طالبان میکوشد از این فضا استفاده کند تا تصویری میانهرو و عملگرا و پذیرفتنی از خود نشان دهد- Banaras KHAN / AFP
طالبان وعده احترام به حقوق مردم خود و صلح با جهانیان میدهند؛ درست مثل بنیانگذاران جمهوری اسلامی ایران در سال ۵۷
هر کس مباحثات مربوط به طالبان را در ماههای گذشته دنبال کرده باشد، حتما با این گمان که با طالبانی «متفاوت» از پیش روبهرو هستیم، مواجه شده است. در ایران، از عطاالله مهاجرانی تا صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران، چنین گمانهای را مطرح میکنند. طرفداران این نظریه، شواهدی مبنی بر تغییر تفکرات کنونی طالبان نسبت به دوره ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ که در قدرت بودند، ارائه نمیدهند. به نظر میرسد که این گمانه را بیشتر برای توجیه مواضع جدید خود نسبت به طالبان و قصد برقراری روابط حسنه با آن پیش میبرند.
خود اعضای طالبان هم میکوشند از این فضا استفاده کنند تا تصویری میانهرو و عملگرا و پذیرفتنی از خود نشان دهند. این گروه در روزهایی که در آستانه تصرف قدرت بود، مدام از تشکیل دولتی «باز و با مشارکت همگان» سخن میگفت؛ سخنی که مقامات وزارت خارجه چین به آن اشاره کردند تا چراغ سبز به رسمیت شناختن دولت آینده طالبان و ایجاد روابط با آن را داده باشند.
روز سهشنبه، ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، در نشستی خبری از کابل با رسانههای جهان صحبت کرد تا این چهره قابل قبول را تبلیغ کند. سخنگوهای این گروه حتی حاضر به مصاحبه اختصاصی با تلویزیون عمومی اسرائیل هم شدند، که باعث بهت ناظران شد.
آقای مجاهد در برابر دوربینهای بینالمللی گفت، «جنگ پایان یافته است» و تمامی رهبران گروههای مختلف سیاسی و نظامی «مورد عفو» قرار گرفتهاند. او افزود: «ما خواستار تکرار هیچ مناقشهای، تکرار هیچ جنگی نیستیم و میخواهیم تمام عوامل درگیریها را از میان برداریم.» او تاکید کرد که رفتار انتقامجویانه نسبت به چهرههای نظامی دولت قبلی انجام نخواهد گرفت.
در موضوع حقوق زنان، سخنگوی طالبان مدعی شد که «امارت اسلامی» این گروه، به حقوق زنان احترام خواهد گذاشت، و گفت: «ما تعهد میدهیم که زنان میتوانند کار کنند، اما بر پایه اصول اسلام.» او در پاسخ به این خبر که بعضی طالبها در به در در خانههای مختلف دنبال همکاران دولتهای خارجی میگردند، گفت: «هیچ کس به شما تعرض نمیکند. هیچ کس در خانه شما را نخواهد زد.»
آقای مجاهد خواهان روابط حسنه با کشورهای دیگر نیز شد و گفت: «عداوتها باید پایان پذیرند و ما میخواهیم صلحآمیز زندگی کنیم. ما نه هیچ دشمن داخلی میخواهیم و نه هیچ دشمن خارجی.»
برای دولتهای غربی اما شاید مهمترین تاکید طالبان این باشد که به گروههای تروریستی همچون القاعده، اجازه استفاده از خاک افغانستان برای حمله به سایر کشورها داده نخواهد شد. هر چه باشد، حمله سال ۲۰۰۱ آمریکا به افغانستان و سرنگونی «امارت» طالبان، در پی استفاده القاعده از خاک افغانستان برای رقم زدن حملات ۱۱ سپتامبر بود. همانطور که غربیها در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران بیش از هر چیز به برنامه هستهای و موشکهای بالیستیک و حمایتش از گروههای تروریستی بها میدهند (تا اوضاع حقوق مردم ایران)، در مواجهه با «امارت اسلامیِ» طالبان نیز، جلوگیری از استقرار گروههای تروریستی برای آنها مهمتر از حکومت خشونتبار طالبان بر زنان و مردان خود افغانستان است.
طالبها که به این محاسبهگری غرب خوب آگاهند، در واقع میخواهند در مجموع تصویری از خود ارائه دهند که راه برقراری روابط با آنها را بگشاید. حتی مهمتر از غرب، چین و روسیه هستند و همین است که طالبان وعده داده است که نه به منطقه سینکیانگِ چین و سرکوب مسلمانان در آنجا کاری داشته باشد، و نه حرکتی علیه کشورهای هممرزش در آسیای میانه، همچون تاجیکستان و ازبکستان، انجام دهد که روابط نزدیکی با مسکو دارند. همین عملگرایی طالبان است که باعث شده است فعلا از شیعهستیزی خود نیز بکاهد و وعده داده است که جلو برگزاری مراسم ماه محرم را در افغانستان نخواهد گرفت.
