همنشین بهار: ترور رزم‌آرا سیاسی‌ترین سپهبد تاریخ نوین ایران

سه شنبه, 14ام اردیبهشت, 1400
اندازه قلم متن

خانم‌ها و آقایان محترم این بحث به ترور سپهبد رزم‌آرا اولین نخست‌وزیر نظامی از روزگار سردار سپه به بعد، می‌پردازد که گروه‌های سیاسی مختلف با وجود تفاوت‌هایشان، علیه او هم‌آواز شدند. ضرورت طرح این بحث آشنایی بهتر با کسانی است که بعد از ورود امثال مُحقق کَرکَی به ایران، به نام اسلام و تشیع، فتوای قتل می‌دادند و گاه با دستگاه جابر زمانه همآهنگ و همنوا می‌شدند. (در مورد مُحَقّق کَرَکی در پانویس توضیح داده‌ام).
… 
صادقانه بگویم گرچه در روش، هنگام به کارگرفتن شواهد کوشیده‌ام بی‌طرفی را رعایت کنم اما بی‌طرف نیستم، یعنی نمی‌توانم بی‌طرف باشم. یک دلیلش این است که من نیز فریفته‌ام، فریفته اندیشه‌ حاکم بر دوران خویش.
… 
«بندیتو کروچه» Benedetto Croce فیلسوف ایتالیایی و نویسنده کتاب «تاریخ به مثابه داستان آزادی» گفته‌است:
هر تاریخ واقعی، تاریخ معاصر است. Ogni vera storia è storia contemporanea
یعنی چه؟ یعنی فهمیدن ما با واقعیت کنونی همنشین می‌شود و از آن تاثیر می‌گیرد. ترور غبارآلود سپهبد رزم‌آرا نیز چنین است. بیش از ۷۰ سال از واقعه می‌گذرد اما اهمیت سیاسی و تاریخی آن کاسته نشده‌است. توجه داشته باشیم که شناخت وضع موجود از رهگذر شناخت زمان گذشته ممکن است. گذشته پیش‌درآمدِ اکنون است.
حاجعلی رزم‌آرا (۱۰ فروردین۱۲۸۰–۱۶ اسفند ۱۳۲۹)، رجل سیاسی و نظامی و نخست‌وزیر دوره پهلوی دوم بود. در خانواده‌ای نظامی در تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را در ایران و در مدرسه نظام مشیرالدوله (حسن پیرنیا) به پایان برد.
سپس به مدرسه نظامی سن-سیر Saint-Cyr Military Academy در فرانسه رفت و پس از بازگشت، مناصب مهمی را در ارتش عهده‌دار گردید. او در ۱۳۱۶ خورشیدی «اداره جغرافیایی ارتش» را بنیان نهاد. رزم‌آرا از ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۹ خورشیدی، سه‌بار ریاست «ستاد مشترک ارتش» را بر عهده داشت و در ۵ تیر همان سال به مقام نخست‌وزیری رسید. اما دولت او با مخالفت‌های گوناگون مواجه شد و سرانجام ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ با گلوله خلیل طهماسبی عضو جمعیت فدائیان اسلام، جان باخت.
روایت تاریخ معاصر راه‌رفتن روی لبه تیغ است و برخی اگر روایتی برخلاف دیدگاه‌شان ارائه شود برنمی‌تابند. پیرامون واقعه مسجد سلطانی و قتل نخست‌وزیر، آراء مختلف را (حتی وقتی برایم پذیرفتنی نیست) آورده‌ام. اینکه نظر خودم چیست حرف آخر را اول می‌زنم. ترور رزم‌آرا زیر سر فدائیان اسلام بود نه دربار و امثال اسدالله عَلَم. شخص خلیل طهماسبی به او شلیک کرد نه فلان ستوان یا گروهبان محافظ رزم‌آرا. 
 
ضمناً این گزاره که رزم‌آرا درصدد بود جایگزین شاه شود، نه مستند است نه اثبات‌پذیر. اگر وی قصد داشت شاه را کنار بزند، این کار را زمانی انجام می‌داد که رئیس ستاد مشترک ارتش بود و ارتش را در اختیار داشت نه در دوره نخست‌وزیری که توان انجام این کار را نداشت. اینکه مَنِش و شخصیتِ نظامی اقتدارگرایانه رزم‌آرا، با پهلوی اول مقایسه می‌شد و شایع بود محمدرضاشاه از ناحیه او نگرانی‌هایی داشته که مبادا در همدستی با قدرت‌های خارجی دخیل در امور ایران، کودتایی علیه او به راه اندازد ــ سوء قصد رزم‌آرا علیه شاه و اینکه سودای سلطنت در سر داشته را اثبات نمی‌کند. بماند که فضای سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی، اجازه عملی‌شدن چنان سودایی را به‌او نمی‌داد. رزم‌آرا با ملی‌شدن صنعت نفت که بیشتر مردم طالب آن بودند، مخالف بود و حضور اجتماعی و سیاسی تعیین‌کننده مردم ایران در عرصه کشور، همچنین فضای بین‌المللی، اجازه نمی‌داد (بر فرض که او می‌خواسته) به کودتا متوسل شود و طرح سرنگونی خاندان پهلوی را بریزد!
ترور رزم‌آرا را جمعیت فدائیان اسلام پیش بردند، هرچند در دربار و حتی جبهه ملی بودند کسانی (چون مظفر بقایی) که خبر حذف وی برایشان خوشایند بود.
در این داستان ابهام‌ و سؤال‌ کم نیست اما من به دنبال اثبات یک جواب نیستم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رزم‌آرا، به تمام معنی نظامی بود
 
رزم‌آرا، سال ۱۲۸۰ خورشیدی در شب عید قربان متولد شد. از این جهت به او حاجعلی می‌گفتند. فردی به تمام معنی نظامی بود. پدر و جَدّش هم نظامی بودند و مادرش از خانواده‌های دیوانی، لشکرنویس و منسوب به قاجار. (لشکرنویس اشاره به منصبی از مناصب محاسباتی مالیه قدیم است).
همسر رزم‌آرا، «انورالملوک هدایت»، خواهر صادق هدایت بود.

پدربزرگ رزم‌آرا، مشهدی حسین، در قورخانه ناصرالدین شاه مقام و منصب داشت، و پدرش سرهنگ محمدخان، از افسران تحصیل کرده قزاقخانه، در فن توپخانه استاد بود. رزم‌آرا نیز پس از پایان تحصیلات ابتدایی و رسمی در مدرسه تازه تأسیس نظام در تهران وارد ارتش شد و در طول ۲۷ سال از درجه سروانی به سپهبدی رسید. با این که در جریان کودتای اسفند ۱۲۹۹ تنها افسری بود که در دروازه باغشاه به سوی قوای کودتاچی توپ شلیک نمود، به دلیل شایستگی نظامی، در ارتش رضاخان مدارج ترقی را طی کرد و در فرانسه دوره آموزشی دید.
• حضور رزم‌آرا در دستگاه رضاشاه و پهلوی دوم،
• کوچ‌دادن پُرتلفات عشایر ایران،
• هدایت عملیات نظامی در کردستان و آذربایجان و لرستان،
• درافتادن با مبارزین جنگل،
• عَلم‌کردن قرارداد گس – گلشائیان،
• مخالفت دکتر مصدق و امثال دکتر فاطمی، آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام با وی،
• برخورد مستبدانه رزم‌آرا با اقلیت مجلس و تهدید رسمی آنها و تحقیر ملت ایران و بویژه این سخن لغو که مسجد را بر سر آیت‌الله کاشانی و مجلس را بر سر اقلیت خراب خواهد کرد و ایرانی‌ها عُرضه ندارند حتی یک آفتابه گِلی و به تعبیر او لولهنگ بسازند تا چه رسد به اینکه صنعت نفت را اداره کنند… [این موارد که اشاره شد] – به او صدمه زد و نیمه دیگرش را که شخصیتی پرجذبه، با دانش بسیار و سری نترس داشت پوشاند. حمایت گسترده‌ای که بریتانیا و آمریکا (به خاطر منافع خودشان) از نخست‌وزیری او کردند، از‌‌‌ همان آغاز این تصور را دامن زد که رزم‌آرا با یک برنامهٔ مشخص سر کار آمده‌است که اقدامات اصلاحی را جانشین هدف‌های مشروطه‌خواهانه کند، و مهم‌تر از این، مسأله نفت را به دلخواه بریتانیا به فرجام برساند. 
 
