در ماه جون سال ۲۰۱۳، در شهر پاریس، مراسم یادبودی برای بانو عفت مریدی، مادر جان باختگان، بهروز و هیبت الله معینی، برگزار شد. “مادر معینی” از جمله مادرانی بود، که با حضور دائمی خود در “گلزار خاوران” گورستانی که اعدامی های چپگرای دهه ۶۰ و عده ای از جان باختگان کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در آن، به گورهای دسته جمعی سپرده شده اند، یاد و خاطر همه کشته شدگان راه آزادی را زنده نگه داشته بود. در میان کسانی که در این مراسم صحبت کردند، صحبت های آقای تقی رحمانی، فعال ملی مذهبی، و از مشاوران مهدی کروبی، قابل توجه بود. رحمانی که برای حفظ نظام اسلامی، در مجموع ۱۴ سال در زندان های رژیم جمهوری اسلامی، “زندانی جناحی” بوده، و خود را نوگرای دینی می داند و متاثر از اندیشه های شریعتی است، در این مراسم گفت؛ «مادر معینی از مرز درد و کینه گذشته بود…او زنی دردکشیده بود؛ فرزندانش همه چیزش بودند، اما انتقام را در خود کشته بود. او در عین تلاش برای حفظ خاطره خاوران، می خواست ببخشد و مهربان بود. او با عشق و محبت همه را می بخشید، هرچند فراموش نمی کرد.» (۱) تقی رحمانی با این سخنان، خاک به چشم همه آنانی پاشید که بیش از ۳۰ سال است در پی اجرای عدالتند و می پرسند؛ ” چرا جگرگوشه های ما را دستگیر و شکنجه کردید، به کدامین گناه عزیزان ما را به جوخه های اعدام سپردید و یا به دار کشیدید؟ با اجساد آنان چه کردید؟ وصیت نامه هایشان چه شد؟ بر کدامین گور باید برای این جان باختگان گریه کنیم؟ مسببین این جنایتها چه کسانی بودند و چرا دست به این جنایت علیه بشریت زدند؟” ما خواهان عدالت هستیم و این عدالت را برپایه مبانی حقوق بشر می خواهیم. گفتمان ما یک گفتمان نفی اعدام است، نفی کشتار است. ما بدنبال پاسخگو کردن تصمیم گیران سیاسی و افرادی که در آن دوران در قدرت بودند هستیم. ما بدنبال روشن کردن افکار عمومی هستیم، تا عوامل اجتماعی و فرهنگی سیاسی ای را که موجب این کشتارها می شود، از بین ببریم. ما داد می خواهیم، داد، و این دادخواهی، ریشه در کینه و انتقام ندارد، بلکه در پی کشف حقیقت است.
اما متاسفانه طرف مقابل ما، حتی تحلیل گران و تئوریسین هایشان مانند آقای رحمانی، درکی که از مبانی حقوقی دارند، مبانی فقهی است، که در آن انسانها، بعلت داشتن عقیده ای متفاوت باید کشته شوند. آنان برطبق آیات قران، باورمند به قصاص و مقابله به مثل هستند، و برپایه همین اصول است که می گویند “ما می بخشیم” و فکر می کنند با بخشش، می توان جلوی کشتار و جنایت را گرفت. اینگونه افراد، نه تنها به حقوق بشر و مبانی حقوقی آن و دموکراسی، اعتقاد عملی ندارند، بلکه همین امروز نیز، با دفاع سیاسی از جمهوری اسلامی و نمایندگان آن، و جانیان و عاملان این کشتار، نظیر خمینی، میر حسین موسوی، محسن موسوی تبریزی، یوسف صانعی، هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، حسن روحانی، مهدی کروبی و … بدنبال اهداف سیاسی خود، و حفظ نظام جمهوری اسلامی هستند. آنان می خواهند از طریق نزدیکی به اپوزیسیون، و خانواده های کشته شدگان سال ۶۷ اهداف سیاسی والای ما را به نفع جمهوری اسلامی مصادره سیاسی کنند. مسئله ما بخشیدن یا نبخشیدن نیست. مسئله ما اجرای عدالت برپایه مبانی حقوق بشر است. ملی مذهبی ها، اصلاح طلبان و دیگر هواداران نظام اسلامی، بجای سکوت کردن درمقابل اعدام های دهه ۶۰ و کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ ، تطهیر و حمایت سیاسی از عاملین این کشتارها و از جانیان این جریان، و پشتیبانی از نظام جمهوری اسلامی که نوعی از استبداد دینی است، بهتر است در روشن شدن جزئیات این جنایات و نقش عاملین آن تلاش نمایند، نه اینکه اشک تمساح بریزند، و خانواده های جان باختگان را نصیحت کنند. کسانی که خود را فعال مذهبی میدانند، مدافع این نظامند، و تلاش می کنند خشونت های جمهوری اسلامی را بفراموشی بسپارند، بدلیل حمایتی که از این نظام استبدادی و ماشین سرکوب آن می کنند، صلاحیت اخلاقی ندارند که بدیگران “درس اخلاق” بدهند.
