هاى پیشخوان حزب توده در نامه­ی سرگشاده­ی خود خطاب به همسر کیانورى پس از بازگشت شان به ایران متذکر شد،[۱۷] از این‏روست که اعلامیه­ی کمیته­ی مرکزى حزب توده و متعاقب آن سرمقاله­ی ارگان علنى آن حزب براستى یک تاکتیک انحرافى بود که جاسوس(هاى) بریتانیا در سطحِ کمیته­ی مرکزى به اجرا گذاشتند.

باید تأکید ورزید که، هنگامى که در سرمقاله­ی به سوى آینده نوشته شد این «اطلاع» را کسب کرده بود، باید مقصودش این بوده باشد که آن را، همچون خبر اول پیرامون کودتاى ۲۵ مرداد، از یک منبع قابل‏اطمینان، یعنى سازمان افسرى، به دست آورده بوده باشد. همین امر درباره­ی خبر انحرافى مربوط به سرتیپ مغرورى صدق مى‏کند. سازمان افسرى حزب توده از تمایلات سیاسى فرماندهان لشکرها و غیره باخبر بود، اما این دو «خبر» غلط از آب درآمدند، یعنى اطلاعات نادرست به معناى انحرافى بودند. مطمئناً، نمى‏توان ادعا کرد که این دو اطلاع غلط از سوى سازمان افسرى حزب رسیده بوده باشند؛ پس، چه کسى مسؤول این تاکتیک انحرافى در کمیته­ی مرکزى بود؟ هنوز قطعاً نمى‏دانیم، اما این مسؤول(ان) نمى‏توان(ند) جز جاسوس(ان) بریتانیا در کمیته­ی مرکزى بوده باش(ن)د.

همچنین، تکرار این مطلب تأییدنشده­ی تبلیغاتى توسط آبراهامیان پیرامون تمکینِ منتسب به مصدق به «تشویق سفیر آمریکا،» طى ملاقات کوتاه اش با وی در روز ۲۷ مرداد/۱۸ اوت ۱۹۵۳، دایر بر دستور به «ارتش که خیابان‏ها را از تظاهرکنندگان حزب توده پاک کند» وخامت کمترى ندارد، و کیانورى نیز، بدون ارجاع مستقیم به آبراهامیان،[۱۸] همین دروغ را تکرار مى‏کند. این ادعا، درواقع، یک فرمول‏بندى جدیدى است از آنچه که کیم روزولت در کتاب اش مطرح کرد، تا مصدق را تحقیر کند. هر کس که با مصدق، مردى که یک عمر بر ضد دخالت خارجى در امور ایران رزمیده بود، آشنا بوده باشد، حتى بدون دسترسى به بایگانى‏هاى دولتى، مى‏توانست بداند که چنین ادعایى نمى‏توانست چیزى جز یک دروغ بزرگ باشد. امّا اکنون تلگراف بلند متن مذاکره­ی هندرسون با مصدق که هندرسون به واشنگتن ارسال داشت روشن مى‏دارد که وى هرگز چنین درخواستى از نخست‏وزیر ایران نکرد. براستى، گزارش مذاکره نشان مى‏دهد که مصدق با هندرسون محکم و حتى با استهزاء، سخن گفت و طى مذاکره به او فهماند که از امکان دخالت آمریکا در کودتا خشنود نبود. البته، آبراهامیان هیچ منبعى براى این تحریف اغراق‏آمیز خود ارائه نمى‏دهد. اما منبع این خبر ناراستی، علاوه بر ادعاى کیم روزولت،[۱۹] شناخته شده است: برخى از سلطنت‏طلبان[۲۰] و رهبر حزب توده، کیانورى.[۲۱] برخى نکات کلیدى موجود در متن گزارش تلگرافى هندرسون به وزارت خارجه­ی آمریکا از مذاکرهء روز ۲۷ مرداد او با مصدق بایستى بر این امر پرتو بیفکند. بایستى افزود که نظر منتسب به مصدق در این باره در برابر هندرسون خیلى پیش از بازشدن پرونده­ی تلگراف فوق‏الذکر سفیر آمریکا، یعنى تنها سه روز پس از کودتا، شناخته شده بود. در روز ۳۱ مرداد ۱۳۳۲، خواندنى‏ها، از مجلات نزدیک به دربار، گزارش زیر را منتشر کرد: «بنا به گفته­ی رادیو پاریس، [هندرسون در ملاقات با نخست‏وزیر ایران] به دکتر مصدق اطلاع داد: دولت آمریکا دیگر نمى‏تواند حکومت او را به رسمیت بشناسد و به عنوان یک نخست‏وزیر قانونى با او معامله کند. هندرسون رسماً به مصدق اعلام داشت که آمریکا با تمام قوا از ادامه­ی حکومت او جلوگیرى خواهد کرد و به مصدق تکلیف کناره‏گیرى از کار را نمود. ولى دکتر مصدق با لحن تندى هندرسون را از خانه­ی خود بیرون کرده و گفت فردا با آمریکا قطع رابطه خواهد کرد.»[۲۲] آیا این موضوع نباید موجب این مى‏شد که یک مورخ جدى، محتاطانه و بى‏غرضانه مى‏نوشت؟ پاسخ روشن است.

