از خمینی تا طالبان‌: وعده‌های اسلام‌گرایان در گفت‌وگو با رسانه‌های خارجی

پنجشنبه, 25ام شهریور, 1400
اندازه قلم متن

انتصاب باقری کنی و مهدی صفری به معاونت‌های وزارت خارجه حاکی از تغییر راهبردی جهت سیاست خارجی ایران است

علی باقری کنی-IRAN’S HIGH COUNCIL FOR HUMAN RIGHTS / AFP

در ژانویه ۱۹۷۹، آخرین روزهای حکومت محمدرضا شاه پهلوی، جیمی کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، جمله‌ای مرموز و تکان‌دهنده در یادداشتی محرمانه نوشت که سال‌ها بعد پرده از آن برداشته می‌شد: «اگر ایران واقعا موضع عدم تعهد پیدا کند؛ این لازم نیست عقبگردی برای آمریکا تلقی شود.» این واکنش کارتر به بالا گرفتن موج انقلاب ضدشاهنشاهی در ایران بود. کارتر در واقع ابراز امیدواری می‌کرد که اگر محمدرضا شاه پهلوی، نزدیک‌ترین متحد آمریکا در منطقه، کنار برود می‌توان امید داشت که نظامی که قرار است به جای آن بیاید ضدآمریکایی نباشد و موضع «جنبش عدم تعهد» را اتخاذ کند و این لزوما به ضرر واشنگتن نباشد. موضع کارتر همگام با برخی تئوریسین‌های آمریکایی دوران جنگ سرد بود که معتقدند بودند اسلام‌گرایی چون ضدکمونیستی است، نمی‌بایست خطری برای منافع آمریکا تلقی شود. کارتر که این کلمات را می‌نوشت شاید باور نمی‌کرد که کمتر از یک سال بعد شاهد گروگان گرفته شدن دیپلمات‌هایش توسط همان نظام معتقد به «عدم تعهد» باشد و درگیر بحرانی در تهران شود که عاقبتش شود شکست خوردن در انتخایات ریاست‌جمهوری و کنار رفتن از صحنه سیاست.

جمهوری اسلامی از همان آغاز، و حتی پیش از تاسیس، خیلی‌ها را درباره سیاست خارجی خود گیج کرده است. این جمهوری از همان آغاز به «جنبش عدم تعهد» پیوست تا ابراهیم یزدی،‌ وزیر خارجه وقت آن، در هاوانا در نشست این سازمان شرکت کند و فیدل کاسترو را به آغوش بکشد و با دیگر چهره مهم این جنبش، صدام حسین، گفتگو کند. بر سر در وزارت خارجه جدید جمهوری اسلامی جمله‌ای نوشته شد که مسئولان حکومت بارها تکرار می‌کردند: «نه شرقی، نه غربی.»

در عمل اما جمهوری اسلامی چه در دوران جنگ سرد (که تنها ده سال اول این حکومت بود) و چه در سه دهه‌ای که در پی آمده هرگز مواضع یکسانی نسبت به شرق و غرب نداشته؛ شعار «مرگ بر آمریکا» از همان ابتدا در دستور کار این حکومت بوده و آمریکاستیزی را به یکی از بنیان‌های خود بدل کرده است گرچه همیشه تلاش به زدوبند و سازش با اروپایی‌ها نیز در جریان بوده است. آیت‌الله خامنه‌ای در بیش از سی سال رهبری خود آمریکاستیزی را به همراه اسرائیل‌ستیزی در محور ائتلافی وسیع از گروه‌های پیکارجو در منطقه قرار داده که تهران آبشخورشان است. با این وجود در تاریخ جمهوری اسلامی همیشه جناح‌هایی نیز وجود داشته‌اند که آینده جمهوری اسلامی را در عادی‌سازی روابط با غرب می‌بینند و آرزویشان نوعی پذیرش توسط غرب بوده است؛ جناحی که آیت‌الله رفسنجانی و حسن روحانی شناخته ‌شده‌ترین نماینده‌هایش بودند و جواد ظریف از بهترین کارگزارهایش.