تقی رحمانی و دیگر کسانی که خود را “اندیشمند دینی”، “ملی مذهبی” ، “نوگرای دینی” و یا “اصلاح طلب” میدانند، تلاش دارند گفتمان جنبش عدالت خواهی را که خواستی حقوقی و مدنی است، به یک گفتمان رومانتیک تبدیل کرده، به تلطیف کشتار پرداخته، و با قصد مصادره سیاسی این جنبش، مسیر آن را تغییر دهند. آنان در این تلاش، برای تلطیف و کوچک نمایی کردن ابعاد جنایات جمهوری اسلامی ایران تاجایی پیش می روند، که کسانی را که بیش از ۳۰ سال است سعی دارند جنایات رژیم را فاش کرده و مسئولان نظام را وادار به پاسخگویی کنند، به “انتقام جویی” و “خشونت طلبی” متهم می کنند. هدف تقی رحمانی و همفکرانش، پایین آوردن خواستها، تقلیل توقعات، و تلاش برای تلطیف فضای مجازی است. آنان می خواهند در همه جا، ازنشست های سیاسی گرفته تا شبکه های اجتماعی، مردم را ساکت و فضا را آرام کنند. هنگامی که به تالیفات و مصاحبه های “ملی مذهبی” ها نگاه میکنی، رومانتیک و غیر واقع بینانه است، آنان در مواضع سیاسی خود مرتبا از مردم می خواهند که کف مطالبات خود را مطرح کنند، خواسته های خود را پایین بیاورند، سکوت کنند، و به آنها اجازه چانه زنی از بالا بدهند. چون “اندیشمندان دینی” خودشان اهل قصاص و بزن و بکش هستند، و برای حفظ این نظام هر جنایتی کرده اند، با آن گفتمان و زاویه دید به مسائل نگاه کرده، و کسانی را که بدنبال دادخواهی هستند، نقد می کنند. در حالی که ماهیت ما با آنچه که آنان می گویند، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. ما واقع بینانه، در جهت زدودن خشونت، از بین بردن حکم اعدام، گردش آزاد اطلاعات، و نشان دادن چهره واقعی جمهوری اسلامی تلاش می کنیم. اگر چهره جمهوری اسلامی کریه است، این کراهت در ماهیت این نظام است نه در توصیف ما.
منطق قضائی و حقوقی حکومت دینی بر پایه قصاص، بخشش و دیه بنا نهاده شده، و ادبیات سیاسی طرفداران جمهوری اسلامی براساس پنهان نمودن این کشتار وعاملین آن، و مصادره خون کشته شدگان راه آزادی، بنفع جمهوری اسلامی است. اختلاف ما در بخشیدن یا نبخشیدن نیست. تفاوت ما در پافشاری ما برای دادخواهی است. تفاوت ما در ادبیات سیاسی ما نهفته است. ما خواهان حاکمیت یک نظام سیاسی سکولار و اهمیت دادن به جان انسانها می باشیم، در حالی که آنان، با زبان احکام دینی، فرهنگ استبداد و منطق جمهوری اسلامی گفتگو می کنند. “ملی مذهبی ها” زمانی اعتبار اخلاقی، سیاسی و حقوقی را دارا خواهند بود، که در گفت و گوهای ما برای دادخواهی شرکت کنند، که بجای حمایت از نظام استبدادی دینی، و تلاش برای نجات جانیان آن نظام، از سپرده شدن به دست عدالت خواهی و پاسخگویی، و نیز تحکیم ادبیات دینی در امور سیاسی، و فقه اسلامی در امور قضائی، با زبانی انسانی، برپایه احکام حقوقی بشری، و نظام سیاسی برآمده از مردم با ما گفتگو نمایند.