رزم‌آرا مثل امثال اسدالله علم، خانه‌زاد و بله‌قربان‌گو نبود، گاه از در مخالفت با ازمابهتران هم درمی‌آمد، سخنان رضاشاه را در حضور خودش با استدلال و متانت رد می‌کرد. افسری تحصیلکرده و پاک و با سواد بود و حتی اشرف پهلوی که با وی سر و سّر داشت و چه بسا بفرموده، به رزم‌آرا صمیمیت نشان می‌داد – اعتراف می‌کرد که او فسادناپذیر است…
رزم‌آرا با زبان‌های انگلیسی و فرانسه و روسی آشنایی داشت. در شمار اولین تحصیل‌کرده‌های ارتش ایران به‌شمار می‌رفت و درخشان‌ترین کارش در ارتش، تأسیس اداره جغرافیائی در سال ۱۳۱۶ بود.
او برای فراهم‌آوردن جغرافیای نظامی میهنش، وجب به وجب خاک ایران را درنوردید تا توانست مجموعه ۱۸ جلدی حاوی اطلاعات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از استان‌های ایران فراهم آورد، که یادگاری است فراموش‌نشدنی. سپهبدی ۴۷ ساله، که در تاریخ ارتش ایران سابقه نداشت و تکرار هم نشد. قطب‌نمای رزم‌آرا، یادآور اوست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترور رزم‌آرا، حرف و حدیث بسیار دارد
در تاریخ معاصر ایران، حوادث پُر رمز و راز کم نیست. برای نمونه وقایع سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۹ در ارتباط با سپهبد رزم‌آرا و دوره‌ای که از ترور ناموفق شاه در دانشگاه تهران شروع و به ترور موفق رزم‌آرا در مسجد شاه تهران ختم شد، پُر از اما و اگر است.
تأمل در ترور او روایت‌های رسمی و کلیشه‌ای را به چالش می‌گیرد. رزم‌آرا نمادی از تعارضی است که در یک بُرهه تاریخ در اجتماع ما سر برآورد و داستان قتلش در اینکه چه کسی ماشه را چکانده، خلاصه نمی‌شود.

بعد از آنکه با اسدالله علم به مجلس ختم آیت‌الله میرزا محمد فیض قمى رفت و کنار حوض مسجد شاه گلوله خورد، روزنامه توفیق نوشت:
به علی گفت مادرش روزی – که بترس و به ختم فیض مرو
رفت و افتاد ناگهان لب حوض – بچه‌جان حرف مادرت بشنو
گرچه آیت‌الله سید صدر‌الدین صدرعاملی (پدر امام موسی صدر) هم، جزو فتوادهندگان قتل بود و تمام‌کُش‌کردن رزم‌آرا به حساب فدائیان اسلام و خلیل طهماسبی که جلو تر، محافظ شخصی مظفر بقایی (در مجله شاهد ارگان حزب زحمتکشان) بود، گذاشته شده، اما آن قصه سر دراز داشت.
 
جدا از وحدت و تضاد شاه با رزم‌آرا، همچنین فتنه‌‌های تیم سرلشکر حسن اَرفَع رئیس ستاد ارتش ایران در سال‌های ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۴ که به آموزه‌های فاشیسم و نازیسم گرایش داشت، غیر از نقش اسدالله علم، و چرخش اشرف پهلوی در اواخر عمر رزم‌آرا، (جدا از موارد فوق)، یکی از حلقه‌‌های مفقوده ترور او، دیدار بهرام شاهرخ با نواب صفوی دو روز پیش از واقعه مسجد سلطانی است. بهرام شاهرخ مأمور اینتلیجنس سرویس بریتانیا بود و همانند پدرش، ارباب کیخسرو شاهرخ، با اردشیر ریپورتر (جاسوس سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا در ایران) رابطه نزدیک داشت. بهرام شاهرخ در رادیو فارسی‌زبان آلمان هم، گویندگی می‌کرد و زمانی به رضاشاه فحش می‌داد.
 
بعدها در زمان رزم‌آرا، مدتی مدیر کل تبلیغات و رادیو شد که برکنارش کردند. او که بارها به دکتر مصدق و یارانش توپیده بود، با رزم‌آرا هم درافتاد و در یک برنامه زنده رادیویی تا توانست به وی بد و بیراه گفت.
بعداً جای پای بهرام شاهرخ در جمعیت فدائیان اسلام پیدا شد و دو روز پیش از ترور رزم‌آرا، با نواب صفوی و مُحبانش نشست داشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاپوش‌دوختن برای رزم‌آرا
رزم‌آرا، بو برده بود معروف‌شدن، آن هم در مقابل شاه خطرناک است و باید پیروزی‌ها را به اعلیحضرت نسبت دهد و دائم بگوید ما هیچکاره‌ایم همه چیز از رهبری داهیانه پادشاه است، اما با ندانم‌کاری و جاه‌طلبی، زمین و زمان را در موقعیت مخالفت با خود قرار داد و باعث شد اتحادی نانوشته میان تمامی گروه‌های سیاسی و درباریان و حتی شخص شاه علیه او شکل بگیرد. رقبایش در فضای دسیسه‌آلود و پُرتوطئه، پشت سرش صفحه گذاشتند و برایش پاپوش دوختند که:
• از طریق برادر زنش صادق هدایت، با خسرو روزبه و سرهنگ عزت‌الله سیامک از بنیانگذاران سازمان نظامی حزب توده، نشست و برخاست دارد،
• با ملامصطفی بارزانی هم سَر و سِر دارد،
• در لرستان، قاطع عمل نکرده‌است،
• اصلاً از کجا معلوم که ترور ناموفق شاه در حادثه دانشگاه، قتل هژیر و فرار سران حزب توده از زندان زیر سر او نباشد…
البته در کتب کودتاچیان مثل کمونیسم در ایران، سیر کمونیسم در ایران و اسنادی که بعد از ۲۸ مرداد سال ۳۲ در اختیار رژیم شاه بود، نشانی از اقدامات براندازانه رزم‌آرا دیده نشد وگرنه دلیلی نداشت علنی نکنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رزم‌آرا نخست‌وزیر می‌شود
در اوضاع و احوال پُرآشوب سال ۱۳۲۹ که هواداران مصدق و حزب توده مقابل هم صف‌آرایی می‌کردند و کشور به بُن‌بست سیاسی رسیده بود، با کنار رفتن «علی منصور»، سپهبد رزم‌آرا لباس نظامی از تن درآورد و نخست‌وزیر شد.
البته در مجلس شورای ملی، به وی گوشه می‌‌زدند که بوی استبداد رضاخانی می‌دهد و اعضای کابینه‌اش را هم آمریکا و انگلیس تعیئن می‌کنند. هنگام ورودش به مجلس یکی از نمایندگان هوادار مصدق، به عمد، با صدای بلند ایست خبردار داد. وقتی رزم‌آرا به همراه کابینه‌اش به مجلس رفت تا رأی اعتماد بگیرد، دکتر مصدق بر سر وی فریاد کشید و مجلس بهم ریخت. رزم‌آرا لوایح بسیاری به مجلس – مجلسی که ۳ بار استیضاحش کرده بود – داد اما هیچ‌کدام به تصویب نرسید. او که از مجلس رأی اعتماد گرفته بود، هشت‌ماه و یک هفته نخست‌وزیری را بعهده داشت. مخالفینش می‌گفتند نوکر بیگانه و وکیل مدافع شرکت نفت جنوب شده، اما وی تلاش می‌کرد کارهای نیکو هم بکند، راه ساخت. برای تأمین آب تهران دست‌به‌کار شد و مبارزه با فساد اداری را در دستور کار قرارداد، مردم را بیش از پیش با قانون مواجه کرد. افراد خوشنامی هم در کابینه‌اش بود. تنش با شوروی را پائین آورد،
 