نگاهی به نکات اصلی گزارش تلگرافی هندرسون از دیداراش با مصدق در ۲۷ مرداد همه­ی این تحریف ها را بر ملا می کند. هندرسون به شرح زیر گزارش داد:
«او [مصدق] طبق معمول محترمانه رفتار مى‏کرد، اما من مى‏توانستم در برخورد [او] مقدارى خشم فروخورده احساس کنم. پس از اداى تعارفات معمول، … من از سلسله‏حوادث پس از رفتنم از ایران در چند ماه پیش اظهار تأسف کردم. … اشاره کردم که بویژه [درباره­ی] تعداد روزافزون حملات به آمریکاییان نگران بودم. هر یکى دو ساعتى خبرهایى تازه به من مى‏رسید دایر بر حملات به آمریکاییان، نه فقط در تهران، بلکه همچنین در دیگر شهرها. … [مصدق] گفت این حملات اجتناب‏ناپذیر [بودند]. مردم ایران فکر مى‏کردند که آمریکاییان با آنان مخالف [دشمن] بودند و بنابراین به آمریکاییان حمله مى‏بردند. من گفتم مخالفت دلیل حمله [نیست]. او جواب گفت ایران در تب‏وتاب انقلاب دست‏وپا مى‏زد و به‏هنگام فشار و ناراحتى انقلابى، سه برابر حد موجود به پلیس نیاز هست تا از آمریکاییان حفاظت شود. [مصدق در امتداد سخن خود] گفت بایستى به یاد آورد که در زمان انقلاب آمریکا، هنگامى‏که آمریکاییان مى‏خواستند که انگلیسییان بروند، بسیارى از انگلیسییان در آمریکا مورد حمله قرار گرفتند. من گفتم اگر ایرانیان مى‏خواهند امریکاییان کشورشان را ترک گویند، دیگر حملات فردى لازم نیست. ما دسته‏جمعى خواهیم رفت. او گفت که دولت ایران نمى‏خواهد آمریکاییان بروند، تنها افرادى در میان ایرانیان خواستار آن هستند و بنابراین به آنان حمله مى‏کنند. … من مى‏خواستم بدانم برخورد کنونى او نسبت به هیئت‏هاى کمک نظامى آمریکا چگونه بود و [نیز] محافظت مناسب اعضاى این هیئت‏ها تأمین شود. نخست‏وزیر [ایران] گفت مطمئن بود که نیروهاى انتظامى حفاظت لازم را تأمین مى‏کردند. من مخالفت کردم.»

