رباعیات تازه م.سحر

دوشنبه, 4ام شهریور, 1392
اندازه قلم متن

saharm

یک جمع به کُلّی از خِرَد آزادند

زین رو به خدایی جهالت شادند

یک قوم اسیر درد و رنجند و نفاق

یک قوم دگر به بندگی معتادند !

هیهات ندانم به کدامین علّت

اینگونه فتاده میهنم در ذّلت

کز گرگ به گرگ می گریزد برّه

کز شیخ به شیخ می پناهد ملت !

تا چند گرفتارِ توهّم باشی ؟

در وادی ی جهلِ خویشتن ، گُم باشی ؟

گر طعمۀ مار و مور و کژدُم باشی

به زانکه شکار ِ شیخ ، در قُم باشی !

دیریست که روزگار ، غارتکده ای ست

ایمان ، کالا و دین تجارتکده ای ست

سردستۀ رهزنان ربود آنچه که بود

وز بهرِ تو گورِ او زیارتکده ای ست !

چون این سرِ پر درد که سامانش نیست

دردی وطنم راست که درمانش نیست

تاعقل ز خاک کشورم کوچیده ست

جز بختِ بد و حال ِ پریشانش نیست

دین آمد و گفت مقصدش آزادی ست

چون راه خدا ، خلافِ استبدادی ست

گفتیم خوش آمدی ، بفرما بر تخت

ثابت کردیم : جهل ، مادرزادی ست !

دین آمد و گفت حسن نیت با ماست

آزادی و صلح و معنویت باماست

ما رأی تو را از آسمان می گیریم

صندوق از ما و اکثریت با ماست !

آن رأی که شرع ، خواستار است او را

در کار جهان ،به «حق» چه کار است او ؟

آزادی و حق ز اهل ِ دین چشم مدار

هرچند کتاب ِ حق ، شعار است اورا !

در جلدِ متاع حق فروشان «حق» نیست

ور هست حقیقتی از آن مشتق نیست

باطل به بهای حق به بازار آرند

زینروی دکان شرع ، بی رونق نیست !

م.سحر
25/۸/۲۰۱۳‬


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.