گر که این شیخک بماند راس کار
این ظریفک هم کند روزی فرار
گر چه سن او رود بالا چو دار
جهل او دائم شود افزون ز پار
این جوادک نخبهای بود و بصیر
مردِ دانش، خوش به گویش، اهل کار
چون به جمع این پلیدان او نشست
زهد او کم کم بشد چون زهر مار
داشت وی بس فرصت و هر اختیار
سوی میدان خم شد و شد جیره خوار
در مصافِ زندگی خامی خطاست
کی شود زیرک به هر موجی سوار؟
سرنوشتِ تلخِ این نادان ببین
هر سپاهی میکند فحشی نثار
گر به سوی ملتش او رفته بود
نام نیکی مانده بود و افتخار
از: گویا