براى اینکه بداند نظر مصدق پیرامون کودتا چه بود، هندرسون پس از مدتى سکوت گفت: «بسیار سپاسگزار مى‏شدم اگر به‏طورى محرمانه و براى اطلاع دولت متبوعم مى‏گفتید که در این چند روز اخیر چه گذشت. دولت امریکا مایل است درباره­ی هردو رویداد و وضعیت قانونى کسب اطلاع کند. او ترجیح داد سخن مرا به عنوان اشاره‏اى به نامه­ی رئیس‏جمهور [آیزنهاور] به او در ژوئیه­ی گذشته تعبیر کند. … او بر این عقیده بود که مسؤولان آمریکایى در واشنگتن یا در تهران، بطور مستقیم یا غیرمستقیم، عامدانه خبر مربوط به ردوبدل [خبر آن نامه] را به مطبوعات هوادار بریتانیا درز داده بودند و، برخلاف نظر مصدق، دولت آمریکا به چاپ آن یادداشت‏ها اصرار ورزیده بود. … به او گفتم که درک من این بود که این خبر از دفتر خود او به بیرون درز کرده بود. با توجه به متن تحریف‏شده­ی چاپى نامه­ی رئیس‏جمهور، [که] نسبت به آمریکا نامساعد [بود]، دولت آمریکا بر نشر یادداشت‏ها اصرار ورزیده بود. او این موضوع را به‏شدت تکذیب کرد که ایرانیان منبع درز خبر بودند. هیچ ایرانى جز مصدق، صالح، سفارت امریکا و یک همکار ـ مترجم ایرانى از وجود این نامه خبرى نداشت.» مصدق افزود که وى «آن نامه را در میان پرونده‏هاى خصوصى خود و نه در نخست‏وزیرى، نگهداشته بود. من اشاره کردم مطمئن نبودم که پرونده‏هاى خصوصى او به طُرقى حفظ مى‏شدند که از دستبرد عوامل زرنگ در امان بمانند. من همچنین تأکید کردم که دستگاه‏هاى شنود جدى وجود دارد که افتادن چنین اطلاعاتى را به دست عوامل و جاسوس‏هاى دشمنان ایران و آمریکا ممکن توانند ساخت. او اصرار ورزید که برخى از آمریکاییان عامدانه [این خبر را] به بیرون درز داده بودند تا با علنى‏کردن محتوى نامه­ی رئیس‏جمهور آمریکا دولت او را تضعیف کنند. …

«من گفتم که چقدر براى ایران قابل تأسف به نظر مى‏رسید ــ و این براى ایرانیان مایه افتخار نبود ــ که ظاهراً دولت ایران نمى‏توانست به یک مجلس تکیه کند. ایران در بیمناک‏ترین وضعیت بین‏المللى قرار داشت. … به او گفتم که بویژه برایم جالب بود بدانم در روزهاى اخیر چه روى داده بود. مى‏خواستم درباره­ی کوشش در نشاندن سرلشکر زاهدى به جاى او بیشتر بدانم.

«او گفت که در شب ۱۵ [اوت] سرهنگ نصیرى به منزل وى نزدیک شده بود تا او را دستگیر کند. اما خود سرهنگ نصیرى دستگیر شده و تعداد دیگرى نیز پس از او دستگیر شده بودند.»

درباره­ی وفادارى‏اش به شاه، مصدق به سفیر گفت «او قسم خورده بود که شاه را از تخت برکنار نکند و،اگر شاه به چنین اقدامى [کودتا] دست نزده بود، او به این قسم وفادار مى‏ماند. آشکار است که نصیرى را شاه فرستاده بود تا او را دستگیر کند و شاه را انگلیسییان تحریک کرده بودند [تأکید افزوده].»[۲۳]

