نطفه اعدامهاى سیاسى و بدون محاکمه در جمهورى اسلامى و در رأس آنها اعدامهاى بىمحاکمه تابستان ۶۷ در ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ بسته شد؛ یعنی در زمان اعدامهاى مدرسه رفاه، که عدهاى از امراى ارتش ایران را بدون رعایت آیین دادرسى و در دادگاههاى چند دقیقهاى محکوم کردند و به قتل رساندند.
در ابتدا قرار بود که ۲۶ تن از زندانیان اعدام شوند؛ ولى، پس از اعتراض ابراهیم یزدى، آیتالله خمینى دستور داد که در نوبت اول فقط چهار تن اعدام شوند. این اولین بار بود که آیتالله خمینى شخصاً دستور اعدام زندانیان را صادر مىکرد.
آیتالله خلخالى نیز مأمور تعیین چهار گزینه اعدام شد. در ابتدا قرار بود که، در هنگام اعدام زندانیان، پدر رضایىها، که چهار تن از فرزندانش در دوران شاه کشته شده بودند، براى آنان سخرانی کند؛ اما زمانى که فهمید عده اعدامیها نه ۲۶ تن، که تنها چهار نفر است، با گفتن اینکه اعدام چهار نفر که سخنرانى نمىخواهد، ناراحتىاش را ابراز و مدرسهٔ رفاه را ترک کرد.
علىاصغر حاجسیدجوادى، که در آن هنگام به «نویسنده انقلاب» معروف بود، از این احکام استقبال کرد و در روزنامه اطلاعات ۲۸ بهمن ۵۷ که با عنوان اصلی «امشب ۲۲ خائن دیگر اعدام یا مجازات میشوند» منتشر شد، مقاله خود را با این آیهٔ قرآن که در یک کادر بزرگ قرار داده شده بود آغاز کرد:
«لَا تَأْخُذْکم بِهِمَا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ، در اجرای احکام الهی دستخوش رأفت و عطوفت نشوید» مسلماً آیتالله خمینى صلاحیت بیشترى از روشنفکران براى «اجراى بىرأفت و عطوفت احکام الهى» داشت. مسعود رجوى، رهبر سازمان مجاهدین خلق، و دیگر نیروهاى چپ انقلابى نیز به حمایت جدى از قتلهاى سیاسى توسط دادگاههاى انقلاب پرداختند.
هر روز، عدهای از «ضدانقلابیون» به روشهای مختلف کشته مىشدند و عکسهاى بزرگ و وحشتناک جنازه اعدامشدگان صفحههاى روزنامههاى سراسرى کشور را پر مىکرد: عکس جنازه برخى از اعدامشدگان بیش از یک سوم صفحه اول یا آخر روزنامهها را فرامىگرفت، صورت بسیارى از آنان خونین بود و معمولاً جاى گلوله در پیشانی یا چشم و گلوى آنان دیده میشد.
گویا گردانندگان این روزنامهها خود از انتشار چنین تصاویرى لذتى بیمارگونه یا لذتى انقلابى مىبردند. «خشم و کینه انقلابى» روان بسیارى از نخبگان جامعه را تسخیر و دلشان را از هر گونه احساس انسانى تهى ساخته بود. برخی از افراد ملی و دموکرات هم که به این محاکمات چنددقیقهای اعتراض میکردند به «لیبرال» بودن متهم و به حاشیه رانده میشدند.