وقتی که دو سال پیش از آقای رضا معینی، مسئول میز ایران و افغانستان گزارشگران بدون مرز، تقاضا کردم که در حمایت از “محمد رضا پورشجری، ملقب به سیامک مهر” وبلاگ نویسی که در وبلاگ خود، “گزارش به خاک ایران”(۲) نقد اسلام و قوانین ضد حقوق بشری رژیم جمهوری اسلامی را می کرد، و از شهریور ماه سال ۱۳۸۹ در زندان است، و زیر بدترین شکنجه های قرون وسطایی قرار گرفته، و به انواع و اقسام بیماریها دچار شده، و باید فورا تحت مداوا قرار بگیرد، اطلاعیه ای صادر کند، ایشان همه جور بهانه ای آوردند. آقای معینی به این بهانه که سیامک مهر نویسنده نیست، افسرده است و به دنبال خودکشی است، بدرخواست من پاسخ مثبت نمی دادند، و حتی محل زندان این زندانی سیاسی را، که خود جمهوری اسلامی به آن اذعان دارد را نفی می کردند. آقای معینی در دفاع از جانیان این نظام و پادوهای ریز و درشت آن چپ و راست اطلاعیه صادر می کند، اما بیش از جمهوری اسلامی برای جلوگیری از رسیدن صدای محمد رضا پورشجری ها به گوش جهانیان تلاش می کند. آقای معینی در توجیه عدم حمایتش از مردی مانند آقای پورشجری همه جور انگی به او زد، و با مطرح کردن مسائل خصوصی زندگی او که حتی صحت هم نداشتند، سعی در تخریب چهره او کرد، و بعد هم من را متهم کرد که ” من از شما که خانواده اعدامی هستید، تعجب می کنم که اینگونه بی مهابا با مرگ کسی برخورد می کنید. واقع بین باشیم و سعی کنیم جانی را نجات دهیم، نه برای مرگ کسی فریاد بزنیم. نباید با هورا کشیدن از چند هزار کیلومتری، انهم در فیسبوک و اینترنت و جایگزین کردن فضای مجازی به جای فضای جامعه، کسی را فریب دهیم تا باور کند جهان همه در کنار او هستند و کاری که می کند درست است. نه دوست عزیز ایشان اشتباه می کند و نباید با زندگیش چنین کند. ایشان هم خود و هم دیگران را به خطر انداخته است.” آقای معینی ناراحت بود که چرا آقای پورشجری در زندان ساکت نشده و از آنجا پنهانی مقاله و اطلاعیه به بیرون می فرستد. او در این نوشته ها، نه تنها به افشاگری در باره شکنجه ها و فشارهایی که رژیم برروی او آورده بود، پرداخته، و توضیح می داد که چگونه برای خلاص شدن از این فشارها سعی کرده با شیشه عینک خودکشی کند (۳)، بلکه در نامه ای از سازمان گزارشگران بدون مرز و گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد درخواست کمک کرده بود. آقای پورشجری در بخشی از این نامه که بوسیله دخترش از زندان خارج شد، نوشته بود؛ “… طی این مدت از بازجو و شکنجه گرو بازپرس گرفته تا حتی کارمند شعبه ۲ دادگاه انقلاب، دائما مرا به مرگ و اعدام تهدید می کردند. من بر طبق ماده ۱۹ اعلامیه حقوق بشر از آزادی بیان استفاده نموده و در وبلاگ شخصی ام اندیشه ها و افکار و آرائ خود را منتشر ساخته ام، و اتهاماتی که به من وارد کرده اند، بر طبق همین ماده، و ماده ۱۸ این اعلامیه که به آزادی عقیده و وجدان صراحت دارد، بی اساس و فاقد وجاهت قانونی است.” (۴) آقای مهر در مقاله دیگری که به بیرون فرستاد خواهان “بایکوت انتخابات مجلس در سال ۱۳۹۰ ” (۵) شد، و در مقاله ای دیگر به تحلیل قیامهای مردمی تونس، لیبی و مصر پرداخت. (۶) آقای معینی من را به “هورا کشیدن” برای آقای پورشجری متهم می کند، چرا که مقاله ها و نوشته هایی را که او با هزار مکافات به بیرون از زندان می فرستاد، منتشر می کردم، و در صفحه فیسبوک خودم در باره او اطلاع رسانی کرده، و از هر کسی که می شناختم، برای نجات جان او از زندان های رژیم جمهوری اسلامی تقاضای کمک می کردم. آقای رضا معینی تنها در یک اطلاعیه جمعی نامی از محمد رضا پورشجری برد و از هر امکانی که داشت برای مسکوت نگه داشتن اسم او استفاده کرد، اما در برابر صحبت های ضد و نقیض و دروغ پراکنی های آقای تقی رحمانی در مجلس ختم مادرش هیچ نگفت! آقای معینی مقاله های زیادی در باره کشتار سال ۶۷، خاوران ، و جنبش دادخواهی دارد، اما وقتی که پای عمل به میان می آید، و رودرروی کسانی مثل تقی رحمانی قرار می گیرد، که سعی در مسکوت گذاشتن فاجعه ملی کشتار سال ۶۷ دارند، سکوت کرده و حرفی نمی زند. همین مصالحه ها و مصلحت اندیشی ها است که رژیم جمهوری اسلامی، ۳۴ سال است برپا است و ماشین سرکوب و آدم کشی اش براه. همه کسانی که در مقابل تقی رحمانی ها سکوت می کنند، و یا به این گفتمان دامن می زنند، در عمل شریک جنایات رژیم هستند. آنچه که سبب ادامه حیات سیاسی چنین افرادی شده است، اندیشه آنان نیست، بلکه حمایت کشورهای خارجی و تریبونهایی است که برای آنها ایجاد کرده اند. رسانه هایی مانند بی بی سی، صدای امریکا، رادیو فردا، دولچه وله، و … تماما در اختیار آنها قرار دارد. با اینکه مردم ایران از حکومت اسلامی عبور کرده و سکولار هستند، این اشخاص سعی دارند که نظام اسلامی را باعناوینی جدید مثل “اسلام رحمانی”، “دموکراسی اسلامی” و “حقوق بشر اسلامی” بخورد ما بدهند.