با اینکه سفیر جدید دولت آمریکا در ایران Henry F. Grady (هنری گریدی) معروف به قصاب یونان، از شاه خواسته بود صرفاً تماشاگر باشد و نقش ارشاد آمریکایی‌ها را دریابد و سخنان وی به نوعی جانبداری از رزم‌آرا تعبیر شد، اما رزم‌آرا سر ژاندارمری با مستشاران آمریکایی درافتاد و حاضر نشد به خواست آمریکا در جنگ کُره، از ایران نیرو بفرستد.
او با امثال سرلشکر حسن ارفع هم روبرو بود. ارفع تیمی از نظامیان قدرتمند را زیر چتر حمایت خود داشت. کسانی چون سرتیپ حبیب‌الله دیهیمی، سرهنگ حسین منوچهری (بهرام آریانا)، سرلشکر حسن اخوی، سرلشکر فضل‌الله زاهدی، سرلشکر نادر باتمانقلیچ و شماری دیگر که بعد‌ها نقشی مهم در تحولات کشور برعهده گرفتند و در زمره مخالفان رزم‌آرا محسوب می‌شدند. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مظفر بقایی با دربار و نواب صفوی، ارتباط داشت
همانطور که گفتم قتل رزم‌آرا حرف و حدیث بسیار دارد. حسن ارسنجانی، سعید فاطمی و سرهنگ مصور رحمانی و کسان دیگر گفته‌اند سلاحی که رزم‌آرا را با آن کشتند، در اختیار خلیل طهماسبی نبود. عباسقلی گلشائیان، که در دورهٔ رزم‌آرا استاندار فارس بود، معتقد است قاتل رزم‌آرا مستحفظین او بودند نه خلیل طهماسبی. «اسناد»ی که تاکنون برملا شده، ازجمله:
• سخنان رئیس شهربانی وقت سرتیپ محمد دفتری،
• گفتگوی همسر نواب صفوی که اشاره به یک گروهبان می‌کند که وی نیز به رزم‌آرا شلیک کرده،
• ادعای کسانیکه بعد از ترور، جسد رزم‌آرا را دیده و نشان از یک تیرانداز دیگر -به جز خلیل طهماسبی- می‌دهند،
• سخنان «نصرالله خازنی» (مدیر امور دفتر نخست وزیری) که می‌گوید روز واقعه «رفتن رزم‌آرا به مسجد شاه در برنامه او نبود و اسدالله علم آمد و ایشان را برد»،
• سخنان سید ضیاء طباطبایی در گفتگو با صدرالدین الهی و اینکه خلیل طهماسبی چپ دست بوده و گلوله‌ای که به پشت سر رزم‌آرا خورده، نمی‌تواند از او و اسلحه او باشد و… کلاف سر در گُمی را نشان می‌دهد.
شاه در کتاب «ماموریت برای وطنم» نوشت: «یکی از اعضای دستهٔ متعصب فدائیان که از مصدق پشتیبانی می‌کرد»، رزم‌آرا را به قتل رساند. مصدق بعد‌ها در پاسخ نوشت: «قاتل رزم‌آرا هر کس بود، رفع زحمت از اعلیحضرت کرد.»
اینکه شاه، قبلاً نسبت به قوام‌السلطنه نظر مساعد نداشته، بعدها با مصدق و علی امینی از در مخالفت درآمده و نگران قدرت‌گرفتن رزم‌آرا در ارتش بوده، پس ترور وی نیز زیر سر اوست! نتیجه‌گیری درستی نیست. 
اضافه کنم که ستوان یکم کریم خالق‌پناه کار‌شناس اداره فنی شهربانی و عباس فروتن کارمند شعبه اول اداره آگاهی، در گواهی کار‌شناسان فنی اسلحه‌شناسی که به تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۳۰ صادر شده به طور قطع گلوله‌های شلیک‌نشده را با گلوله‌ها و پوکه‌های به دست‌آمده در صحنه قتل، یکسان و متعلق به اسلحه خلیل طهماسبی دانسته‌اند. این نظر توسط سرهنگ دوم نامدار بهمن، کار‌شناس فنی ارتش هم مورد تایید قرار گرفته‌است. این موضوع در گزارش اداره آگاهی تهران دربارهٔ ترور «سپهبد رزم‌آرا» هم آمده‌است. 
مخالفیین رزم‌آرا پخش کرده بودند که وی-
• از برنامه ترور اعلیحضرت در بهمن ۱۳۲۷ آگاه بوده و می‌خواسته با حذف ایشان، زمام امور کشور را به دست گیرد،
• یک دفترچه با خط خودش از او پیدا شده که در آن نوشته در صدد بوده، نوروز ۱۳۳۰ دست به کودتا بزند اما شاه پیش‌دستی کرده‌است!
• چه بسا در تشکیلات فدائیان اسلام نیروهایی نفوذ کرده و از نقشه آنان اطلاع داشتند و در ماجرای قتل رزم‌آرا طوری عمل کردند که هم قال رزم‌آرا کنده شود و هم مسؤولیتش به گردن خلیل طهماسبی و فتوادهندگان قتل بیافتد…
جدا از کاشانی که با هر دو طرف (دربار و فدائیان اسلام) رابطه داشت، امثال مظفر بقایی در شاخ و برگ دادن به واقعه، و پیچیده‌کردن آن، نمی‌توانند بی‌نقش باشند. او حتی پای رزم‌آرا را به ترور محمد مسعود هم که توسط حزب توده (خسرو روزبه) صورت گرفت، کشانده‌است. انور خامه‌ای نیز.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قتل رزم‌آرا، کار تصویب ملی‌کردن نفت را تسهیل کرد، اما سبب آن نبود
بعد از ترور رزم‌آرا، سهام شرکت نفت انگلیس چند درصد کاهش پیدا کرد و روزنامه‌های آن ایام حذف وی را به ماجرای نفت ربط دادند بخصوص که رزم‌آرا می‌خواست قرارداد گس-گلشاییان را به مجلس ببرد. دو هفته بعد از ترور رزم‌آرا محلس، لایحه ملی‌شدن نفت را تصویب کرد و کمتر از ۲ ماه بعد مصدق و جبهه ملی به قدرت رسیدند. نواب صفوی ادعا می‌کرد با فشار سیاسی که ناشی از صدای گلوله خلیل طهماسبی بود اکثریت مجلس سرجای خود نشست و لایحه ملی‌شدن صنعت نفت به تصویب رسید. آیت‌الله طالقانی هم ۱۴ اسفند سال ۵۷، بر سر قبر دکتر مصدق گفت: فدائیان اسلام یک اقدام انقلابی کردند (با قتل هژیر) و وکلای مردم را به مجلس فرستادند و با اقدام دوم انقلابی، رزم‌آرا را کشتند و نفت را ملی اعلام کردند.
واقعش قتل رزم‌آرا کار تصویب ملی‌کردن نفت را تسهیل کرد ولی به هیچ وجه سبب آن نبود. نمایندگان جبهه ملی سه ماه و نیم پیش از ترور وی، پیشنهاد ملی‌شدن نفت را در کمیسیون نفت مجلس مطرح ساختند و تلاش خود را بر پیشبرد این هدف متمرکز کردند. زمینهٔ اجتماعی و سیاسی این کار هم گسترش زیادی پیدا کرده بود و آرمان ملی‌شدن نفت عملا برگشت‌ناپذیر شده بود. ترور رزم‌آرا، معین‌عمل و کاتالیزور ملی‌شدن نفت ایران شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رزم‌آرا برو اگر نروی تو را می‌فرستیم می‌دانی چطور؟ با یک تَقّه
آیا راست است که سران جبهه ملی چاره را در آن دیدند تا برای حذف رزم‌آرا، از فدائیان اسلام کمک بگیرند؟ به روایت حاج مهدی عراقی در خاطراتش، مظفر بقایی، حسین مکی، سید محمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، حائری‌زاده و… در منزل یکی از طرفداران فدائیان اسلام به نام «حاج محمود آقایی» آهن‌فروش معروف توی بازار جمع شده و حذف رزم‌آرا را با نواب صفوی در میان گذاشتند. در یکی از این جلسات که در منزل حاج ابوالقاسم رفیعی (یکی از اعضای فدائیان اسلام) برگزار شد، کاشانی تاکید می‌کند: «خار راه (ملی شدن صنعت نفت) رزم‌آرا است. اگر از صحنه خارج شود و از میان برود، به طور قطع نفت ملی می‌شود». اینکه آیا گزاره فوق واقعی است یا نه، بر من معلوم نیست. نمی‌‌توان هر شنیده‌ای را که در اثر گذشت زمان با تصورات و اوهام و خیالات زیادی آمیخته شده، به عنوان واقعیت یا به شکلی که دیگران آن را واقعیت تصور کنند، پذیرفت. پرسیدنی‌ست چطور چنین جلسه‌ای که نمایندگان سر‌شناس مخالف رزم‌آرا در آن شرکت داشتند می‌توانست از چشم ماموران ادارهٔ اطلاعات و آگاهی شهربانی و رکن دو ارتش، که فعالیت‌های مخالفان و اقدامات فدائیان اسلام را زیر نظر داشتند، پنهان بماند؟ چرا چنین ادعاهایی پس از آنکه نواب صفوی در خرداد ۱۳۳۰ از طرف دولت مصدق دستگیر و زندانی شد، مطرح نشد؟…
بعد از کودتای ۲۸ مرداد دولتیان از هیچ تلاشی برای درگیر قلمداد‌کردن مصدق و اطرافیان او در آدم‌کشی و تباهکاری خودداری نکردند. اگر گزارش یا مدرکی دربارهٔ چنین ملاقاتی موجود بود، پس از ۲۸ مرداد مورد بهره‌برداری قرار گرفته بود. 

