متن پیاده شده صدای عبدالوهاب ریگی دومین فرزند این خانواده که در اولین سالگرد برادرش عبدالباسط ریگی اعدام شد او باصدای خودش به شکنجه های سبعانه توسط بازجویان وزارت اطلاعات برای گرفتن اعترافات مورد دلخواه بازجویان وزارت اطلاعات در مقابل دوربینهای تلویزیون اشار می کند.
متن پیاده شده صدای وی به قرار زیر می باشد:
اینجانب عبدالوهاب ریگی متولد سال ۱۳۷۱ که در تاریخ سوم مهر سال ۱۳۸۹ به اتهام عضویت در جنبش مردمی ایران جند الله و دست داشتن در عملیات انفجار مسجد جامع زاهدان دستگیر و من و برادرم، شهید عبدالباسط به وزارت اطلاعات منتقل شدیم و در مدت ۵۰ روز در سلول بوده ام.
. و در این مدت انواع شکنجه های جسمی، روحی و روانی که برای اعتراف به جرم نکرده قرار داشته ام و بعد از مدت ۵۰ روز که در تک سلول انفرادی بودم من را به سلولهای دو نفره انتقال دادند و حتی زمانیکه بنده تفهیم اتهام شدم بازجوی پرونده ام و قاضی و بازپرس آقای نشاط در وزارت اطلاعات کشور حضور داشتند و من از ترس شکنجه ای که کرده بودند اتهامات را قبول کردم.
و بعد از مدت دو هفته که در وزارت اطلاعات بودم و تحت فشارهای روحی و روانی قرار داشتم من را همراه برادرم، شهید عبدالباسط و هم جرمم مهر الله ریگی به دادگاه بردند و در دادگاه نیروهای وزارت اطلاعات و قاضی پرونده آقای ماه گلی که به ما حق دفاع نداده و با ما شدیدا برخورد شد و به اعتراضات ما رسیدگی نشد. و من نزد قاضی تمام اتهاماتی که به ما زده بودند را به خاطر برادرم و مهرالله ریگی قبول کردم نه اینکه آنها کاری کرده باشند.
وبعد از دادگاه ما را به زندان مرکزی زاهدان بند قرنطینه ممنوع الملاقات منتقل کرده و در همان جا حکم ۱ سال زندان و اعدام ما سه نفر ابلاغ شد. و بعد از ۳ ماه ممنوع الملاقات درقرنطینه به داخل بند جدا از هم منتقل شدیم و قریب به یکماه در بند بودیم که من و برادرم، شهید عبدالباسط ریگی را دوباره به وزارت اطلاعات کشور بردند و در آنجا بدون اینکه از من بازجویی کنند بعد از ۲۰ روز من را به زندان آورده و برادرم را در وزارت اطلاعات کشور نگه داشتند.
بعد از مدتی از برادرم خبردار شدم که به چه علت او را در وزارت اطلاعات نگه داشته و من را به زندان منتقل کرده اند. به خاطر اینکه برادرم جلو دوربین حاضر شود و بر علیه رهبر بلوچستان مولانا عبدالحمید مبنی بر اینکه مولانا عبدالحمید به جنبش جندالله دستور می داده و خواسته دیگرشان اینکه من و عبدالباسط رابط بین گروه با امریکا و خارج کشور بوده که برادرم این خواسته شان را رد کرده و قریب به ۶ ماه در وزارت اطلاعات کشور بسر برده و به او گفته شده که اگر این خواسته های ما را برآورده کنی ما خودت را و برادرت را و هم جرمانت را از زندان آزاد می کنیم ولی برادرم تمامی خواسته های آنان را رد کرد.
خلاصه در این مدت جریان شورش در زندان مرکزی زاهدان بدلیل اینکه بنده و دو نفر دیگر از بچه های بند ۵ امنیتی را به قرنطینه بردند. که اعتراض زندانیان اول به صورت مسالمت آمیز بود اما بعد با دخالت یگان زندان به خشونت کشیده شد. و بعد به دلیل این اعتراض ما را به خواسته زندانیان به داخل بند بردند و بعد از یک هفته از این جریان، نیروهای ویژه ای که از خارج از زندان برای سرکوب زندانیان آمده بودند به کل زندان یورش آورده مخصوصا بند ۵ که ما در آنجا بودیم و زندانیها را مورد بی رحمانه ترین شکنجه قرار داده دست و پای بعضی از زندانیان شکسته و حتی به بعضی از زندانیان جراحات بسیار سخت و شدیدی وارد شد.
اما این آخر کار نبود ما را دست و پا بسته، چشم بسته به قرنطینه زندان منتقل کرده و بدترین شکنجه ها از قبیل بی حرمتی، نگهداشتن در آفتاب داغ و سوزان و در سلولهای بسیار کوچک چندین نفر را نگهداری می کردند. به همین منوال قریب به ۲۰ روز گذشت و بعد ما را در سحرگاه، دست و پا و چشم بسته به داخل ماشین های نیروهای امنیتی برده و ما را هر دو نفری یا سه نفری به استان های مختلف تبعید کردند و من و تاج محمد بلوچی را به زندان مرکزی استان قزوین تبعید کرده و در آنجا تحت فشارهای روحی و روانی و حتی جسمی قرار داده اند. و بعد از مدت قریب به ۶ ماه من را از قزوین به تهران و از تهران توسط هواپیما با تدابیر شدید امنیتی به زندان زاهدان منتقل کردند و اما هنوز رفتارهای نادرست و تبعیض آمیز و غیر قانونی از طرف مسئولین زندان به ما وارد می شود.
و در آخر از سازمانهای حقوق بشری و کلیه حامیان حقوق بشر در جهان تقاضا داریم که از حقوق اقوام ایرانی به خصوص بلوچستان و ملت بلوچ دفاع نمایند.
با تشکر،
عبدالوهاب ریگی