نمایندگان موسوی، سخنگویان کروبی، حامیان روحانی، مدافعان قانون اساسی جمهوری اسلامی و خیمه شب بازی های انتخاباتی اش، ازکسانی حمایت می نمایند که مسبب کشتارهای آن زمان و همه دروه های حیات این رژیم هستند. آنان درنظر دارند با منطق حقوقی اسلامی و ادبیات دینی، تلاش ها و جان فشانی های مبارزان راه آزادی را بنفع جناحی از درون حکومت اسلامی مصادره نمایند. اینگونه افراد، صلاحیت سیاسی، اخلاقی و حقوقی را ندارند تا بتوانند در این زمینه با ما، برسر یک میزنشسته و بحث کنند. آنان دارای ادبیات حقوق بشری، و فرهنگ آزادی خواهی نیستند، تا با ما وارد گفتگو شوند. ما خواهان اجرای عدالت بمنظور روشن شدن جنایات جمهوری اسلامی، پاسخگو نمودن قدرت سیاسی حاکم، از بین بردن عوامل کشتار دگراندیشان در ایران و همه جهان هستیم. ما با زبانی گفتگو می کنیم که امروزه، جامعه جهانی را در محکوم نمودن جنایت علیه بشریت همصدا نموده. ما برای اجرای عدالت و دادخواهی اسناد محکمه پسندی داریم، که قضات دادگاه های جهانی، با تلاشهای دادستانهای بین المللی ، در “دادگاه ایران تریبونال” برپایه آن اسناد، رای بر محکومیت جمهوری اسلامی بجرم جنایت علیه بشریت داده اند. اگر عاملین این جنایات تقاضای تخفیف مجازاتشان بر پایه اصول منشور جهانی حقوق بشر را دارند، باید اول حقایق را روشن کنند، بگویند که چه شد، چه کسانی چنین تصمیمی گرفتند و چرا، و سپس، عواملی مانند استبداد دینی، احکام شرعی، ولایت فقیه، قانون اساسی جمهوری اسلامی و … را که منجر به این جنایات شد نفی کنند. تنها در این صورت است که دادگاه های صالحه با حضور قضات بین الملی، هیئت منصفه و با حق داشتن وکیل، می تواند مدارک را بررسی کرده و احکام خود را صادر کند.
ما برای به اجرا در آوردن عدالت، حمایت از حقوق حقه انسانی و برای نجات جان این نسل و نسلهای آینده ایران، نمی توانیم از احقاق حقوق انسانها چشم بپوشیم، و ببخشیم. حتی اگر بخواهیم هم در توان ما نیست تا آن کشتار را فراموش کنیم. ابعاد این جنایات بقدری گسترده و وسیع است که قابل بخشش و یا فراموشی نیست. بخشش ما این است که بدنبال اعدام کردن آنان نیستیم، چون اعدام را یک جنایت دولتی می دانیم. اما این، دلیل نمی شود که از حق خود برای “اجرای عدالت و دادخواهی” صرفنظر کنیم. بقول نلسون ماندلا “ما کینه ای به کسی نداریم، چون اهداف والایی داریم که اگر کینه بورزیم، بازهم در اسارت احکام قصاص شما خواهیم بود.” حق با ماندلا است، ما از کینه گذشته ایم، ما داد می خواهیم، داد، برپایه اصول منشور جهانی حقوق بشر.
لادن بازرگان
اکتبر ۲۰۱۳
lawdanbazargan@gmail.com
پانویس:
۱. نماد و نمودی برای نهضت دادخواهی، گرامیداشت مادر معینی در پارس
http://www.irangreenvoice.com/article/2013/jun/02/34468
۲. گزارش به خاک ایران
http://khakeiran.blogspot.com/
۳. نامه وبلاگ نویس زندانی سیامک مهر از درون زندان به فرزندش
http://sedayezendanii.blogspot.com/2011/06/blog-post_26.html
۴. نامه محمد رضا پورشجری به گزارشگران بدون مرز و گزارشگر ویژه سازمان ملل
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=41004
۵. انتخابات: تحریم یا بایکوت؟
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-39282.html
۶. بیداری اسلامی و مسئله تروریسم
http://www.jamali.info/alternate/121211_14