در پاسخ به پرسش هندرسون پیرامون «فرمان» شاه دایر بر «برکنارى او [مصدق] از نخست‏وزیرى و انتصاب زاهدى به جاى او،» مصدق گفت:
«او هرگز چنین فرمانى را ندیده و اگر هم دیده بوده باشد، براى او تفاوتى نمى‏کرد.» موضع مصدق «تا مدتى این بود که مقام شاه ماهیتى تشریفاتى دارد و اینکه شاه در مسؤولیت شخصى هیچ حقى ندارد که بتواند فرمانى دایر بر تغییر دولت بدهد.» هندرسون گفت «آیا باید من این‏طور بفهمم که: الف) او از اینکه شاه فرمانى دایر بر برکنارى نخست‏وزیر صادر کرده بود بى‏اطلاع بود، و ب) و اگر او اطلاع مى‏یافت که شاه فرمانى دایر بر برکنارى او صادر کرده بود، آنگاه او آن را نامعتبر مى‏شناخت؟» پاسخ مصدق «مثبت» بود.

هندرسون سپس به مصدق صریحا گفت که این «صحت نداشت که سفارت آمریکا پناهندگان سیاسى [مثلاً زاهدى] را در پناه خود گرفته بودّ» و سیاست او این بود که «اگر پناهندگان سیاسى‏اى بکوشند وارد سفارت امریکا شوند، کوشش بشود از ورود آنان ممانعت به عمل آید» و، اگر آنان موفق شوند وارد سفارت شوند، «کوشش بشود آنان را قانع سازند که خود داوطلبانه سفارت را ترک گویند.» اگر حاضر نشدند داوطلبانه سفارت را ترک کنند، «قصد من این بود که دولت ایران را مطلع سازم که افرادى در سفارت [امریکا] پناهنده شده بودند و من از دولت متبوع خود طلب دستور مى‏کردم.»

مصدق از هندرسون تشکر کرد و گفت:
«در صورتى که فرارى‏هاى ایرانى به سفارت امریکا پناهنده شوند، او از سفارت آمریکا خواهد خواست که آنان را همان‏جا نگهدارد.»

سپس هندرسون از مصدق پرسید «آیا در چنین صورتى دولت ایران حاضر خواهد بود مخارج آنان را براى اقامت و خوراک متقبل شود، یا اینکه او مى‏خواست که این مخارج از بودجه اصل چهار تأمین شود؟» مصدق پاسخ داد که «دولت ایران، برغم بودجه­ی محدوداش، مخارج پناهندگان را خواهد پرداخت.»

هندرسون در آخر مى‏گوید:
«از توداری (رزرو) غیرعادى او، من به این باور متمایل شدم که او ظن داشت که دولت آمریکا، یا برخى از مقامات آمریکایى، یا در اقدام به برکنارى او دست داشتند یا با نظر لطف پیشاپیش از آن مطلع بودند. در بین اشاراتى که او به من مى‏کرد گاه استهزاء به چشم مى‏خورد که حالت نیم ـ شوخى داشتند و خالى از نیش نبودند. این استهزاءها بطور کلى به این اشاره مى‏بردند که ایالات متحده با بریتانیا براى برکنارى او از نخست‏وزیرى دست به یکى کرده بود. مثلاً، در یک برهه اشاره برد که جنبش ملى مصمم بود که در قدرت باقى بماند و تا آخرین رمق تن برزمد، اگرچه تانک‏هاى آمریکایى و انگلیسى از روى آنان رد خواهند شد. هنگامى‏که، در مقابل، من ابروهاى خود را بالا کشیدم و [اظهار شگفتى کردم]، او از ته قلب خندید.»[۲۴]

متن تلگراف نفی آن چیزی است که آبراهامیان و کیانوری به نقل از محافل آمریکایی و درباری آورده اند. این سند بخوبی نشان می دهد که مصدق مصمم بود در برابر همکاری امریکا با دشمنان داخلی نهضت ملی بایستد. همین تلگراف گفته­ی غیر مستند سروان فشارکی را نیز بی اعتبار می کند. آنچه موجب تأسف است این است که کسی که سال ها به کار تاریخنگاری و تدریس تاریخ اشتعال داشته است دست به چنین تحریف گمراه کنند­ی تاریخی زده است.

