برای پوتینِ جنایتکار شریک جرم نسازیم!

چهارشنبه, 17ام فروردین, 1401
اندازه قلم متن

م- روغنی

تجاوز پوتین به اوکراین واکنش‌های گوناگونی را برانگیخت برخی از احزاب کمونیست از جمله حزب کمونیست فدراسیون روسیه، برخی از احزاب چپ و راست افراطی در اروپا و همچنین بازماندگان حزب توده، تجاوز به اوکراین را توجیه و از رویکرد پوتین دفاع کرده‌اند. خامنه‌ای همانطور که انتظار می‌رفت گناه را به گردن آمریکا و ناتو انداخت.

دسته دوم شامل گرایش‌های گوناگون از جمله کیسینجر[۱] راست‌گرا، هواداران گفتمان “رئال پولیتیک”[۲] و چپ ایدئولوژی‌زده است که ضمن محکوم کردن پوتین “تحریک” و “بی‌توجهی” ناتو به امنیت روسیه را عامل جنگ در اوکراین به شمار آورد. این دسته در عمل آگاه و یا ناآگاه برای پوتین شریک جرم دست و پا کرده است.

دسته سوم که شامل میلیون‌ها تظاهرکننده مخالف تجاوز پوتین از جمله در روسیه و در سراسر جهان و سازمان‌های گروه بشری است، این تجاوز را بدون اما و اگر محکوم کرده است. مخالفین تجاوز آمریکا به ویتنام نیز که شامل تظاهرکنندگان آمریکایی نیز می‌شد شریک جرمی برای آمریکا جستجو نمی‌کردند. ریشه این اما و اگر‌های ایدئولوژیک و گرفتار در “جنگ سرد” را باید در رویدادهای سال ۱۹۹۰ جستجو کرد.

سال ۱۹۹۰ در اروپا

با روی کار آمدن گورباچف در شوروی و رشد گرایش‌های دمکراسی‌خواهانه در کشورهای بلوک شرق و گشوده شدن مرز مجارستان با اتریش در سال ۱۹۸۹، ورود بسیاری از ساکنان آلمان شرقی به اتریش و از آنجا به آلمان غربی ممکن گردید. در همان سال دولت آلمان شرقی با تظاهرات گسترده‌ای روبر شد. بسیاری خواستار مسافرت به آلمان غربی بودند و سرانجام با هجوم ده‌ها هزار نفر به مرز بین دو کشور، دیوار برلین فرو ریخت و زمینه را برای یکپارچگی آلمان در سال ۱۹۹۰ فراهم ساخت.

نحوه یکپارچکی دو آلمان و نقش ناتو در آن در فوریه سال ۱۹۹۰ در جلسه‌ای در مسکو در حضور گورباچف، وزیر خارجه شوروی، وزیر خارجه آمریکا و نخست وزیر آلمان غربی به گفتگو گذارده شد. در این جلسه گورباچف پیشنهاد ورود روسیه به ناتو و دفاع مشترک کلیه کشورهای اروپایی را مطرح ساخت که وزیر خارجه آمریکا آن را “ایده‌آل” و ناشدنی نامید. در برابر وزیر خارجه آمریکا گورباچف را قانع کرد که ورود ناتو به آلمان شرقی بهتر از آلمانی مستقل اما مسلح است و قول داد که ناتو به سوی شرق گسترش نخواهد یافت. گورباچف نیز تاکید کرد که چنین گسترشی ناپذیرفتنی است.

البته این قول و قرارها و انتظارات را باید در حال و هوای (context) آن زمان مورد توجه قرار داد که در آن نیت پاک و پندار پوچ درهم آمیخته بود. گورباچف قول می‌داد که کرملین نظامی دمکراتیک برقرار خواهد ساخت و حقوق بشر را محترم شمرده و حق تعیین سرنوشت کشورها را به رسمیت خواهد شناخت. وی حتی گفت که اتحاد شوروی به پیمان ناتو خواهد پیوست. یلسین نیز تاکید می‌کرد که “ما کشور دیگری خواهیم بود.”[۳]

با این حال توافق بر سر خودداری ناتو از پذیرش کشورهای بلوک شرق در این پیمان نظامی با یک مشکل اساسی روبرو بود و آن اینکه دو ابر قدرت (یکی میرنده و دیگری ماندگار) برای کشورهای دیگر اروپا بدون آگاهی از خواسته مردم آن کشورها و احترام به حق تعیین سرنوشت ملت‌ها تصمیم می‌گرفتند. برای واکاوی این موضوع لازم است به عقب برگردیم و نگاهی کوتاهی به اشغال این کشورها از سوی استالین بیاندازیم.