هر چه از پیروزى انقلاب مىگذشت، جو خشونت بیشتر بر جامعه حاکم مىگشت. تنها سه سال پس از پیروزى انقلاب، روزنامه کار، ارگان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، این بار نه از اعدام سران حکومت پیشین، که از «اعدام مبارک و فرخنده» اعضاى جبهه ملى ایران در دادگاههاى چنددقیقهاى و بدون رعایت آیین دادرسى ابراز شادمانى مىکند و در صفحهٔ اول خود مىنویسد:
«در سحرگاه روز دوشنبه ۲۲ تیرماه، با حکم دادگاه انقلاب اسلامی مرکز، کریم دستمالچی و احمد جواهریان، از سرمایهداران بزرگ، تاجران عمده و غارتگر بازار اعدام شدند. کریم دستمالچی و احمد جواهریان… به ناآرامیهای سیاسی دامن میزدند… و در رهبری جریانات آمریکایی، نظیر جبهه ملی و حزب خلق مسلمان، قرار داشتند. اعدام مبارک و فرخنده کریم دستمالچی و احمد جواهریان کوخنشینان را شادمان و امپریالیسم آمریکا را عزادار کرد. اقدام دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در اعدام کریم دستمالچی و احمد جواهریان مورد پشتیبانی قطعی ماست.» (کار، شماره ۱۱۸، ۲۴ تیر ۱۳۶۰).
حکومت انقلابى تازهبه قدرترسیده، که خوب مىدانست از طریق دادگسترى نمیتواند هر که را بخواهد اعدام کند، دادگاههاى انقلاب را تشکیل داد؛ و دادگاههاى انقلاب تبدیل به ماشینهاى مرگى شدند که رهبران جمهورى اسلامى توسط آن مخالفان خود را به قتل مىرساندند.
کشتار تابستان ۶۷ در خلأ رخ نداد. چنین کشتارى در سال ۱۳۵۷ یا ۱۳۵۹ و یا پیش از انقلاب، مثلاً در سال ۱۳۵۵، ممکن نبود. چندین سال دمیدن در شیپور خشونت و حذف مخالف و اعدام، کشتار دستهجمعى زندانیان در تابستان ۶۷ را امکانپذیر ساخت.
در دهه شصت، این دادگاهها هزاران تن، از جمله کودکان دوازده سیزده ساله، را به قتل رساندند و هزاران نفر دیگر را نیز به زندان محکوم کردند. اما اتفاقى که در تابستان ۶۷ رخ داد از همه آنها شگفتانگیزتر و هولناکتر بود: زندانیان سیاسىای را که در محاکمات چندساعته دادگاه انقلاب به تحمل حبس محکوم شده بودند، با حکم آیتالله خمینى و تشخیص هیئتهاى سهنفره، از زندانها بیرون کشیدند و اعدام کردند. اعدامهاى دستهجمعى در سراسر تابستان آن سال ادامه یافت و، در نهایت، در حدود چهار تا پنجهزار تن به قتل رسیدند و در گورهاى جمعى مدفون شدند.
در فروردین سال ۱۳۵۴ نیز، ساواک شاه نه تن از زندانیان سیاسی برجسته را، که در حال گذراندن دوران محکومیت خود بودند، به قتل رساند. اما اعدامهاى سال ۱۳۶۷ بىشک خونبارترین جنایت سازمانیافته در زندانهای ایران در تاریخ چند هزار ساله آن است.
فراموشی این جنایت و نپرداختن به آن، به دلیل مصلحت یا هر دلیل دیگرى، بدترین کار است؛ چراکه قبح این گونه جنایات را از نظر مردم ایران پنهان میکند و کشتار سیاسى بخشى از فرهنگ عمومى مردم میماند. فراموش کردن این جنایت و سکوت درباره آن مىتواند زمینهساز جنایتهاى دیگر در آینده شود.
البته محکوم کردن این جنایت ضدبشرى و افراد دخیل در آن به معنا و با هدف انتقامگیرى افراد نیست؛ بلکه جامعه ایرانى باید با این گذشته وحشتناک تاریخى خود مسئولانه روبهرو شود و به این وجدان برسد که دیگر هرگز نباید چنین جنایاتی تکرار شود.