در دو دهه اخیر در مقابل، بخش‌های وسیعی از حاکمیت، بخصوص متمرکز در سپاه پاسداران، نظریه «نگاه به شرق» را مطرح کرده‌اند که به روشنی تغییر سیاستی است که بر سر در وزارت خارجی نوشته شده است. در شرایطی که بحران هسته‌ای حالا قریب ۲۰ سال است روابط ایران با غرب را مخدوش کرده و ایران را تحت سخت‌ترین نظام تحریم‌های تاریخ معاصر قرار داده، اینان نماینده جناحی هستند که می‌خواهند جمهوری اسلامی به جای تلاش برای بهبود روابط با غرب و کاهش انزوای بین‌المللی خود را بیشتر به دو ابرقدرت بزرگ جهان که رقیب غرب هستند یعنی چین و روسیه نزدیک کند. این نظریه در دولت محمود احمدی‌نژاد تا حدود زیادی در دستور قرار گرفت و نزدیکی ایران به دولت‌های چپ‌گرای وقت در آمریکای لاتین (بلوک تحت رهبری هوگو چاوز، رئیس‌جمهور فقید ونزوئلا) نیز در همین چارچوب بود. در دولت روحانی اما تغییر ریلی عمده‌ای صورت گرفت: برجام و مذاکرات اقتصادی با اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها در اولویت قرار گرفتند. ایران دیگر اهمیت چندانی به ونزوئلا و جانشین چاوز، نیکولا مادورو، نمی‌داد. مذاکرات با روسیه را بیش از آن‌که ظریف انجام دهد، قاسم سلیمانی انجام می‌داد که شخصا برای دیدار با ولادیمیر پوتین به مسکو سفر کرد. ظریف در فایل صوتی که در اواخر دوران وزارتش لو رفت به روشنی از مواضع خود علیه روسیه و این‌که روس‌ها در همکاری با سلیمانی علیه برجام و وزارت خارجه ایران کار می‌کرده‌اند می‌گوید.

شکست برجام در پی ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ ایران را نیز وادار به تغییر موضع و نزدیکی بیشتر به مسکو و پکن کرد اما واکنش‌ تیم روحانی و ظریف به بازگشت جو بایدن نشان داد که همچنان به برجام و به جهت‌گیری به سوی غرب امید دارند.

آیت‌الله خامنه‌ای اما بیهوده نیست که با حذف تمامی رقبا، ابراهیم رئیسی را سر کار آورده است. او که در سال‌های آخر عمر می‌کوشد تمامی اهرم‌های قدرت را در دست جناح‌های نزدیک به خود قرار دهد، ظاهرا بالاخره تصمیم گرفته تا «نگاه به شرق» را به سیاست خارجه رسمی ایران تبدیل کند.

اگر انتخاب حسین امیرعبدالهیانِ تندرو به وزارت خارجه کافی نبود، چند رویداد در هفته جاری تایید بیشتری بر این جهت‌گیری هستند.

اول، معاونینی که در وزارت خارجه آغاز به کار کردند.

عباس عراقچی، شاید ماهرترین دیپلمات امروز جمهوری اسلامی، از سمت معاونت سیاسی وزارت خارجه که در واقع نفر دوم این وزارتخانه محسوب می‌شود کنار رفته و جای خود را به علی باقری کنی داده، برادر داماد خامنه‌ای و عضوی از خاندان بزرگ کنی که از اول انقلاب با کنترل دانشگاه امام صادق (که زمانی شعبه مدرسه مدیریت دانشگاه هاروارد‌ِ آمریکا بود) نقش مهمی در کادرسازی برای جمهوری اسلامی داشته‌اند.

کنی از همراهان دیرین سعید جلیلی است. در دولت احمدی‌نژاد که جلیلی از دفتر رهبری به وزارت خارجه برگشت و معاون اروپا و آمریکا شد، کنی معاونت اروپا را ذیل او به عهده گرفت. مدت کوتاهی بعد جلیلی به شورای عالی امنیت ملی می‌رفت که کار مهم مذاکرات هسته‌ای را به عهده داشت و کنی نیز به عنوان معاون سیاست خارجی و امنیت بین‌المللی به دبیرخانه شورا رفت تا از نزدیک‌ترین‌ها به جلیلی باشد. آنقدر نزدیک که در سال ۱۳۹۲ شد رئیس ستاد جلیلی.