فدائیان اسلام ۱۱ اسفند ۱۳۲۹ (۵ روز پیش از واقعه) در مسجد شاه اجتماع کردند و آنجا سید عبدالحسین واحدی گفت: «رزم‌آرا ! برو، برو اگر نروی تو را می‌فرستیم می‌دانی چطور؟! با یک تقه».
سرتیپ محمد دفتری رئیس شهربانی وقت گفته‌است ما در فداییان اسلام یک مامور نفوذی داشتیم که نامش «سید حائری نیا» بود. ۳ روز قبل از واقعه مسجد شاه، او اخباری مبنی بر زدن نخست وزیر داد اما متاسفانه رزم‌آرا توجه نکرد و گفت ما همه یک روز به دنیا می‌آییم و یک روز هم می‌رویم. 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیت‌الله کاشانی مخالف سرسخت رزم‌آرا بود
آیا کاشانی آنگونه که نزدیکانش گفته‌اند از قتل رزم‌آرا بی‌اطلاع بوده و آن عکس معروف که پس از آزادی خلیل طهماسبی وی را به حضور پذیرفته و دست خودش را روی سر خلیل گذاشته به اصرار یکی از خبرنگاران گرفته شده و ناخواسته بوده‌است؟ او بعد از دستگیری خلیل طهماسبی طی اعلامیه‌ای نوشت: «قاتل رزم‌آرا باید آزاد شود، زیرا این اقدام او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش انجام شده‌ و در حقیقت حکم اعدام رزم‌آرا را ملت ایران صادر کرده‌است و خلیل طهماسبی مجری اراده ملت بوده‌است».
فدائیان اسلام پس از انتقال فعالیت‌هایشان از قم به تهران، به آیت‌الله کاشانی به عنوان رهبر سیاسی خود نگاه می‌کردند و از طرف دیگر، کاشانی ضمن حمایت از فعالیت‌های فدائیان اسلام مخالف سرسخت رزم‌آرا بود. نواب صفوی در بازجویی‌هایش تأکید نموده آیت‌الله کاشانی حذف رزم‌آرا را صراحتاً پیش روی فدائیان اسلام گذاشته‌است. 
در زندان از مواجهه حسن لشگری (یکی از کسانی که به منزل کاشانی رفت‌وآمد داشته) با نواب صفوی، معلوم می‌شود اسلحه‌ای که برای اینکار لازم بوده به دستور آیت‌الله تهیه شده‌است.
از متن بازجویی‌های خلیل طهماسبی هم برمی‌آید وی به دلیل اعتقادات شخصی، قبل از ترور رزم‌آرا، با کاشانی تماس گرفته و در مورد قتل نامبرده با وی صلاح و مصلحت کرده‌است. خود کاشانی هم در بازجویی‌هایش در خصوص قتل رزم‌آرا می‌گوید: چون مجتهد جامع‌الشرایط هستم و رزم‌آرا را مهدورالدم دانستم حکم قتل وی را صادر کردم.
 
می‌گویند کاشانی چند روز قبل از قتل رزم‌آرا در آخرین جلسه جبهه ملی سربسته به حاضرین گفته که به یاری خدای متعال در همین روزها دریچه امید گشوده خواهد شد. بعد هم که خبر واقعه را شنیده با خوشحالی الحمدلله گفته‌است. خلیل طهماسبی که آزاد شد بلافاصله به دیدار کاشانی رفت. دکتر مصدق البته، او را نپذیرفت. بعد‌ها در بازجویی‌ای که دی ماه ۱۳۳۴ از مصدق شد، ایشان گفت «روزی که خلیل طهماسبی را به منزل من فرستادند، می‌خواستند عکس بیندازند و من به هیچ وجه حاضر نشدم.»
پذیرفتن طهماسبی بلافاصله پس از آزادی توسط کاشانی قطعاً به دلیل علاقه کاشانی به وی و رضایت از عمل او بوده‌است. عکس‌های مربوط به آن جلسه موجود است و شادی آیت‌الله از آزادی قاتل رزم‌آرا در آن کاملاً مشهود. کاشانی بعدها در مصاحبه‌ با مجله «ایران ما»، رزم‌آرا را بیگانه‌پرستی خواند که «به جزای اعمال خود» رسید. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رزم‌آرا در مقابل باند انگلیسی ارتش ایستاد
درست است که حامیان خارجی شاه از عناصر قوی‌تر در ساختار رژیم پهلوی استفاده ابزاری می‌کردند تا به اعلیحضرت یادآوری کنند بدون برخورداری از چتر حمایتی آنان تا چه میزان خطرات تهدیدش می‌کند. درست است که رزم‌آرا، نترس، باهوش و البته جاه‌طلب بود و دولت‌های غربی در فضای جنگ سرد خواستار روی کارآمدن دولتی مقتدر و با ثبات در ایران بودند که هم مشکل نفت را برایشان حل کند و هم جلوی خطر کمونیسم را بگیرد اما اینها دلیل نمی‌شود که وی گماشته بیگانگان بوده‌است. البته اشرف پهلوی که با رزم‌آرا (چه بسا به خواست شاه برای کنترل وی) رابطه صمیمی داشت، عمدتاً عناصر وابسته به انگلیس را گرد خود جمع می‌کرد. ارتباط رزم‌آرا با مظفر فیروز هم که از عناصر وابسته به لندن محسوب می‌شود، وی را در خط انگلیس نشان می‌دهد، اما می‌دانیم رزم‌آرا در مقابل باند انگلیسی ارتش (به سرکردگی سرلشکر حسن ارفع) ایستاد. 
برخی وی را متمایل به فرانسه دانسته‌اند که در تداوم حیات سیاسی‌اش به انگلیسی‌ها رو می‌کند، جماعتی دیگر وی را آمریکایی می‌خوانند. ابوالحسن ابتهاج در خاطرات خویش نوشته علا به دیدن کاشانی می‌رود. کاشانی می‌گوید پسره‌ای به اسم «دوئر» (وابسته سفارت آمریکا) نزد من آمده و با نهایت بیشرمی اظهار می‌کند ما تصمیم گرفته‌ایم رزم‌آرا را روی کار بیاوریم و شما باید از او پشتیبانی کنید. رزم‌آرا با امثال خسرو روزبه بویژه ایامی که از حزب توده فاصله داشت گرم می‌گرفت. آنقدر گرم که برخی ترور محمد مسعود را که اشرف پهلوی و دوستانش از او دلخون بودند… به نوعی تاثیرگزاری از رزم‌آرا تفسیر نموده‌اند.
رزم‌آرا برای حفظ خود و نیز مقابله با قدرت روبه‌رشد دکتر مصدق و جبهه ملی، با بازگذاشتن دست حزب توده برای برگزاری میتینگ دانشجویان در بهارستان (۳۰ آذر سال ۲۹) جلوگیری از پخش صدای آمریکا، لغو موافقت‌نامه میان ایران و کمپانی آمریکایی مشاورین ماوراء بحار، احضار افسران ایرانی که برای بازدید تأسیسات نظامی به آمریکا رفته بودند، و بخصوص با بستن پیمان بازرگانی با شوروی ۴ ماه قبل از مرگش، حزب توده و مقامات شوروی را هم سر کار گذاشت و خود را ضد آمریکایی جلوه داد.
 