اروپای شرقی پس از جنگ دوم جهانی

در نیمه دوم دهه چهل پس از پایان جنگ دوم جهانی کشورهای اروپای شرقی زیر سایه ارتش سرخ به “کشورهای میانگیر”[۴] دوست در آمدند که به عنوان “گوشت دم توپ” از شوروی در برابر حملات احتمالی غرب محافظت کنند. نخست‌وزیر انگلیس و رییس جمهور وقت آمریکا با آن مخالفت کرده و خواستار آزادی کشورها در گزینش سرنوشت‌شان شدند. در روند اقماری‌شدگی کشورهای اروپای شرقی، احزاب کمونیست به تعبیر رهبر مجارستان از “تاکتیک کالباسی” بهره گرفتند که بر اساس آن مخالفین به تدریج از عرصه قدرت رانده شدند.

خروچف پس از مرگ استالین در سخنرانی‌اش در بیستمین کنگره حزب بر برنامه کاهش فشارها و سختگیری‌های استالینی تاکید کرد در واکنش به این رویکرد خیزش‌های گسترده‌ای در کشورهای اقماری جان گرفت.

– در سال‌های پس از جنگ دوم، لهستان به رهبری بولس لاو که استالینیستی افراطی بود اداره می‌شد. مرگ وی در سال ۱۹۵۶، و پس‌لرزه‌های سخنرانی خروشچف، توجه به اصلاحات را افزایش داد. نظام اشتراکی که به کشاورزان لهستانی تحمیل شده بود نه تنها مورد پشتیبانی آنان قرار نداشت بلکه به کمبود خوراک نیز در کشور انجامید. رهبر تازه حزب، از برنامه‌هایی کمونیستی سنتی فاصله گرفت؛ زمین‌های اشتراکی تکه تکه و به کشاورزان سپرده شد.

واکنش اتحاد شوروی خویشتن‌دارانه بود چرا که اصلاحات به حوزه اقتصاد محدود می‌شد اما این کشور جزو اقمار شوروی در پیمان ورشو به شکل “کشور میانگیر” باقی می‌ماند و ارتش سرخ نیز به حضورش در این کشور ادامه می‌داد.

– نسیم تغییرات در مجارستان نیز به وزش درآمد. بخشی از مردم این کشور شهامت یافتند که از دست رهبران استالینیست رهایی یابند. در کشور کمبود خوراک و سوخت وجود داشت. تظاهرات و خیزش مردمی قابل کنترل نبود. مخالفین درخواست آزادی، انحلال حزب کمونیست و خروج از پیمان ورشو را مطرح ساختند. ارتش سرخ وارد کارزار شد و به تظاهر کنندگان حمله کرد. شوروی رهبر میانه‌رویی را روی کار آورد که با ادامه خیزش پذیرفت انتخابات دمکراتیک برگزار شود و از پیمان ورشو خارج گردد. برخورد میان ارتش سرخ و مردم ادامه یافت.

شوروی تشخیص داد که تن دادن به خواسته‌های مردم مجارستان به معنی خروج این کشور از تسلط روس‌ها و کشورهای میانگیر است. سرکوب خشن خیزش در دستور کار قرار گرفت که به مرگ ۳ هزار نفر و پناهندگی ۲۰۰ هزار نفر انجامید.[۵]

– پس از تقسیم برلین میان متفقین مرز بین برلین شرقی و غربی تا سال ۱۹۶۱ گشوده بود و مردم می‌توانستند آزادانه به دو طرف شهر رفت و آمد کنند. تفاوت میان توسعه یافتگی دو قسمت شهر به زودی آشکار شد. با اجرای طرح مارشال شغل‌های فراوان با دستمزدهای مناسب در برلین و آلمان غربی بوجود آمد. آزادی بیان و حق تعیین دولت برای شهروندان فراهم شد.