خسرو شاکری (زند)
27 مرداد ۱۳۹۲
از: احترام آزادی

[۱] این کتاب که در قطع وزیری به بیش از هزار صفحه سند های ناشناخته و نوشته های تحلیلی بالغ می شد پس از شش سال در وزارت «ارشاد» اجازه­ی نشر نیافت.
[۲] بانو مادلِن آلبرایت، وزیر خارجه­ی دولت کلینتون به این امر علنا اعتراف کرد. لوموند، ۲۰ مارس ۲۰۰۰ .
[۳].The Communist Movement in Iran, Stanford, 1966.
[۴] Ibid., pp. 200-201.
[۵] Lake View Press, Berkeley [?], 1982, pp. vii-ix.
[۶] Iran, pp. 319-20.
[۷] این مقالات در مجله مسائل صلح و سوسیالیسم (World Marxist Review, Aug. & Sept 1959) منتشر شدند. کیانورى همچنان موضعى بر ضد «بورژوازى ملى» گرفت، اما اسکندرى نظر مخالف آن را داشت.
[۸] Iran., p. 323, n. 90 . آبراهامیان این تحلیل را تصمیم «جلسهء پلنوم رهبرى پس از کودتاى ۱۹۵۳» معرفى مى‏کند، و مى‏گوید که در سال «۱۹۶۳» منتشر شد. تا آنجا که اطلاع دارم این سند هرگز منتشر نشده است و آبراهامیان نیز منبع نقل خود را مشخص نمى‏کند. او خواننده را به صفحات ۱ تا ۶۴ رجوع مى‏دهد. نسخه‏اى که در اختیار این نویسنده است بیش از ۳۷ صفحه استنسیل نیست، و همان‏گونه که ذکر شد، هرگز هم منتشر نشده است. طى این ۳۷ صفحه تلاش بر این است تا سیاست حزب در عدم حمایت از مصدق کاملاً توجیه شود. این سند تا آنجا پیش مى‏رود که مدعى مى‏شود رهبران جبهه­ی ملى و شخص مصدق «به‏هیچ‏وجه و با هیچ وسیله‏اى با خنثى‏کردن کودتا موافقت نکردند.» (ص ۲۲، تأکید افزوده) طرح چنین ادعایى از جانب آبراهامیان فقط مى‏تواند با وفادارى او به مکتب تحریفات استالینى «تاریخ» توضیح داده شود.
[۹] این متن دوم در یکى از جزوات تعلیماتى حزب ــ شماره ۴۴ ــ منتشر شد. این دو متن در کتاب فوق الذکر منتشر خواهند شد)
[۱۰] ن.ک. به: خاطرات کیانورى ص‏ص ۲۶۲ ـ ۲۶۳ و همچنین امیرخسروى (نظر از درون، ص‏ص ۵۱۲ به بعد) که استدلال مى‏کند که ادعاى کیانورى دروغین است، اما اصرار مى‏ورزد که این سرهنگ مبشرى سازمان افسرى بود که مصدق را از کودتا مطلع ساخت. کیانورى همین ادعا را چند سال پیش در جزوه حزب توده و دکتر محمد مصدق، نکاتى از تاریخ حزب توده ایران (تهران، ۱۳۵۹، ص‏ص ۴۰ تا ۴۷) عنوان کرده بود. اما دو روایت خاطرات کیانورى تفاوت‏هاى فاحشى با هم دارند، زیرا گفته‏اند که کذّاب حافظه‏اى سُست دارد!
[۱۱] جالب است که هیچ‏کدام از این روایت‏ها نامى از سرهنگ پولاددژ نمى‏برند که یکى از اعضاى مهم سازمان افسرى بود و به نظر مى‏رسد که در این عملیات نقش مؤثرى داشته بوده باشد و، بنابراین، در موقعیتى بود که مى‏توانست از برنامهء کودتا باخبر و مصدق را از آن مطلع کرده باشد. این اسامى در روزنامه‏هاى تهران منتشر و از سوى سفارت امریکا به واشنگتن مخابره شدند. ن.