ایوانف در کتاب تاریخ نوین ایران ترور وی به امپریالیست‌ها نسبت داده، چرا که بزعم وی رزم‌آرا متوجه اهمیت شوروی بوده‌است!

از دیدگاه جبهه ملی، رزم‌آرا عامل انگلیس بود که برای تأمین منافع این کشور و شرکت نفت انگلیس و ایران بر سر کار آمده بود تا لایحه گس- گلشایان که منافع انگلستان را تأمین می‌کرد به تصویب برساند. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر شما نظامی هستید من از شما نظامی ترم…
دکتر مصدق، همو که معلم اخلاق در سیاست بود، در تقابل با رزم‌آرا، زبان و کلام پُر تساهل و رفتار لیبرال دموکرات خود را ترک کرد و با گویشی از نوعی دیگر در مجلس شورا با اشاره به رزم‌آرا گفت: «خدا شاهد است اگر ما را بکشند پارچه پارچه [پاره‌پاره] بکنند زیر بار این جور اشخاص [رزم‌آرا] نمی‌رویم، به وحدانیت حق خون بپا می‌کنیم می‌زنیم و کشته می‌شویم. اگر شما نظامی هستید من از شما نظامی ترم. می‌کشم، همین‌جا شما را می‌کشم.»
درست است که این روزهای نخستین صدراعظمی از نظر سیاسی برای رزم‌آرا فرساینده و نا امیدکننده بود اما از نظر تاریخی برای جبهه ملی و شخص دکتر مصدق زیبا نبود. مصدق عزیز است اما حقیقت از او عزیزتر.
البته سخن مصدق، پیشینه‌ای هم داشته‌است که باید به آن توجه داشت، در نشست ۲۳ خرداد ۱۳۲۹ مجلس، وی در نطق پیش از دستور می‌گوید، کسانی می‌خواهند رزم‌آرا را بدون رأی تمایل مجلس، به نخست وزیری برگزینند و افزوده‌است: ما نمایندگان جبهه ملی که در این مجلسیم، با هرگونه دولتی که روی اصول دموکراسی و سنن پارلمانی تشکیل نشود مخالفیم و از هرگونه فداکاری در این مبارزه، ولو به قیمت جان ما تمام شود خودداری نداریم. وی در همان زمان، رزم‌آرا را متهم می‌کند که می‌خواهد یک دولت ارتشی برسرکار بیاورد و مخالفانش را از میان بردارد. مصدق پس از یادآوری یورش اوباش به مجلس در آبان ماه ۱۳۰۴ خورشیدی، ادامه می‌‌دهد: امروز هم آن مقدمات دارد تجدید می‌شود. رییس شهربانی جزو ارتش، رییس راه آهن جزو ارتش، معاون نخست وزیر جزو ارتش، سیم مستقل ریاست وزراء با ستاد ارتش مستقیما برقرار است! خدا شاهد است اگر ما را بکشند. پارچه پارچه بکنند، زیربار حکومت این جور اشخاص نمی‌رویم. به وحدانیت حق خون بپا می‌کنیم، خون می‌ریزیم و کشته می‌شویم. اگر شما نظامی هستید من از شما نظامی‌ترم. می‌کشم همین جا شما را می‌کشم. 
البته پنج روز بعد، مجلس با ۹۵ رای موافق و ۸ رای مخالف به نخست وزیری رزم‌آرا رای اعتماد داد. خونی هم ریخته نشد و مجلس و دولت به کشاکش‌های سیاسی خویش ادامه دادند. از آن پس، هرگاه مصدق در گفت وگوهای مجلس به رزم‌آرا اشاره می‌کرد، از ایشان جز با احترام نام نمی‌بُرد و وی را «جناب آقای سپهبد رزم‌آرا رییس دولت» می‌خواند.
یادآور شوم که در درک تاریخی هر روزگاری باید افق دید و ملاحظات و مسایل خود آن روزگار را در نظر گرفت نه آنچه از دیدگاهی امروزین ممکن است روا یا ناروا به نظر آید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نواب صفوی (سید مجتبی میرلوحی)
نواب صفوی (سید مجتبی میرلوحی) مسؤول اول جمعیت موسوم به فدائیان اسلام (که در ترور عبدالحسین هژیر، رزم‌آرا، حسین علاء، دکتر حسین فاطمی و… نقش داشت) – به ترور زنده یاد احمد کسروی هم اقدام کرد. با پولی که حاج شیخ محمدحسن طالقانی [نه آنچنان که دکتر عباس میلانی گفته‌اند- سیدمحمود طالقانی] به نواب صفوی داده بود، وی ۲۸ فروردین ۱۳۲۴ هفت تیری خرید و در خیابان حشمت‌الدوله تهران به انگیزه کشتن کسروی به او تیرانداخت. 
کسروی به شدت زخمی شد اما زنده ماند.
نواب را دستگیر کردند، ولی چندی بعد با دخالت آخوندها، آزاد شد.

۲۰ اسفند ۱۳۲۴ سید علی‌محمد امامی و سیدحسین امامی به همراه ۹ نفر دیگر از جمعیت نواب صفوی، کسروی را در کاخ دادگستری به همراه منشی‌اش سید محمدتقی حدادپور به طرز فجیعی به قتل رساندند. پیش‌تر‌ آیت‌الله خمینی در اعلامبه «بخوانید و به کار بندید»، با اشاره یه «حَکَمی‌زاده»، به اینگونه جنایات، گرا داده بود. در دادگاه نظامی، قاتلین کسروی (نویسنده ارجمند تاریخ مشروطیت)، تبرئه شدند! چرا؟ چون هم مراجع مذهبی ازجمله آیت‌الله قمی و کاشانی و…، پُشت‌شان بودند و هم حکومتیان می‌خواستند در برابر حزب توده از آن‌ها بهره‌برداری کنند. گویا حدود دو سال بعد از به خون غلطیدن کسروی، نواب صفوی درخواست دیدار با محمدرضا شاه را می‌کند که ابتدا مورد قبول واقع نمی‌شود اما با وساطت سیدحسن امامی امام جمعه تهران این دیدار صورت می‌گیرد. نواب در این دیدار از پادشاه درخواست عفو «…هاشمی» رئیس بانک مرکزی دولت پیشه‌وری و تبدیل حکم اعدام وی به زندان را می‌کند که با موافقت شاه مواجه می‌گردد.

پس از ملی شدن صنعت نفت و نخست‌وزیری دکتر مصدق، نواب صفوی در یک جزوه، به لزوم جداسازی کامل زن و مرد در محل کار، اجرای کامل حدود اسلامی و محدود‌سازی کتاب و موسیقی و سینما مگر با هدف ترویح شریعت، تأکید کرد. نامبرده در زمان دولت دکتر مصدق ایشان را هم به قتل تهدید نمود. نواب، کمی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به دعوت سید قطب از رهبران اخوان المسلمین به اردن و… رفت و در مسیر بازگشت به ایران در عراق طی مصاحبه‌ای کودتای ۲۸ مرداد را به اعلیحضرت همایونی تبریک گفت. وی پس از بازگشت به تهران، (۵ روز پس از کودتا) با صدور بیانیه‌ای سقوط دولت مصدق را «یاریِ خداوند» و کاری مردمی توصیف کرد که در روزنامه کیهان ۳ شهریور ۱۳۳۲ منتشر شد.
متن کامل آن بیانیه در دسترس است.