در هشت سال دولت روحانی، کنی پای ثابت مخالفین برجام و تیم «دلواپسین» بوده است. در سال ۹۳ جزو افرادی بود که با همان اولین فصل برجام یعنی توافق ژنو قویا مخالفت کرد و در همین راستا در مجلس سخنرانی کرد. در سال ۱۳۹۸ رئیسی او را به سمت مهم معاونت امور بین‌الملل و ستاد حقوق بشر قوه قضائیه منصوب کرد که از مهم‌ترین سیاست‌های دیپلماتیک ایران خارج از دستگاه‌های نظامی و وزارت خارجه است. در واقع او بخشی از دولت سایه دلواپسین بود که حالا سر کار آمده است.

توجه تحلیل‌گران داخلی و خارجی به نظر بیشتر صرف انتصاب کنی شده است اما مهم‌تر از آن شاید دیگر انتصاب وزارت خارجه است: مهدی صفری به جای مسیح مهاجر معاونت دیپلماسی اقتصادی را به عهده می‌گیرد.

صفری از دیپلمات‌های باسابقه جمهوری اسلامی است. در آلمان کاردار بوده و در اتریش، روسیه و چین، سفیر. هم آلمانی بلد است و هم روسی و سال‌ها است در رسانه‌ها با صدای بلند خواهان نزدیک‌تر شدن روابط ایران با روسیه می‌شود. در وزارت خارجه روسیه صحبت از دیپلمات‌های جمهوری اسلامی که می‌شود شاید بیش از هرکس به نام همین صفری اشاره می‌شود. او در واقع از تئوریسین‌های «نگاه به شرق» است. اخیرا در گفتگویی با «صبح نو» مدعی شده بود که از همان زمان دولت خاتمی خواهان نزدیک‌تر شدن بیشتر ایران به محور مسکو-پکن بوده اما توجه بیش از حد تیم خاتمی به رابطه با غربی‌ها باعث عدم توجه آن‌ها به این نصحیت‌های او شده است.

در زمان دولت احمدی‌نژاد که طرفداران «نگاه به شرق» دست بالا را داشتند مهمترین پروژه‌ای که پیش گرفته شد و شکست خورد تلاش برای پیوستن به «سازمان همکاری شانگهای» بود؛ سازمانی که چین و روسیه در سال ۲۰۰۱ در همراهی با چهار همسایه خود در آسیای میانه (قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان) بر پا کردند. سابقه گروه در واقع به چند سال قبل نیز بازمی‌گردد چون این شش کشور، به جز ازبکستان، از سال ۱۹۹۶ «گروه پنج شانگهای» را تشکیل داده بودند.

ایران در همان آغاز دولت احمدی‌نژاد به عضویت ناظر این سازمان پذیرفته شد اما تقاضایش برای عضویت کامل هم در دولت احمدی‌نژاد رد شد (۲۰۰۶) و هم بعدها در دولت روحانی (۲۰۱۵.) در عوض هند و پاکستان در سال ۲۰۱۷ به عضویت کامل در آمدند.

به نظر می‌رسد چین و روسیه از یک سو نمی‌خواستند ایران را به عضویت بپذیرند تا توازن روابط‌شان را با مخالفین ایران در منطقه از جمله دولت‌های عرب حاشیه خلیج فارس برهم نزنند؛ و از سوی دیگر دولت‌های آسیای میانه، بخصوص ازبکستان و تاجیکستان، دل خوشی از روابط گسترده ایران با گروه‌های اسلام‌گرای شبه‌نظامی نداشتند و گسترش رابطه با ایران را از این جهت خطری برای خود می‌دیدند. تاجیکستان تا همین اندکی پیش در تلویزیون خود فیلم‌های مستندی علیه ایران و قاسم سلیمانی پخش می‌کرد اما مدتی است که راه نزدیکی با تهران را پیش گرفته؛ اتفاقی که به نظر تحت نظر مسکو است.