ک. به: بایگانى اسناد ملى امریکا که برخى ترجیحاً نادیده گرفته‏اند: (USNA, 788.00/8-1753) در استفسارى که چند سال پیش به‏واسطه از پولاددژ در تهران به عمل آمد، وى در یازدهم اردیبهشت ۱۳۸۴ پاسخ داد که افسر نامبرده در بالا «فـولاددژ» نام داشت و ربطى به او نداشت. اما او افزود که خود با سرتیپ ریاحى رئیس ستاد مصدق تماس داشته بود و «مى‏توانست هر وقت که مى‏خواست بدون گرفتن وقت قبلى به ملاقات ایشان برود.» پولاددژ اظهار داشت که «اخبار کودتاى ۲۵ مرداد را او در اختیار ریاحى و مصدق قرار داد، و حتى تهیه‏کننده­ی گزارش شرفعرضى روزانه ستاد ارتش بود و نسخه‏اى از آن را، قبل از ارسال، از طریق ریاحى یا دیگرى به اطلاع دکتر مصدق مى‏رساند.» دربارهءاین تماس با پولاددژ مدیون فریدون آذرنور هستم.
[۱۲] Iran., pp. 323-24.
[۱۳] Ibid., p. 325. تأکید افزوده
وی در کتاب اخیرش (The Coup. 1953, The CIA, and the Roots of Modern US-Iranian Relations London, 2013, p.p. 191, 253) به صفحه ای از روزنامه نیروی سوم صبح ۲۸ مرداد (چاپ در ص ۶۸۰ کتاب مسعود حجازی) برای تأیید این ادعا رجوع می دهد. اما چنین مطلبی در آن صفحه از کتاب حجازی (رویدادها و داوری،تهران، ۱۳۷۵) دیده نمی شود!
[۱۴] Ibid., p. 325 ، که مبتنى بر مقاله فشارکى در اطلاعات ۲۹ مرداد ۱۳۵۸ است.
[۱۵] در واقع، حتى کیانورى (خاطرات، ص ۲۶۶)، که بیشتر ادعاهایش از جانب نویسندگان توده‏اى تکذیب شده‏اند، ادعایى را که آبراهامیان به نقل از فشارکى مى‏آورد، تأیید نمى‏کند. براى مطالعه قوى‏ترین دلیل رد ادعاى کیانورى درباره­ی فعالیت‏هاى رهبرى حزب توده و تماس با مصدق، و ادعاى اینکه به مصدق چه گفت و از او چه شنید، ن.ک. به: امیرخسروى (نظر از درون) کتابى که وقف این موضوع شده است. همچنین ن.ک. به: پورپیرا (یک کادر باسابقه­ی حزب توده به نام راستین، بناکننده): «آقاى کیانورى دچار توهم شده‏اید!»: کیهان هوایى، ۱۵ و ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۳.
[۱۶] شجاعت بجای به سوى آینده، شماره ۱۹ ، ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جامى، گذشته چراغ راه آینده، ص‏ص ۶۸۶ ـ ۶۸۶.
[۱۷] لنکرانى، احمد، «نامه به مریم فیروز عضو کمیته­ی مرکزى حزب توده و همسر دبیر اول حزب توده­ی ایران، مورخ اول خرداد ،۱۳۶»، منتشره در گاهنامه جمهورى، ش. ۵، ۱۳۶۲، ص ۷. باید یادآور شد که سرتیپ مغرورى با کودتاچیان همکارى نکرد و پس از کودتا به جرم همکارى با مصدق برکنار شد. این خود دروغ بزرگ ارگان حزب توده را به اثبات می رساند.
[۱۸]. کیانورى، خاطرات، ص ۲۷۴ ؛ Abrahamian, Iran, pp. 324-25 .