در آلمان شرقی، شرایط اقتصادی اسفناک‌تر از غرب این کشور بود. خوراک، مسکن و شغل نایاب و آزادی‌ها نیز تحت کنترل حزب کمونیست محدود بود. برلین به عنوان پنجره‌ای تفاوت میان دو نظام سیاسی را بر همگان آشکار می‌ساخت. از سال ۱۹۴۹ روزانه ۲ هزار نفر برای زندگی بهتر به غرب برلین مهاجرت می‌کردند که شامل کارگران حرفه‌ای و دانش آموختگان نیز می‌شد. دولت آلمان شرقی و شوروی مصمم شدند از پناهندگی به آلمان غربی جلوگیری کنند. تا سال ۱۹۶۱، حدود ۳ میلیون نفر از آلمان شرقی خارج شدند. در این سال دیوار برلین ساخته شد. اما این دیوار نیز نتوانست از فرار آلمانی‌ها به غرب از طریق حفر تونل، بالن‌های پر شده از هوای گرم و مخفی شدن در خودروها جلوگیری کند. ۲۶۰ نفر نیز در این فرار‌ها کشته شدند.[۶]

– در سال ۱۹۶۸، الکساندر دوبچک، به رهبری حزب کمونیست چکسلوواکی برگزیده شد و وعده آزادی‌های سیاسی داد و از قربانیان دوران استالین نیز اعاده حیثیت کرد.[۷] دوبچک به اسلواکی خودمختاری داد و احترام به حقوق بشر را در قانون اساسی تضمین کرد. وی مدعی بود که خواستار استقرار “سوسیالیسم با چهره انسانی” است. در حالی که چک‌ها خواستار برقراری سریع‌تر دمکراسی بودند، شوروی و پیمان ورشو اقدامات دوبچک را “ضد انقلابی” به شمار آوردند. در آگوست همان سال کشور به وسیله ارتش سرخ اشغال و کمونیست‌های بنیادگرا قدرت را در دست گرفته دوبچک از کار برکنار شد.

رویدادها پس از فروپاشی

پس از فروپاشی شوروی کشورهای اقماری اروپای شرقی به تدریج به استقلال دست یافتند و با توجه به دهه‌ها سرکوب از سوی احزاب کمونیست و اشغال کشور توسط ارتش سرخ پیوستن به پیمان نظامی ناتو که می‌توانست امنیت آنان را در برابر اشغال احتمالی روسیه در آینده تامین کند و راه را برای ورد به اتحادیه اروپا هموار سازد در دستور کار قرار گرفت.

در سال ۱۹۹۳ کشورهای لهستان، مجارستان و جمهوری چک تمایل خود را برای پیوستن به ناتو بیان کردند. در ۱۷ نوامبر ۱۹۹۷، بیش از ۸۳ درصد مجارها به پیوستن به ناتو رآی مثبت دادند.[۸] در کشورهای لهستان و چک نیز نظرسنجی‌ها نشان داد که اکثریت مردم این کشور‌ها از پیوستن به ناتو استقبال می‌کنند.

یلسین در همان سال، پس از اعلان تمایل سه کشور لهستان، مجارستان و چک برای پیوستن به ناتو نگرانی‌اش را طی نامه‌ای به کلینتون رئیس جمهور آمریکا بیان کرد. وی ضمن پذیرفتن “آخرین توافق نامه هلسینکی”[۹] در سال ۱۹۷۵ که بر حق پیوستن و یا نپیوستن کشور‌ها در پیمان‌های نظامی تآکید شده بود، عضویت سه کشور نامبرده در ناتو را گونه‌ای از “نو انزوایی روسیه”[۱۰] به شمار می‌آورد. البته وی در سال ۱۹۹۷ زمانی که پیوستن سه کشور نامبرده در شرف انجام بود، همراه با ناخشنودی‌اش عضویت آنان در ناتو را پذیرفت اما افزود که به این کار ناچار شده است.

در سه دهه گذشته ۱۳ عضو تازه از جمله از کشورهای پیشین شوروی و تشکیل شده از تجزیه یوگوسلاوی، به پیمان ناتو پیوسته‌اند. ناتو از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۱ هشت دخالت نظامی عمده در سطح جهان انجام داده است.[۱۱] بیرون راندن صدام از کویت و پایان دادن به جنگ در بوسنی و کوزوو که از جمله به جنایات میلوسویچ علیه آلبانی‌تبار‌ها خاتمه داد و البته با مخالفت چین و روسیه روبرو شد را می‌توان از نظر نظامی موفقیت‌آمیز به شمار آورد. اما دخالت در عرق و لیبی با هر انگیزه‌ای که صورت گرفت به هرج و مرج در هر دو کشور انجامید و زمینه را برای رشد گروه‌های تروریستی و جولان خامنه ای در عراق، و روسیه و ترکیه در لیبی فراهم ساخت. دخالت در افغانستان نیزبا توجه به خطاهای نیروهای خارجی و مشکلات داخلی از جمله نفوذ پر قدرت مذهب در این کشور نتوانست از بازگشت طالبان به قدرت جلوگیری کند.