۲۵ آبان ۱۳۳۴ که جمعیت فدائیان اسلام در اعتراض به پیوستن ایران به پیمان بغداد، به حسین علاء نخست‌وزیر وقت گلوله زد، علاوه بر ضارب، نواب صفوی، خلیل طهماسبی و چند نفر دیگر هم گیرافتادند و در دی ماه همان سال محاکمه شدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامه‌ نواب صفوی قبل از اعدام
متن نامه‌ای که نواب صفوی قبل از اعدام به شاه نوشته‌ و تقاضای عفو کرده‌، از این قرار است:
وزارت جنگ
اداره دادرسی ارتش
هوالعزیز
بسم اله‌الرحمن الرحیم
پیشگاه اعلیحضرت همایونی
پس از عرض سلام
این بنده که احوال و روحیاتم شاید بر شخص شخیص‌تان پوشیده نیست، آنچه کرده‌ام اگرچه افراط و غلط بوده باشد بر اساس یک تعصب دینی و صداقت بوده و هیچگونه نظر سوئی نسبت به شخص اعلیحضرت نداشته و ندارم. به جز اجرای (حداقل) سه حکم اسلامی (جلوگیری از بی حجابی، موسیقی و مسکرات) که اینک هم از پیشگاه مُعظّم‌تان آنرا استدعا می‌کنم که بعد از آن مخلص صادقی باشم و مشمول مرحمت و عفوتان قرار گیرم و نسبت به قتل تیمسار رزم‌آرا، همانطوری که در تحقیقات و محاکمات بعرض رسیده و در مواجهات هم روشن شده آیت‌الله کاشانی و آقایان دکتر مصدق و حائری‌زاده و دکتر شایگان و حسین فاطمی و حسین مکی و [عبدالقدیر] آزاد و [محمود] نریمان و دکتر بقایی موثر بوده و مُبلغ و محرک امر بوده‌اند و تنها ارتباط به این بنده نداشته‌است. بقا و دوام اوامر عالی را برای اجرای احکام اسلام و سعادت کشور شیعه اسلامی از خدا می‌خواهم. بیاری خدای توانا
سیدمجتبی نواب صفوی ۲۶ دی ۱۳۲۴
در حضور اینجانبان سیدمجتبی نواب صفوی پس از فرجام‌خواهی شرح بالا را تقریر نمود و سید محمد واحدی نوشت و تقاضا کرد به شرف‌عرض اعلیحضرت همایون شاهنشاه برسد.
دادستان ارتش سرلشگر آزموده – سرتیپ کیهان‌خدیو ۲۶/۱۰/۳۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اوسّا خلیل نجار و ترور رزم‌آرا
۱۶ اسفند ۱۳۲۹ این خبر پیچید که خلیل طهماسبی (اوسّا خلیل نجار)، عضو جمعیت فدائیان اسلام، در حیاط مسجد شاه تهران، سپهبد حاج‌علی رزم‌آرا نخست‌وزیر وقت ایران را ترور کرده و مامورین وی را دستگیر نموده، به شهربانی برده‌اند. سه روز بعد، نواب صفوی اعلامیه داد که «ای پسر پهلوی، و ای وکلاء مجلس شورا و سنا، و ای وزیر تازه وارد، و ای وزراء باقیمانده پوسیده، شما و همکاران شما بدانید که چنانچه سراسر احکام اسلام را طبق کتاب فدائیان اسلام مو به مو اجراء ننموده، تاخیری کنید، خود را به سراشیب جهنم نزدیک نموده و به ریشه حیات خویش تیشه‌‌های محکم نواخته‌اید و اگر کوچکترین جسارتی به ساحت مقدس برادر رشید ما حضرت خلیل طهماسبی نموده و او را با کمال احترام و عذرخواهی آزاد ننمائید بحساب یک یک شما رسیده به انتقام جنایات سابق و حاضرتان بیاری خدای توانا، دودمانتان را بباد نیستی می‌دهیم».

خلیل طهماسبی، در بازجویی مقدماتی از او که یک روز پس از قتل رزم‌آرا انجام شد، گذشته از یادآوری توهین رزم‌آرا به ملت و سر و سِر او با حزب توده و… از وضع موجود زندگی و جامعه ابراز بیزاری کرد: از «رقاصی در کاباره‌ها و سینما‌ها»، از اینکه مردم «شکم کاردخورده خود را آلوده از شراب و کنیاک می‌کنند»، از اینکه «فاحشه‌ها را در کاباره‌ها لخت می‌رقصانند»، و از اینکه فکر نمی‌کنند که «اینجا مملکت اسلامی است» و…
دغدغهٔ اصلی جمعیت مزبور، در کارهایی که کردند مطرح‌کردن خود در حوزهٔ سیاسی و فراهم‌ساختن زمینه برای اجرای بقول خودشان، «احکام اسلام» بود. در دورۀ مصدق که تاکید بر ملت ایران بود آن‌ها از «ملت مسلمان ایران» در تقابل با «حکومت بیدادگر شهوت‌ران» دم می‌زدند. می‌دانستند که مصدق و نزدیکانش به هیچ وجه اهل همراهی در زمینه‌های مورد نظر آن‌ها نیستند. هیچ یک از اقدامات فدائیان اسلام حاکی از درک هدف‌ها و آرمان‌های ملی و توجه و علاقه به آن‌ها نبود. 
قرار بود دادگاه خلیل طهماسبی تشکیل گردد و نواب صفوی او را از تعیین وکیل منع کرد و گرفتن وکیل را مؤثر دانستن غیر خدا و شرک دانست. همان ایام آیت‌الله کاشانی با شرکت در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد قاتل رزم‌آرا باید آزاد شود، زیرا این اقدام او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش انجام شده‌ و در حقیقت حکم اعدام وی را ملت صادر کرده و خلیل طهماسبی اراده ملت ایران بوده‌است.
در پیامد این اوضاع، مجلس شورای ملی کاشانی رئیس آن بود، در دوره هفدهم (مرداد ۱۳۳۱) به درخواست آخوند خالکوبی کرده، شمس قنات آبادی (یکی از نزدیکان کاشانی) در ماده واحده‌ای خلیل طهماسبی را «قهرمان ملی» نامید! و چنین تصویب کرد:
چون خیانت حاج علی رزم‌آرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است، بر فرض اینکه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد از نظر ملت ایران بی‌گناه و تبرئه شناخته می‌شود.
تبصره – دولت موظف است زندگی و اعاشه آقای خلیل طهماسبی را از هر حیث تامین و رفاه وآسایش او را مادام العمر فراهم سازد.
شمس قنات آبادی. نادعلی کریمی. سید ضیاءالدین حاج‌سیدجوادی. کاظم حسیبی. سیدعلی شایگان. ناصرجلالی. سید محمدعلی انگجی. مظفر بقایی. علی زهری. حسین مکی. احمد زیرک‌زاده. ابوالحسن ملکی. اصغر پارسا. علی‌اصغر مدرس. خلیل فلسفی. احمد ناظرزاده کرمانی. سیدابوالحسن حائری‌زاده. محمدرضا اقبال. حسام‌الدین وکیل‌پور. احمد اخگر. سیدابراهیم میلانی. محمدابراهیم شاپوری. فخرالدین فرزانه. ابوالمکارم معتمددماوندی. ناصر ذوالفقاری. کریم سنجابی. سیدمحمود نریمان.
این لایحه به توشیح شاه رسید و خلیل از زندان آزاد شد و شگفتی برانگیخت. چون از یک طرف بعد از ترور به خانواده‌ رزم‌آرا نشان جاوید داده می‌شود و از سوی دیگر عملاً شاه می‌پذیرد که رزم‌آرا مهدورالدم بوده‌است! کسی نمی‌پرسید عفو فردی که (می‌گویید) قاتل نبوده و چه بسا قربانی دسیسه‌ بوده، چه معنا دارد؟!
القصه، خلیل طهماسبی (که وقت دستگیری خودش را عبدالله موحد رستگار معرفی کرد) با سلام و صلوات از زندان آزاد شد. او بعداً با «تهران مصور» مصاحبه کرد و چنین گفت:
«بنده از بزرگان مملکت شنیده بودم که رزم‌آرا می‌خواسته شاه را ترور کند و در حادثه دانشگاه هم او مقصر بوده‌است. ما نمی‌خواستیم پادشاه ایران بدست رزم‌آرا از بین برود.»