[۱۹] روزولت (Countercoup, New York, 1981, pp. 184-85) مدعى است هنگامى‏که لویى هندرسون به مصدق اعتراض کرد که نسبت به امریکاییان «برخورد ناخوشایندى» مى‏شد و او از دولت خود مى‏خواست که «همه­ی اعضاى خانواده‏ها و همه­ی کسانى که حضورشان در ایران براى منافع ملى ما ضرورى نبود فرابخواند»، مصدق «گیج شد و تقریبا حالت عذرخواهى به خود گرفت» و گفت: «آقاى سفیر من نمى‏خواهم که شما چنین کنید. اجازه بدهید من رئیس شهربانى را فرابخوانم. من ترتیبى خواهم داد تا همه­ی اتباع شما از حمایت مناسب برخوردار شوند.» «پیش از اینکه هندرسون از نزد مصدق برود، رئیس شهربانى فراخوانده شد و دستورات لازم به او داده شد. لویى [هندرسون] و من به این نظر رسیدیم که این [قدم] حرکتى مبارک بود که نیروهاى پلیس هوادار شاه را تشویق مى‏کرد.» جالب این است که روایتى شبیه همین مطلب در خاطرات حسین فردوست ظهور و انقراض سلطنت پهلوى، تهران ۱۳۶۹، ج یکم، ص ۱۷۹ آمده است، گویى او باید این مطلب را یا از هندرسون یا مصدق شنیده بوده باشد: «مصدق وقتى دید خیابان‏ها در تصرف توده‏اى‏هاست، وضع را نگران‏کننده دانست و با سفیر آمریکا ملاقات نمود. با طرح امریکا، که از طریق سفارت امریکا به او اطلاع داده شده بود، موافقت کامل نمود.» روشن است که این سخنان که چند سال پس از انتشار کتاب‏هاى روزولت و آبراهامیان نوشته شدند کوچکترین ربطى با گفته‏هاى مصدق به هندرسون ندارند. تنظیم کننده­ی خاطرات فردوست توده ای سابق شهبازی است که پس از سرکوب حزب خود را به خدمت دستگاه امنیتی حکومت اسلامی گمارد.
[۲۰] کودتاچیانى چون عمیدى نورى و اردشیر زاهدى؛ براى بحثى مفصل در این باره، ن.ک. به: امیرخسروى، نگاه از درون، ص‏ص ۵۹۵ به بعد.
[۲۱] براى مرور ادعاهاى بى‏پایه کیانورى، نگاه کنید به خاطرات او صص ۲۷۱ به بعد. مفصل‏ترین توضیحات در این باره در کتاب امیرخسروى نگاه از درون، صص ۵۹۱ ـ ۶۱۱ آمده است که به زبانى جدلى نوشته شده است و خالى از انگیزه‏هاى شخصى نویسنده نیست که تا پیش از آن همکار کیانورى در کمیته­ی مرکزى حزب بود. کتاب دیگرى نیز که به دروغ‏هاى کیانورى مى‏پردازد. این کتاب هم به زبانى شدیدا جدلى نوشته شده و از اشتباهات بزرگ و حدس‏هاى متنفع عارى نیست، و داده‏هاى تاریخى جدیدى هم عرضه نمى‏کند، اثر ع. برهان است به نام کارنامه­ی حزب توده. این کتاب نقطه‏نظر هواداران خلیل ملکى و خصومت بسیارى را همچون یک اعلامیه سیاسى حزبى منعکس مى‏کند.
[۲۲] شماره ۹۶، مورخ ۳۱ مرداد ۱۳۳۲، به نقل از چراغ راه آینده، ص ۶۸۱.
[۲۳] تأکید افزوده.
[۲۴] براى ملاحظ­ی متن کامل تلگراف هندرسون به وزیر خارجه­ی آمریکا، مورخ ۲۷ مرداد، به ساعت ۶ و ۵۷ دقیقه غروب، بنگرید به:
US Government Printing Office, Foreign Relations of the United States, 1952-1954, X. Iran, Washington DC, 1989, pp.748-52. و نیز : USNA 788.00/8-1853.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.