سخت است که این رویکرد رسانهای طالبان را با رویکرد اسلامگرایان کشور همسایه، ایران، در بیش از چهل سال پیش مقایسه نکنیم؛ زمانی که آیتالله روحالله خمینی، که الگوی حکومتداریاش قرابت بسیار بیشتری با تفکر طالبانی داشت تا با هرگونه جمهوریخواهی، در گفتوگوهای خود، پیش و پس از ورود به ایران در بهمن ۱۳۵۷، دو هدف کلی را دنبال میکرد: دادن تصویری از حکومت اسلامی مبنی بر آن که دیکتاتوری نیست و روحانیون در آن قرار نیست حکومت مذهبی برپا کنند، و دیگری تاکید بر اینکه در جهان دوقطبی آن روز، ایران قرار نیست ضدغربی شود و با اردوگاه کمونیسم همراه شود، و تهدیدی برای منافع آمریکا ایجاد نخواهد کرد.
خمینی در سال ۵۷ پیش از بازگشت به ایران، از اقامتگاه خود در نجف و سپس پاریس، ۱۱۵ گفتوگو با رسانههای خارجی انجام داد و پنچ گفتوگوی دیگر نیز در یک ماه و نیم آخر آن سال، زمانی که در قم بود. خمینی برای پاسخ به خبرنگاران غربی، از مشورت و ترجمه هدفمند سه مشاور خود بهره میبرد که به خوبی با فضای رسانهای غرب آشنا بودند: ابراهیم یزدی، که در دانشگاههای آمریکا تدریس میکرد و سالها در ایالت تگزاس زندگی کرده بود؛ صادق قطبزاده، که هم سابقه فعالیت دانشجویی در کانادا و آمریکا داشت و هم سالها در فضای سیاسی فرانسه فعالیت کرده بود؛ و ابوالحسن بنیصدر، که رابطه محکمی با سنت قدیمیتر جبهه ملی داشت و با فرانسه هم آشنا بود.
مثلا، این بنیصدر بود که به خمینی گفت وقتی در مورد محمد مصدق سوال میشود، با آن که آیتالله دل خوشی از آن سیاستمدار سکولار نداشت، جوابهایی بدهد که او را همگام با مصدق نشان دهد تا به مذاق آزادیخواهان غربی که سابقه مصدق را میدانستند، خوش بیاید.
خمینی در گفتوگوهای خود، بهویژه بر این تاکید داشت که قصدش رسیدن به «رهبری» نیست. در ۲۳ دی ۱۳۵۷، او در پاسخ به یک روزنامه اندونزیایی که پرسید آیا او رهبر نظام آینده خواهد شد، گفت: «من شخصا چنین مقامی را نمیپذیرم.» یک روز پیش از آن، به شبکه «سی بی اس» آمریکا گفته بود: «من در آینده هم همین نقشی را که الان دارم، خواهم داشت؛ نقش هدایت و راهنمایی، و در صورتی که مصلحتی در کار باشد، اعلام میکنم و اگر خیانتکاری در کار باشد، با او مبارزه میکنم. لکن در خود دولت هیچ نقشی ندارم.»
در ۱۸ دی ۵۷، وقتی تلویزیونی فرانسوی از او پرسید که قصد حکومت دارد یا خیر، خمینی گفت: «نخیر. ما شورایی تاسیس میکنیم که در آن شورا مجلس تشکیل بشود، بعد مجلس با اتکا به ملت ترتیب کارها را میدهد.» در اردیبهشت ۵۷، امام موسی صدر، که خود به عنوان چهرهای اهل دوستی مذاهب شناخته شده بود و با پاپ کاتولیکها هم دیدار کرده بود، ترتیب گفتوگوی خمینی با روزنامه پر خواننده «لوموند» پاریس را داد. خمینی در آن گفتوگو در پاسخ به این سوال که آیا در راس حکومت قرار میگیرد، گفته بود: «شخصا نه، نه من، نه سن من، نه موقع و مقام من، و نه میل و رغبت من، متوجه چنین امری است.»
در مورد «حکومت روحانیون» نیز خمینی در آبان ۵۷ به خبرگزاری رویترز گفت: «علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور میباشند. این حکومت در همه مراتب خود متکی به آرای مردم… خواهد بود.»
خمینی در موضوع روابط با آمریکا نیز روشن صحبت میکرد. او در آذر ۱۳۵۷ که با رابرت مکنیل، مجری شهیر برنامه خبری تلویزیون «پی بی اس» آمریکا گفتوگو کرد، گفت: «ما نمیخواهیم که به آمریکا ظلم کنیم… ما روابط دوستانه با همه ملتها داریم و دولتها هم اگر به طور احترام با ما رفتار کنند، ما هم احترام متقابل را رعایت میکنیم.»
