زیتون ـ مهسا محمدی: صدای اعتراض آنهایی که به زور یا به لطایفالحیل دیگری در ایران از «قطار انقلاب» پیاده میشوند در میآید، اما اغلب خیلی دیر و بیثمر.
این بریدن غیرخودیها از بدنه نظام و تنگ کردن دایره انقلابیون عمری به درازای انقلاب دارد. در واقع از همان روزهای ابتدایی پس از انقلاب ۵۷ آغاز شد و اولین گروه راندهشدگان و معترضان را به تندترین اپوزسیونهای جمهوری اسلامی بدل کرد. بعد به میانهروهای درون نظام، مانند اعضای نهضت آزادی رسید، آنان را هم ابتدا از مناصب کنار گذاشتند و بعد راهی زندانها کردند.
در ادامهی این انقباض سالهای بعد اصلاحطلبان هم از دایره بیرون افتادند و جا برای چپهای «پیرو خط امام» هم تنگ شد. هر چند این جناح سالهاست در تلاشند که بالکل بیرون نیافتد اما این تلاش از سوی طرف مقابل خریداری ندارد. حالا هم نوبت به اصولگرایان ناراضی رسیده است. حالا آنها هم میدانند وقتی مهدی کروبی گفت «دیگر نمی توان شعار داد کشتی نظام. باید گفت، قایق نظام» منظورش چه بود.
البته این شمای کلی این روند است و این پسزدنها گاه در دورههای مختلف با یکدیگر همپوشانی هم داشته و زمانی هم این قبض و بسطها نامنظم بوده است. اما آنچه که روشن است این است که برآیند نمودار به سمت حذف هر چه بیشتر مخالفان و منتقدان بوده.
غربالهای جدید
حال انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ هم به یکی از این بزنگاهها در این بازی حذف و تعیین تکلیف نظام با بازیگران فعلی عرصه سیاست در کشور بدل شده.
کشمکشهای هسته سخت قدرت، با اصلاحطلبان اگر نگوییم عمری به درازای اصلاحات دارد لااقل بخش بزرگی از دوره ۲۴ ساله این جریان را شامل میشود. مدل کنار گذاشتن و مواجهه با اصلاحطلبان، طیفی است که یک سر آن رد صلاحیتشان برای نهادهای انتخابی و راه ندادن آنان به نهادهای انتصابی است و سر دیگرش حصر و زندان. در این میان هم ممنوعالتصویری و تکفیر از زبان مداحان و صدا و سیما و تهدید از سوی بسیجیان. از این رو بعد از رد صلاحیت مصطفی تاجزاده و یا اسحاق جهانگیری در بدنه خود اصلاح طلبان هم نه عکسالعمل خاصی دیده شد و نه حتی این اتفاق دور از انتظار بود. نکتهی این بار اما علی لاریجانی بود.
نظام با اصلاحات به معنیای که خود آن را فهم میکند، مانند یک بیماری مسری برخورد میکند، که از میرحسین موسوی تا حسن خمینی، علی مطهری و علی لاریجانی بعد از ابتلا به آن دیگر جایی در حاکمیت ندارند.
اشتراک دیگر همهی این ادوار و این راندهشدگان این است که هیچ بیرون افتادهای امکان بازگشت ندارد، حتی با وجود تلاشهای زیادی که اصلاحطلبان و شخص خاتمی برای برقراری «آشتی ملی» کردند، این قاعده نقض نشد. دیگر اینکه اغلب آنها که صدای اعتراضشان درآمد خیلی دیر به فکر افتادند، ابتدا تلاش کردند به هر قیمتی که شده بمانند و در زمان حذف دسته پیشین در کار تماشا بودند، در نهایت اما عاقبت بهتری در انتظارشان نبود.
احتمالا با علم به این برگشت ناپذیری بود که صادق آملی لاریجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، یک روز پس از انتقاد از عملکرد شورای نگهبان درباره رد صلاحیتهای گسترده، که شامل برادر و داماد او، علی لاریجانی و علی مطهری هم میشد با عقبنشینی از مواضع خود، گفت که «اگر در بیان سخنان روز گذشته اینجانب قصوری وجود داشت آن را اصلاح میکنم».
در آخرین مورد از این اعتراضات مسعود پزشکیان، نماینده تبریز در مجلس، و از کاندیداهای رد صلاحیت شده روز گذشته (دوشنبه ۱۰ خرداد)، طی نطقی به این «به اصطلاح انتخابات» اعتراض کرد و گفت که برخی باید بدانند که «ایران مال همه است و مال یک دسته نیست». حرف پزشکیان این بود که در انتخابات ۱۴۰۰ فقط «یک جناح و یک دسته» امکان حضور دارند.