گسترش ناتودر اروپا حداقل از نظر سیاسی کامیابی‌هایی داشته است. با گسترش اتحادیه اروپا، ناتو توانسته است به ثبات در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی بیافزاید و هنجارهای دمکراتیک را در کشورهای اقماری شوروی پیشین گسترش دهد.[۱۲]


تاریخ عضویت کشورهای اروپایی در پیمان نظامی ناتو

پوتین، ناتو و اتحادیه اروپا

پوتین به مدت ۱۶ سال مآمور ک.گ. ب. بود و در سال ۱۹۹۱ و پس از فروپاشی اتحاد شوروی، زندگی سیاسی اش را در سن پیترزبورگ آغاز کرد. در سال ۱۹۹۶ در مسکو سکونت گزید و به جمع مدیران یلسین پیوست. وی توانست اعتماد یلسین را جلب و در سال ۱۹۹۹ به نخست وزیری روسیه منصوب گردد. پوتین پس از استعفای یلسین، رییس جمهور موقت روسیه و چهار ماه پس از آن اولین دوره ریاست جمهوری‌اش را آغاز کرد.

در سال ۲۰۰۴ برای دور دوم انتخاب گردید. از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ برای دور زدن محدودیت‌های قانون اساسی، کاخ ریاست جمهوری را به مدودف نخست‌وزیرش واگذار کرد که بتواند در دور بعد دوباره رئیس جمهور شود. این روش به قلعه رفتن شاه در بازی شطرنج تشبیه شده است! بدین ترتیب در سال ۲۰۱۲ دوباره از راه انتخاباتی که به تقلب آلوده بود رئیس جمهور روسیه شد و با تغییر قانون اساسی پس از سال ۲۰۱۸، امکان انتخاب چند باره‌اش تا سال ۲۰۳۶ تضمین گردید.

پوتین به اقتصاد کشور سروسامان بخشیده به صادر کننده مهم نفت و گاز و تجهیزات نظامی پیشرفته در جهان تبدیل گردید. ارتش و دستگاه‌های اطلاعاتی کشور را بازسازی کرد و به تدریج به یک بازیگر جهانی تبدیل شد. پشتیبانی از اسد به یاری سپاه قدس خامنه‌ای که به کشته شدن صدها هزارنفر انجامید، دخالت در جنگ داخلی لیبی و پشتیبانی نظامی از دیکتاتورها در بلاروس و قزاقستان و ونزوئلا، ارتباط و پشتیبانی از احزاب راست افراطی و پوپولیست در اروپا و دخالت در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا به سود ترامپ از جمله اقدامات وی به شمار می‌آید.

پوتین برخلاف امید‌های اولیه جهان غرب به اقتدارگرایی روآورد و رهبران اپوزیسیون، جنبش‌های دمکراسی‌خواهانه، روزنامه‌نگاران منتقد و حتی اولیگارش‌های اقتصادی نافرمان را از راه‌های گوناگون سرکوب و یا از میدان بدر کرد.

پوتین بر ناسیونالیسم روس به‌ویژه احساس یاس و تحقیر بسیاری از روس‌ها پس از فروپاشی نظام گذشته تکیه زد و توانست افکار عمومی اکثریت جامعه را با خود همراه سازد. پس از سه دهه از تغییر نظام در کشور، اکثریت روس‌ها نسبت به گذشته احساس دلتنگی (نوستالژی) نشان می‌دهند. ۶۳ درصد روس‌ها در یک نظر سنجی اخیر سرخوردگی‌شان را از فروپاشی شوروی سوسیالیستی ابراز داشته‌اند.[۱۳] در یک برنامه تلویزیونی نیز پوتین فروپاشی شوروی را “تراژدی بزرگ بشری” سنجیده است. و گفته است که روسیه ۴۰ درصد خاک و بخش بزرگی از جمعیت‌اش را در اثر فروپاشی از دست داد.[۱۴]

پوتین با تصرف بخشی از گرجستان در سال ۲۰۰۸، کریمه در سال ۲۰۱۴، پشتیبانی از جدایی‌خواهان شرق اوکراین برخلاف قرارداد مینسک ۲ گرایش‌های عظمت‌طلبانه و بازگشت به دوران گذشته را نشان داده است. وی با تاکید بر نگرانی‌های امنیتی، حق کشورهای اروپایی برای پیوستن به پیمان ناتو را بهانه قرار داده و سوئد و فنلاند را که پس از تجاوز پوتین به اوکراین عضویت در ناتو را برای حفظ امنیت‌شان ضروروی دانسته‌اند با قلدری تهدید کرده است.