نه فقط گفتههای خمینی، که لحن آن، چنانکه از سوی دکتر یزدی مقیم تگزاس ترجمه میشد، تصویری بسیار متفاوتتر از آن چیزی ارائه میداد که خمینی در کتاب «ولایت فقیه» نوشته بود، یا بیانیهای در همان روزها به مناسبت ماه محرم منتشر کرده بود. در آن بیانیه، خمینی خواهان تهیه «لیستی از وزرای دولت یاغی و از خائنین به کشور» شده بود «تا در موقع خود تکلیف ملت با آنان معلوم شود». او از هوادارانش خواسته بود که «اگر کیان اسلام را در خطر دیدید، فداکاری کنید و خون نثار نمایید.»
آقای یزدی بعدها در خاطراتش به این اشاره میکند که کتاب «ولایت فقیه» خمینی در ماههای منتهی به انقلاب به انگلیسی ترجمه و منتشر شده بود و طبیعتا سوالاتی بر اساس آن مطرح میشد، «اما ایشان به سوالات پاسخ نمیدادند». به گفته یزدی، خمینی در هیچ یک از بیش از ۲۰۰ مورد مصاحبههای خود، اشارهای به نظریه سیاسی «ولایت فقیه» نمیکند. پژوهشگران نزدیک به جمهوری اسلامی ایران، بعدها در تحلیلهای خود این ریاکاری خمینی را نشانی از استفاده او از سنت «تقیه» در تشیع دانستند که به پیروزی انقلاب اسلامی کمک کرده است.
پس از بازگشت خمینی به ایران و سقوط نظام شاهنشاهی نیز تلاشها برای کنترل افکار عمومی جهانی ادامه داشت؛ نه فقط از سوی خمینی، که از سوی همان سه تفنگدارش در پاریس، که البته بهزودی خود را از عرصه قدرت بیرون یافتند: یزدی ممنوعالسیاست شد، بنیصدر ملعون و فراری شد، و قطبزاده، اعدام. نخستوزیر دولت موقت، مهندس مهدی بازرگان، که مدام با روحانیهای نزدیک به خمینی در جدال بود، نیز به هیچوجه حاضر نبود تصویر رایج از خمینی را مخدوش کند. در مهر ۱۳۵۸، یعنی یک ماه پیش از اشغال سفارت و استعفای او و دولتش، بازرگان به اوریانا فالاچیِ شهیر وعده داد که «دیکتاتوری مذهبی در ایران مستقر نمیشود»، چرا که خمینی نه اهل سیاست است و نه ژنرال و نه مدیر شرکت، و «هرگز خود را آماده برای برخورد با چنین مسئولیتی نکرده است.»
نداشتن تجربه و تصوری از حکومت مذهبی و اسلامگرایی در تاریخ معاصر جهان هم باعث میشد خمینی سعی کند این مفهوم را، همچون «فیل در تاریکیِ» مولانا، بنا به هر مخاطب خود، جوری جلوه دهد که مقبول نظر افتد. مثلا در سال ۱۳۶۱ که بحثهای مجلس خبرگان راجع به «اصل ولایت فقیه» داغ بود، خمینی وارد گود شد تا علیه مخالفان این نظریه بشورد. او گفت: «اسلام این طور نیست که یک حاکمی مثل آقای هیتلر داشته باشد یا مثل آقای کارتر که نظیر هیتلر است… و همه را بزند و بکوبد و اصلا این چیزها در اسلام مطرح نیست. اسلام فقیه عادل مطلع دلسوز برای ملت قرار میدهد.»
اما در روزهای قبل از انقلاب، وقتی حسنین هیکل، روزنامهنگار شهیر مصری، در پاریس از خمینی پرسیده بود که آیا برنامههایی اقتصادی یا اجتماعی برای حکومتداری دارد، خمینیِ پاسخ داد: «فعلا خیر، باید بروید مطالعه کنید و خطوط اصلی را دربیابید. در آینده ما تمام خطوط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را بیان میکنیم.»