در همان حال، محکوم کردن این جنایت و عاملان و آمران آن بهتنهایى کافى نیست. در دوران انقلاب، جنایتهاى ساواک شاه محکوم مىشد؛ ولى همان محکومکنندگان پس از رسیدن به قدرت جنایتهایى بسیار دهشتناکتر و گستردهتر مرتکب شدند. یادآوری این جنایت و پرداختن به آن به هیچ وجه نباید به محکوم کردن آمران و عاملان آن محدود بماند؛ بلکه باید ریشهها و علل آن را یافت تا بتوان از وقوع نمونههای دیگر جلوگیری کرد.
شوربختانه در این زمینه پژوهشهاى جدى صورت نگرفته و هنوز رابطه ایدئولوژى اسلام حکومتى و جنایت ضدبشرى تابستان ۶۷ روشن نشده است. نقش فتواى فقها در قتل دگراندیشان در طول تاریخ تا حدی مشخص شده است؛ و اکنون باید به نقش فتواى آنان در این کشتار نیز پرداخت، و از نظر فکرى و فرهنگى (و در آینده حقوقى)، تکلیف فتواى قتل را روشن ساخت.
کنار زدن نهاد دادگسترى در محاکمات سیاسى آغاز انقلاب نیز نقشى اساسى در زمینهسازى اعدامهاى دهه ۶۰ و کشتار تابستان ۶۷ داشت؛ و نیز باید به نقش گفتمان چپ در دهههاى ۴۰ تا ۶۰ خورشیدى در حاکم ساختن جو خشونت بر فضاى سیاسى جامعه پرداخت.
آثار روشنفکرى دهه ۴۰ و ۵۰ ایران و پرداختن مفاهیمی چون «خشم مقدس انقلابى»، «کینهٔ انقلابى»، «انتقام خلق»، «اعدام انقلابى» و نیز دفاع مطلق از دادگاههاى انقلاب در آغاز انقلاب بىشک فضاى سیاسی ـ فرهنگى جامعه را براى بزرگترین جنایت تاریخ زندانهاى ایران در تابستان ۶۷ مساعد ساخته بود.
جا دارد در اینجا به این نکته نیز اشاره شود که اعدامهای سال ۶۷ پایان اعدامهای سیاسی در جمهوری اسلامی نبود. پس از پاکسازى زندانها از مخالفان سیاسى، قتل مخالفان سیاسى در داخل و خارج کشور ادامه یافت؛ با این تفاوت که حکومت دیگر به همان محاکمات صوری هم نیازی ندید و مخالفان را یکراست در خانه و خیابان به قتل رساند، از جمله در جریان ترورهای سیاسى معروف به «قتلهاى زنجیرهاى».
در این دوره، بیش از صد تن از دگراندیشان سرشناس به قتل رسیدند؛ در میان این قربانیان، بزرگترین رهبران سیاسى مخالف و روشنفکران برجسته اى چون داریوش فروهر، پروانه فروهر، شاپور بختیار، شمسالدین امیرعلایى، عبدالرحمن برومند، صادق شرفکندی، فریدون فرخزاد، سعیدى سیرجانى، احمد تفضلى و احمد میرعلایى قرار داشتند.
تنها با پرداختن به این جنایتهای هولناک و محکوم کردن آمران و عاملانشان و یافتن ریشههاى فکرى، فرهنگى، اجتماعی، و سیاسى آن است که مىتوان وجدان عمومى جامعه را در جهت مقابله با این نوع جنایتها شکل داد و با علل فکرى، فرهنگى، اجتماعی، و سیاسى آنها مبارزه جدى و اصولى کرد. باشد که روادارى و تعامل بیشتر در جامعه سیاسى ایران بدل به فرهنگ شود.
———————————————————————————-
* سعید بشیرتاش از فعالان سیاسى ملى است. او از نزدیکان داریوش و پروانه فروهر در سالهاى پایانى عمرشان بوده است.
** نظرات طرح شده در این نوشته، الزاماً انعکاس دیدگاه رادیو فردا نیست.
از: رادیو فردا