جنگ اوکراین و خودداری ناتو از دخالت مستقیم در این جنگ علیرغم انتقادات شدید زلنسکی رئیس جمهور اوکراین از کشورهای غربی نشان داد ناتو امنیت روسیه را تهدید نمی‌کند و سلاح اتمی و موشک‌های پیشرفته روسیه از بازدارندگی کافی برای حفظ امنیت این کشور برخوردارند. افزون براین بخش مهمی از کشورهای همسایه روسیه هم اکنون به عضویت ناتو درآمده‌اند و در طی دهه گذشته هیچگونه تهدید نظامی و امنیتی متوجه فدراسیون روسیه گزارش نشده است.

روسیه پوتین که به گفته میخائیل شِشکین به استالین‌زدایی نیازمند است نتوانسته با نظام دمکراتیک غرب کنار آید. در این رابطه همکاری‌های ناتو با پوتین از راه تشکیل نهاد‌های مشترک برای حفظ امنیت اروپا نیز با ناکامی روبرو شده است.[۱۵]

پوتین و اولیگارش‌های ثروتمند روس که پوتین ‏برآنان تکیه دارد، از استقرار دمکراسی در این کشور در هراسند. تنها ده ثروتمند اول روسیه بیش از ۱۸۵ میلیارد دلار ثروت دارند و ارزش دارایی نزدیک به ۲۰ هزار ثروتمند خرد و زیر روس، هر یک به طور متوسط بیش از ۱۰ میلیون دلار  است.[۱۶]

بازگشت به گذشته و ستیز با لیبرال‌دمکراسی به بهانه “امنیت” شگردی است که اکثریت مردم روسیه را به پشتیبانی از سیاست‌های جنگ‌طلبانه رژیم فاسد و مافیایی پوتین وادار کرد است. اگر پوتین آرمان‌های دمکراتیک گورباچف را پی می‌گرفت، پیشنهاد‌های امنیتی مشترک با اروپا را می‌پذیرفت و به عضوی مسئول از جامعه اروپا تبدیل می‌شد ادامه فعالیت پیمان ناتو بی‌معنا و هزینه‌های سنگین نظامی دو طرف می‌توانست برای رفاه شهروندان این کشور‌ها هزینه گردد و فاجعه اوکراین نیز رخ نمی‌داد.

‏برای پوتین جنایت کار شریک جرم نسازیم!

فروردین ۱۴۰۰
mrowghani.com

—————————
[۱] – کیوان حسینی، چرا کسانی مانند کیسیجر غرب را در جنگ اوکراین سرزنش می‌کنند؟ بی‌بی‌سی فارسی، ۴ فروردین ۱۴۰۱
[۲] – همان جا
[۳] – Klaus Wiegrefe, Is Vladimir Putin Right?, 15.02.2022
[۴] – Soviet policy in Eastern Europe, Bitesize, BBC.co.UK
[۵] – همان جا
[۶] – همان جا
[۷] – Prague Spring, Britannica.com
[۸] – Jan de Weydenthal, Hungary: Referendum Supports Nato Enlargment, rferl.org, November 09, 1997
[۹] – Mark J. Rice, Nato’s New Order: The alliance after the cold war, March, 2016
[۱۰] – Klaus Wiegrefe, Is Vladimir Putin Right?, Spiegel.de, 15/02/2022
[۱۱] – Major Nato Military Interventions, WorldAtlas.com
[۱۲] – Mark J. Rice
[۱۳] – Dimitri Simes, Thirty years on, Poll finds 63% of Russians regret the collapse of the USSR., Dec. 26, 2021 cnsNews.com
[۱۴] – همان جا
[۱۵] – Mark J. Rice
[۱۶] –  ‎ Thomas Piketty, The Western elite is preventing us from going after the assets of Russia’s hyper – rich , ‎ThGaurdian.com

از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.