پزشکیان که خود در حال نطق پیش از دستور در صحن علنی مجلسی بود که با پایین ترین نرخ مشارکت مردم در انتخابات در چهار دهه اخیر شکل گرفته بود و خود نتیجه رد صلاحیتهای گستردهای بود، از شورای نگهبان خواست که دلایل ردصلاحیتش را اعلام کند تا مردم تشخیص بدهند چه اتفاقی رخ داده است.
او در ادامه بحث را از این هم فراتر برد و گفت که «مملکت در خطر است» و بیعدالتی در همه حوزهها وجود دارد از بیتوجهی به حقوق مردم به ویژه در استانهایی چون خوزستان، کردستان و بلوچستان سخن گفت و تاکید کرد که این مردم حتی آب خوردن ندارند.
استناد به « حکم خدا»
حسن خمینی، نوه رهبر پیشین جمهوری اسلامی هم صدای اعتراضاش بلند شده است. او که پیش از ثبت نام برای انتخابات ریاست جمهوری و با «توصیه پدرانه» رهبر جمهوری اسلامی به عدم شرکت، از ورود به رقابتهای انتخاباتی منصرف شده بود حالا معترض رد صلاحیتهاست.
خمینی در خطاب تلویحیاش به شورای نگهبان که تلاش کرد خیلی هم غیردوستانه نباشد، گفت: « دوستان انصاف داشته باشند. شما حق رای دارید، من هم حق دارم آن کسی که دلم می خواهد را انتخاب کنم. هر کدام که اکثریت را کسب کردیم محل اطاعت است. نمی شود تو برای من منتخب کنی و بگویی به این رای بده!»
او بر این تاکید کرد که نمیشود برای مردم تصمیمگیری کرد و ادامه داد که «اگر می گوییم حکومتی که اقبال عمومی را ندارد مشروع نیست، حکم خداست.»
محمد خاتمی، رهبر جبهه اصلاحات هم که در سالهای اخیر بابت انفعال و سکوت خود در کشتار آبان ۹۸ و مواضع نامناسبی که در مقابل اعتراضات دی ماه ۹۶ گرفته بود، به شدت مورد انتقاد افکار عمومی است، به این رد صلاحیتها واکنش نشان داد.
او در پیام خود به دومین کنگره سراسری حزب توسعه ملی ایران اسلامی، با بیان اینکه «راههای تاثیرگذاری احزاب و جریانهایی که خیر کشور و ملت را میخواهند، در جامعه تنگ است»، تاکید کرد: «انتخابات واقعی نماد نظامهایی است که مردمسالاری را پذیرفتهاند و به نوبه خود استحکامبخش اصل زرین حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است.»
همچنین یکی از آخرین گروههایی که در حال دست کشیدن از صندوق است جبهه اصلاحات است که به گفته خودشان هیچ کدام از ۹ گزینهشان تایید صلاحیت نشدند. این جبهه هم در اعتراض به رد صلاحیتها بیانیهای خطاب به مردم ایران صادر کرد و تلویحا از تحریم انتخابات سخن گفت. در این بیانیه آمده است که این جبهه تمام تلاش خود را برای انتخابات پرشور به کار گرفته اما فرآیند رسیدگی به صلاحیتها «ضربه شدیدی بر اعتماد و امید مردم برای اصلاح امور از طریق انتخابات و صندوق رای» زده است. شورای نگهبان در اقدامی «از پیش زمینه سازی شده» نمایندگان همه جریانهای سیاسی مختلف کشور را به غیر از یک جریان مشخص حذف کرده است. جبهه اصلاح طلبان این کار را «حذف مردم از فرآیند تصمیم گیری در امور کشور» خواند و گفت که «مشخص شد که گروهی مصرانه میخواهند کاری کنند که شما مردم و صاحبان سلائق مختلف سیاسی در انتخابات شرکت نکنید و انتخابات با حضور حداقلی شرکت کنندگان و یک سلیقه خاص برگزار شود.»
استناد به «حکم خدا» و اخطار در مورد خطری که مملکت را تهدید میکند، نگرانی برای ضربه خوردن اعتماد و امید مردم که از سوی این افراد و جریانات مطرح میشود، اگر چه همه رگههایی از واقعیت و حقیقت را در خود دارد، اما چنانچه پیداست دیگر نه واکنشی به دنبال دارد و نه شوری در کسانی که پیش از این بدنه اجتماعی اصلاحطلبان تعریف میشدند، برمیانگیزد. از این رو این «تعدیل نیروی» اخیر شاید یکی از کمهزینهترینها برای نظام بود چون دیگر کسی نمانده که اعتراض کند؛ اعتراضی هم اگر هست چنان محدود به امور شخصی و دیرهنگام است که ارزش اخلاقی و سیاسی ندارد و نمیتواند همراهی مردم را برانگیزد. هسته سخت قدرت هم به نظر میرسد که این موضوع را دریافته و دیگر بابت این موضوع نگرانی ندارد. و در غیاب مشروعیت و کارآمدی حالا تنها با اتکا به زور در حال پیش بردن امور است.