خلیل طهماسبی بعد تر، در پیامد حمله ناموفق به حسین علاء، ششم آذر ۱۳۳۴ دستگیر و در ۲۷ دی ۱۳۳۴ به همراه نواب صفوی، مظفر ذوالقدر و محمد واحدی اصل اعدام شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
نامه‌ خلیل طهماسبی قبل از اعدام
وزارت جنگ
اداره دادرسی ارتش
بسم اله‌الرحمن الرحیم
پیشگاه اعلیحضرت همایونی
این بنده که به پیشگاه ملوکانه عریضه می‌نگارم ناگریزم که عرض نمایم فردی هستم مسلمان از اهالی این مملکت و دارای اعتقاداتی پاک به مبادی مقدس اسلام و حقایق قرآنم و هر عملی انجام داده‌ام بر پایه این عقیده بوده‌است و حتی قتل تیمسار رزم‌آرا را کاملاً تطبیق با وظیفه دینی نمودم بدین معنی که چون جوانی مسلمان بودم و می‌بایستی با دستور اسلام در امور فردی و اجتماعی به مجتهدی مراجعه کنم، لذا برای قتل تیمسار رزم‌آرا به آیت‌الله کاشانی مراجعه و کسب اجازه نمودم و ایشان فرمودند (که برو و بُکش، ولی اسم مرا نیآور) من هم به اعتقاد اینکه ایشان یک مجتهد مُسَلّم هستند دستور ایشان را اجرا کردم. این بنده به تبعیت آن دستور، وظیفه شرعی خود را انجام دادم و یقین دارم اگر مسؤولیتی در قبال خدا و خلق باشد متوجه دستوردهنده‌ است و من مقصودی جز اجرای احکام اسلام و حفظ حدود الهی مخصوصاً (تجدید حجاب، منع مسکرات و حذف موسیقی از رادیو) نداشته‌ام که از عنایات ملوکانه امیدوارم که عملی گردد و من هم مشمول عواطف و عفو ملوکانه شوم.
خلیل طهماسبی ۲۶/۱۰/۳۴
در حضور اینجانبان، خلیل طهماسبی پس از فرجام‌خواهی شرح بالا را تقریر نمود و سید محمد واحدی نوشت و خلیل طهماسبی تقاضا کرد به شرف‌عرض اعلیحضرت همایون شاهنشاه برسد.
دادستان ارتش سرلشگر آزموده – سرتیپ کیهان‌خدیو ۲۶/۱۰/۳۴

پانویس
مُحَقّق کَرَکی
براى تشّخص قلمرو ارضى صفوى، در مقابل توسعه‌طلبى عثمانى، و مصون ساختن شهروندان از گرایش‌هاى سنّى، نزدیک به ۵ قرن پیش (پس از تاج گذارى شاه اسماعیل صفوى)، تشیع جای تسنن را در ایران گرفت. برای جا انداختن آیین جدید، شاهان صفوى علماى شیعه را از سرزمین هاى عرب زبان مانند عراق، بحرین و جبل عامل (لبنان امروزى)، براى ایفاى نقش به ایران دعوت کردند. در این میان به ویژه علماى جبل عامل به قدرت اجتماعى ـ اقتصادى بى سابقه اى دست یافتند و خودشان را در دل صاحبان تاج و تخت جا کردند. یکی از آنان مُحَقّق کَرَکی بود و صفویان به او لقب خاتم‏المجتهدین دادند. وی که آغازکننده مهاجرت بسیارى از عالمان و فقهاى جبل عامل به ایران بود، اصرار می‌ورزید فقیه، نائب عام امام زمان است. او بود که برای اولین بار به طور جدی نظریه حکومت و دولت را در فقه شیعه مطرح کرد. شاه طهماسب به وی گفته بود: «فرمانروا تو هستی و من یکی از کار گزاران تو می‌باشم». شاه طهماسب او را به عنوان نایب امام زمان صاحب حقیقی دولت خواند. مُحَقّق کَرَکی پس از مدتی اقامت در ایران به لبنان برگشت اما شاه طهماسب مجدداً با سلام و صلوات او را با حکمى تاریخى و پراهمیت به ایران دعوت کرد. مُحَقّق کَرَکی بیشتر از مجلسی و شیخ بهائی نفوذ داشت و او بود که در ایران نماز جمعه را باب کرد و جشن عمرکشون راه انداخت.
ـــــــــــــــــــــــــــ
قرارداد گس-گلشاییان
قرارداد گس-گلشاییان یا «قرارداد الحاقی»، قراردادی است که در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۲۸ بین دولت ایران و نمایندگان شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان ضمیمه قرارداد ۱۹۳۳ امضا شد. بر اساس این قرارداد شرکت نفت تعدیلاتی در مبالغ پرداختی به ایران را می‌پذیرفت. نام قرارداد از نام دو تن از مذاکره کنندگان یعنی سِر نویل گَس (از مقامات شرکت) و عباسقلی گلشائیان (وزیر دارایی ایران) گرفته شده‌است. این قرارداد را مجلس شورای ملی نپذیرفت و به جای آن قانون ملی شدن صنعت نفت تصویب شد. 
ـــــــــــــــــــــــــــ
بخشی از گزارش اداره آگاهی تهران دربارهٔ ترور «سپهبد رزم‌آرا»
 