همین تغییر مواضع دوشنبه و پافشاری مسکو است که باعث شده رئیسی در همان ابتدای کار به نظر بتواند راه رسیدن به شانگهای را پیدا کند؛ اتفاقی که تحلیل‌گران پیروزی دیپلماتیک مهمی در همان ابتدای کار دولتش می‌دانند. رئیسی روز پنجشنبه برای شرکت در نشست «سازمان همکاری شانگهای» به دوشنبه می‌رود تا در اولین سفر خارجی خود با پوتین و عمران خان، نخست‌وزیر پاکستان، دیدار کند. احتمال دارد نارندرا مودی، نخست‌وزیر هند، نیز به دوشنبه برود، بخصوص با توجه به حساس بودن موضوع افغانستان. شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین، احتمالا مجازی شرکت می‌کند گرچه وزیر خارجه‌اش، وانگ یی، شخصا حضور خواهد داشت. علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، چندی پیش در رسانه‌ها گفته بود با همتای روس‌اش، نیکولای پاتروشف، صحبت کرده و مسکو می‌گوید راه پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای هموار است. سفیر روسیه در این سازمان و سفیر تاجیکستان در ایران نیز حرف‌های مشابهی زده‌اند که باعث می‌شود این احتمال را جدی‌تر بگیریم.

این اما فرای این‌که یک «پیروزی دیپلماتیک‌» برای رئیسی باشد یک اعلام شکست توسط جمهوری اسلامی است: اعلام این‌که سیاست «نه شرقی، نه غربی» عملا به سیاست «شرقی به جای غربی» بدل شده؛ سیاستی که در آن ایران به عنوان کشور تحت انزوا در واقعا شریک صغیر دولت‌های ضدغربی چین و روسیه خواهد بود؛ آن هم دولت‌هایی که ضدیت‌شان با غرب بر خلاف دوران جنگ سرد دیگر ماهیت ایدئولوژیک ندارد و بیشتر از نوع رقابت ژئوپلیتیک است. طرفه آن‌جا که در زمان محمدرضا شاه پهلوی که انقلابیون او را تحت امر غرب و آمریکا می‌دانستند، ایران هم با کشورهای غربی روابط حسنه داشت هم روابطی گسترده با شوروی، کشورهای بلوک شرق و چین داشت. در عمل، ایرانِ محمدرضا شاه پهلوی به نظر بیشتر اهل «عدم تعهد» بود و نقش مهمی که در سازمان ملل در «گروه ۷۷» داشت و همکاری نزدیکش با دولت مستقل و غیرمتعهد الجزایر نیز گواهی دیگر بر همین است.

سوال بزرگ برای مردم ایران این است که تحکیم سیاست «نگاه به شرق» چه تاثیری بر زندگی مردم خواهد گذاشت؟ صفری چند ماه پیش در گفتگو با وب‌سایت جلیلی سیاست برخی کشورها را ستوده بود و چنین تعریف کرده بود: «گرده زدن منافع ملی خود با منافع سایر دولت‌ها از طریق ایجاد روابط اقتصادی و علی الخصوص صادرات کالا و خدمات.» او از نقش هلدینگ‌ها در صادرات و واردات نه فقط در چین که در ژآپن و کره جنوبی به عنوان الگو گفته بود. آیا ایران می‌تواند با وجود تحریم‌های گسترده علیه خود، با وجود حضور در فهرست سیاه «اف ای تی اف» و با وجود روابط بدش با بیشتر کشورهای منطقه از رابطه با چین و روسیه و عضویت در سازمان شانگهای رونقی به اقتصاد بحران‌زده خود بدهد؟‌

این شاید امید رئیسی باشد اما بعید است راه شرق برای او پرسودتر از آن‌ باشد که راه غرب برای روحانی و ظریف بود.

از: ایندیپندنت


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.