آنچه با نگرش و دانستههای امروز شاید شگفتآور به نظر برسد، این است که این تاکتیک خمینی تا حدود زیادی موفق نیز بود؛ یعنی کم نبودند چهرههایی که چه در ایران و چه در سطح جهان، به این باور رسیدند که روی کار آمدن خمینی و اسلامگرایان، رویداد بدی نخواهد بود. اینان انگار توجهی به سابقه تاریخی نگرش خمینی و عواقب رساندن قدرت به دست او نداشتند. میشل فوکو، فیلسوف شهیر فرانسوی، پیش از خمینی به ایران آمد تا بُعد معنوی انقلاب را بستاید، و پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی هم به انتقاد فمینیستهای ایرانی که از جنایات حکومت میگفتند، وقعی ننهاد و آنها را لیبرالهایی گمراه نامید. جیمی کارتر، رئیسجمهوری وقت آمریکا، در دفتر یادداشتهای روزانهاش نوشته بود که اگر در ایران حکومتی که واقعا متعهد به عدم تعهد در جنگ سرد باشد به قدرت برسد، شاید خبر بدی برای واشنگتن نباشد. این باور، تحلیل برخی دیگر از چهرههای وزارت خارجه وقت آمریکا هم بود که دیدارهای محرمانه را با نزدیکان خمینی، همچون یزدی، آغاز کرده بودند؛ دیدارهایی که طرف خمینی بعدها از آنها به نام «دیپلماسی انقلاب» یاد میکرد و تلاشهایی برای قبولاندن خمینی و نظام جمهوری اسلامی به ابرقدرتِ متحد شاه.
یکی از تاکتیکهای مشابه مسئولان امروز جمهوری اسلامی ایران و خمینی در دوران نوفللوشاتو، این است که بیشتر سعی میکردند رسانههای جهانی را بپذیرند، نه روزنامهنگاران پرسشگر ایرانی را. شاید تنها استثناها در این باره، نوشابه امیری از روزنامه «کیهان» و منصور تاراجی از «اطلاعات» بودند که در بهمن ۵۷، یعنی چند روز مانده به بازگشت خمینی به ایران، در پاریس با او گفتوگو کردند. خانم امیری مستقیما از خمینی پرسید که آیا ایران قرار است از زیر «چکمه استبداد» به زیر «نعلین استبداد» برود یا نه، که با انکار خمینی و تهدید از سوی همراهان او مواجه شد. خانم امیری اما در همان دیدار کوتاه بیشتر از میشل فوکو و غربیهای شیفته آیتالله، حقیقت ماجرا را دریافته بود. او سالها بعد در گفتوگویی با «رادیو فردا»، گفت: «سراسر بغض و ترس بودم و فکر میکردم یک کسانی دارند میآیند که با ما هیچ کلام مشترکی ندارند.» او همان شب در گفتوگوی تلفنی با رحمان هاتفی، سردبیر وقت کیهان و عضو مخفی حزب توده ایران، با گریه از آمدن «مردی پر از بغض و کینه» هشدار داد. حزب توده ایران اما سالها دفاع خود از دستاوردهای انقلاب سفید شاه و مخالفتش با اسلامگرایی را کنار گذاشت تا در صف اول حامیان «خط امام» قرار گیرد.
در سالهایی که از پی آمده است، کم ندیدهایم اسلامگرایانی که وعدههایی در مورد تصاحب نکردن قدرت و احترام به حقوق میزنند و خلاف آن عمل میکنند. «اخوان مسلمین» مصر نیز در روزهای اول انقلاب ۲۰۱۱ مصر، تاکید میکرد که نه آنقدر نماینده نامزد میکند که بزرگترین حزب مجلس شود، و نه در انتخابات ریاستجمهوری مشارکت خواهد کرد. اما نه تنها هر دوی این اعمال را انجام داد، که در دوران ریاستجمهوری محمد مرسی دست به حرکاتی زد که نشان از قصد قبضه قدرت داشت، تا بار دیگر داستان تلخ «خشونت علیه خشونت» و کودتای نظامی که داستان رایج جهان عرب در چند دهه اخیر بوده است، تکرار شود. در فلسطین، حماس چند سال پیش منشوری تصویب کرد که انگار بخشهایی از آن را از اعلامیه جهانی حقوق بشر برداشتهاند. اما آیا این گروه واقعا از تفکر استبدادی اسلامگرایی دست برداشته است؟ استقبال این گروه با صدای بلند از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، خلاف اینرا نشان میدهد و یادآور مایوسکننده پایداری دستورکار واپسگرایانه حماس است.
این تجربیات تاریخی، ما را وامیدارد تا با بدبینی به گفتههای سخنگوهای طالبان راجع به صلح و دوستی و حقوق زنان بنگریم و نگران حکومت آنها باشیم که این بار، میرود تا با حمایت بیشتری از سوی خارجیها، از جمله جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران که سالها است مشغول ترمیم روابط با طالبان است، روبهرو باشد. گزارش جنایات طالبان، که هماکنون آغاز شدهاند، و نشان دادن ناهمخوانی آنها با دعاوی سخنگوهاشان، وظیفه بنیادین روزنامهنگاران در راه حقیقتگویی است؛ چنانکه فریفتن اصحاب رسانه و اهل قلم، از گامهای نخست هر حکومت استبدادی و واپسگرا است.
از: ایندیپندنت