محترما به عرض می‌رساند ساعت ۱۱ و ربع روز ۱۶/۱۲/۲۹ اتومبیل جناب آقای رزم‌آرا نخست‌وزیر، جلو مسجد شاه واقع در ابتدای خیابان شرقی بوذرجمهری متوقف، شخص معظم‌له با جناب آقای علم وزیر کار از آن پیاده و از پله‌های جلو خان پایین آمده و پس از گذشتن از درب بزرگ، دالان را طی و از سمت راست به صحن مسجد وارد [شدند]. موقع رسیدن به جلو حوض بزرگ، ناگاه شخص کوتاه اندامی از طرف راست محوطه از میان جمعیت پشت سر پاسبانان با سرعت خود را پشت معظم‌له رسانیده و با اسلحه کمری که در دست داشته، بیدرنگ سر معظم‌له را از پشت سر هدف قرار و به ضرب ۳ گلوله مشارالیه را از پای درآورده که مأمورین مراقب (اللهیار جلیلوند – لطیف طاحونی – مصطفی پازوکی) اسلحه او را اخذ و مرتکب که قصد فرار را داشته به وسیله حیدری و محمد پاسبان مأمور محل دستگیر و به کلانتری بخش ۸ اعزام و در وارسی بدنی یک جلد قرآن مجید که روی جلد آن قطرات خون مشهود است با یک برگی که عبارات عربی و فارسی نوشته با یک قبضه کارد کشف و با خود او به این اداره اعزام و جسد مرحوم رزم‌آرا در بیمارستان سینا مورد معاینه پزشک قانونی واقع و پس از صدور جواز دفن به مسجد سپهسالار و از آنجا به آرامگاه خانوادگی فرستاده و به خاک سپردند. از مرتکب که طبق گواهی شهود، شخصاً به قتل مرحوم رزم‌آرا اقدام نموده بود با حضور آقای دادستان بازجویی شده، بدواً خود را «عبدالله رستگار نجار» و از جریان منکر ولی در جلسه دوم که با حضور آقای بازپرس شعبه ۱ و شخص دادستان وقت تهران بازجویی شده، صریحاً به ارتکاب قتل مرحوم رزم‌آرا اعتراف و در مورد انکار اولیه چنین اظهار داشت: علت عدم اظهارم برای آن است که رفقا و عائله‌ام گرفتار نشوند. من خلیل طهماسبی فرزند ابراهیم، شغل نجار، هستم.(…)…
(…) چون تشخیص دادم رزم‌آرا مردی خائن و وطن‌فروش است در صدد برآمدم تا شرش را کوتاه کنم تا امثال آنها نتوانند برای یک مشت ملت فقیر ایران گربه‌رقصانی کنند.(…)… من در خیابان لاله‌زار مردم را دسته به دسته می‌بینم که در پی اعمال زشت و رقاصی در کاباره‌ها و سینماها می‌روند و شکم کارد خورده خود را آلوده به شراب و کنیاک می‌کنند و زنان فاحشه را در کاباره‌ها لخت می‌رقصانند، فکر نمی‌کنند که اینجا مملکت اسلامی است. برخلاف قانون اساسی و قرآن قدم برمی‌دارند. با گفتن دروغ و گرفتن رشوه یا برای گرفتن یک درجه یا تحصیل مقام ریاست یک اداره و مدیر کلی، زن خود را به پیشگاه مافوق خود می‌برند و با چشم خود این همه خیانت‌ها را مرتکب می‌شوند و ناظر این هستند که مردم گرسنه و لخت، شبها در گوشه خیابانها با خوردن گرد و خاک اتومبیل یک مشت وطن‌فروش بیجا و بی‌دوا و بی‌غذا شب را صبح می‌کنند…(…) آیا شراب فروسی و یک رسومات یک کیلومتر در یک کیلومتر مسافت جزء کدام یک از تعالیم قرآن و قانون اساسی است که دولت مالیات آنها را گرفته و حقوق پاسبان و سرباز را از آن بدهد؟…
یک روز در صفاییه با چند نفری که هویت آنها را نمی‌دانم پنج ماه قبل تقریباً نشسته و مشغول صحبت در اطراف جنایاتی که هیئت حاکمه می‌نمایند شده. [به]یکی از اشخاص مزبور که برای اولین مرتبه آنها را دیده بودم گفتم اگر وسیله داشتم رزم‌آرا را به جهنم می‌فرستادم و خود را از نظارت این جنایت‌ها راحت می‌کردم و در همین گفتگو بودیم که آن چند نفر رفتند جز یک نفر که شخصی بلند بالا و سفید چهره و مو زرد بود به من گفت اگر تو، وسیله بخواهی من یک پارابلوم [Pistole Parabellum پیستول نیمه‌خودکار] دارم می‌فروشم گفتم چند؟ گفت یکصد و هشتاد تومان. من او را تا صد و بیست تومان حاضر کردم و او از من قول گرفت که هفته دیگر در همان سرزمین به او پول بدهم و او هم در عوص پارابلوم را بدهد. من چون دکانی پشت مسجد سپه‌سالار داشتم و با «تقی خرمی» شریک بودم، شرکت خود را به او واگذار و وجهی برای امرار معاش خود از او گرفته که از آن پول یکصد و بیست تومان دادم و اسلحه را گرفتم. مدت یک ماه این اسلحه با من بود. چند مرتبه درب منزل رزم‌آرا رفتم که او را هدف قرار دهم. موفق نشدم تا دیروز در مسجد سلطانی که شب آن روز به وسیله روزنامه اطلاعات مطلع شدم که در آنجا مجلس ترحیم است، حاضر شدم و رزم‌آرا را در آنجا دیدم. وقت را فرصت دانستم و جلو رفته با تشخیص خودم که با فکرم تطبیق کرده بود او را از پشت سر تیر زدم. سر او را هدف قرار دادم. چون شلوغ شد فرار کردم. مرا گرفتند و به کلانتری بردند. 
پس از رسیدن تحقیقات به اینجا اسلحه کمری که از خلیل طهماسبی به وسیله مأمورین مربوطه در مسجد شاه گرفته شده بود به او ارائه گردید. وی پس از ملاحظه دقیق و مراجعه مختصری به شماره‌های اسلحه مزبور اظهار کرد این اسلحه من است که با او رزم‌آرا را هدف قرار دادم…(…) 
از اسلحه مأخوذه از خلیل طهماسبی که با آن قتل صورت عمل به خود گرفته، ۳ تیر آن شلیک و ۴ عدد فشنگ سالم باقی مانده‌ و [گلوله‌های شلیک‌نشده، با گلوله‌ها و پوکه‌های به دست‌آمده در صحنه قتل، یکسان] است…
امضاء رییس شعبه اول بازپرسی ۸/۲/۳۰ 
 
 
منابع
• اوراق بازجویی خلیل طهماسبی مورخ ۱۷/۱۰/۱۳۳۴
• سال‌های بحرانی، خاطرات ناصر قشقایی
• نامه‌های منتشرنشدۀ حاجعلی رزم‌آرا به همسرش
• احسان عمادی، مستند رزم‌آرا، یک دوسیه مسکوت
• پرونده یک قتل با چند روایت، احسان عمادی
• اعدام انقلابی رزم‌آرا، داوود امینی
• اسرار قتل رزم‌‌آرا، محمد ترکمان
• ظهور و سقوط سپهبد رزم‌آرا، محمودرضا قدس
• ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهیمیان
• خاطرات سرتیپ شایان فر، وکیل مدافع نواب صفوی
• ایران: روایتی که ناگفته ماند، حمید احمدی
• کهنه سرباز، خاطرات سیاسی و نظامی، غلامرضا مصور رحمانی
• چه کسی حاجعلی را کشت؟ نگاهی به روایت‌های گوناگون از ترور رزم‌آرا، سیدنیما حسینی
• منوچهر رزم‌آرا، دربار پهلوی برادرم را کشت
• خاطرات جعفر شریف‌امامی
• جبهه ملی نقشی در ترور رزم‌آرا نداشت، فخرالدین عظیمی
• جمعیت فدائیان اسلام به روایت اسناد، احمد گل‌محمدی
• خاطرات شمس قنات‌آبادی
• مصاحبه دکتر حبیب لاجوردی با مظفر بقایی
• گذشته چراغ راه آینده است
• مجله خواندنیها ش ۳۹ و ۴۲ و ۴۴
• بازی قدرت، محمود طلوعی
• خاطرات حسن گرامی
• بحران دموکراسی در ایران، فخرالدین عظیمی
• خاطره قتل رزم‌ارا، حسین مکی
• گزارش قتل رزم‌آرا، کاوش در یک شبهه، مجله پانزده خرداد، دوره اول، بهار ۱۳۷۵
• فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد و اندیشه، سیدهادی خسروشاهی
• ‏دروغ پراکنی علیه شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام‏، سیدهادی خسروشاهی
• رزم‌آرا می‌خواست بر ضد شاه کودتا کند، گفت‌وگو با حبیب‌الله مهرجو
• خاطرات مرتضی کاشانی
• بهرام مشیری، کشته‌شدن سپهبد رزم‌آرا
• از ترور شاه تا ترور سپهبد رزم‌آرا، ساسان ایمن آبادی 
• ادعای قتل رزم‌آرا توسط دربار دروغ است، مهدی عبد خدایی
• خاطرات مهدی عراقی، ناگفته‌‌ها
• نامه روزگار، نصرالله خازنی
• خاطرات و اسناد سپهبد حاجعلی رزم‌آرا. کامبیز رزم‌آرا، کاوه بیات
• سید ضیاء، مرد اول یا دوم کودتا- صدرالدین الهی
• سپهبد حاجعلی رزم‌آرا رازی ناگشوده، عبدالحسین آذرنگ
• مذاکرات مجلس شورای ملی، ۱۶ مرداد ۱۳۳۱
• حاجعلی فرمانده بی‌باک، امیر حسین دهقان
• ترورهای تاریخی ایران، از کاووس تا رزم‌آرا، اطلاعات هفتگی، ۲۵ اسفند ۱۳۲۹
• اسدالله علم دستور قتل رزم‌آرا را داد، ناصر امینی
• ترور رزم‌آرا، محمد امینی
• سوداگری با تاریخ، محمد امینی
Mary Ann Heiss, Empire and Nationhood: The United States, Great Britain, and Iranian Oil
M. Reza Ghods: The rise and fall of General Razmara
Foreign Relations of the United State, 1952–۱۹۵۴, IRAN, 1951–۱۹۵۴, Razmara’s assassination 
Mehdi Shamshiri: Five historical terrors – Opening the way for premiership of Mossadegh
Alí Riza Awsati, Iran in the Past Three Centuries
Zabih, Sepehr, Aspects of Terrorism in Iran
Yousof Mazandi, United Press, and Edwin Muller, Government by Assassination
Gholam Reza Afkhami: The life and times of the Shah

به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.