در سال ۴۸ شمسی، یعنی هفت سال پس از اینکه زنان ایرانی پس از دههها تلاش تازه صاحب حق رأی شده بودند، رضا براهنی به طرحمسألهای حائز اهمیت و جدّی در تاریخ پرداخت تا ریشههای تشتّت فرهنگی زمانه را بررسی کند. او پرده از غیاب زنان در تاریخ برداشت و این سیر و سلسلهی تکجنسیتی را از علل پریشانی و نقص فرهنگی آن عصر دانست.
رضا براهنی زمانی «تاریخ مذکر» را نوشت که روشنفکران و فعالان معترضِ مرد، و حتی برخی کنشگران سیاسی زن، پرداختن به مسائل و مشکلات زنان را اولویت نمیدانستند و امری ثانویه تلقی میکردند، و یا در سایهی کلانباورهایی چون حل مشکلات طبقاتی وبرقراری آزادی و عدالت به حاشیه میراندند.
اهمیت پژوهش براهنی در این است که او به طور مستقل و برجسته به این موضوع پرداخت و نبودِ زنان در بستر تاریخ را آسیبشناسی کرد، تا به گفتهی خود مانع از زوال کامل فرهنگی جامعه شود.
چاپ کتاب «تاریخ مذکر» تا سال ۵۱ شمسی به دلیل موانع بسیار از انتشار باز ماند و تنها یک ماه پس از نشر توقیف شد. نویسنده، خود باور دارد که این کتاب، اصالت در روح زمانهی خویش دارد و با ادراک آن دوره نوشته شده و به این دلیل در دهه شصت تحشیهای برکتاب نهاد و پژوهش خود را کاملتر کرد.
رضا براهنی در آغاز پژوهش خود، با مقایسهی سیر فرهنگی ایران و یونان به این مطلب میپردازد که چرا هر دو کشور از حماسهسراییآغاز کردند و کشوری به علوم انسانی و اجتماعی و فلسفه رسید؛ آن دیگری به تعبیر خودِ نویسنده به «انقراض نیروی خلاقه» و بسترخنثییِ تصوف. چطور یونان به سوی عینیتی اجتماعی حرکت کرد و جمهور پدید آمد٬ و چطور ایران سیری ذهنی پیش گرفت و زایش فرهنگی مخدوش شد.
یونان از دوران حماسه و ستایشِ قهرمان عبور میکند و به دورهی تراژدی و نمایشنامه میرسد. به عقیدهی براهنی این دوره٬ دورهیعینی کردن خانواده است. هنرمند یونانی، خانواده را بر صحنه فرا میخواند. حالا دیگر قهرمان مرد حماسه٬ یکّه و برجسته نیست. بلکهارتباط روانی و عاطفی وی با خانواده شکل میگیرد و بعدها که تراژدی نویسان بزرگ کمرنگ میشوند، از بستر حاصلخیز فرهنگی آنها فلسفهی اجتماعی و علوم انسانی سربرمیآورد.
در ایران اما تراژدی به عنوان فرم ادبی از دل حماسهسرایی شکل نمیگیرد. خانواده به عنوان نخستین و کوچکترین واحد اجتماعی دراین دوره غایب و بی تحرک و در حاشیه است. براهنی به فردوسی حماسهسرای بزرگ رجوع میکند و مینویسد: «فردوسی خانواده رابه صورت عالم صغیر اجتماع درک نمیکند. او از تمامیت اجتماع و خانواده٬ قهرمانش را سوا میکند و در برابر چشم ما نگه میدارد؛ بهدلیل اینکه در دوران او٬ این ارتباطات اجتماعی و روابط خانوادگی نیستند که اهمیت دارند٬ بلکه این قهرمان است که تمامرجزها٬مدح و ثناها را مثل تمام گنجینهها و طلاها، بهسوی بارگاه خویش جذب میکند» [۱]
سپس به تاریخ بیهقی ارجاع میدهد تا نشان دهد تاریخ ما تاریخی مذکر است. تاریخی تهی از زنان اثرگذار و کنشمند. براهنیمینویسد: «هرجای تاریخ مسعودی را که ورق بزنید٬ اعمال مردانی را میبینید که در حال ساختن یا نابود کردن چیزهایی هستند و اینچیزها همه عناصر تاریخی هستند (۰۰۰) تاریخ بیهقی تاریخ مردان است و اگر از زنی یاد میشود یا مادر حسنک وزیر است و یامادرانی چون مادران حسنک وزیر که هیچگونه تحرک تاریخی ندارند». [۲]
او تشریح میکند که تاریخ مشروطیت هم تاریخیست مذکر، و با این که زنان در جنبش تنباکو و جنبش مشروطه نقش هایی داشتهاند اماهمین تاریخ مذکر به آنان اجازهی احقاق حق خود را نداد: «سیطرهی کامل مرد بر خانواده چنان محرز و مسلم مینمود که نه زن خواست حقوق مساوی بدست بیاورد٬ و نه حتی مردی از مردان مشروطیت حاضر شد به زن حقوقی بدهد. [۳]
پس در این تاریخِ بیزن٬ حماسهسرایی سبک خراسانی به جای آنکه به سوی عینی کردن خانواده و فرهنگ و جامعه تغییر کند به ورطهی تصوف و ذهنیگرایی غلتید. مسالهی مهمِ غیابِ زن «موجب شد که شعر ایران٬ در ابتدای پیدایش٫ با وجود عظمت کلامی خود٬تنها حماسی باشد و بعدها بهسوی تصویری نمایشی از زندگی حرکت نکند. [۴]
براهنی معتقد است تاریخ ایران تاریخی ضداجتماعیست چراکه همواره مردم برای مصون ماندن از مخاطرات و جباریت حاکمان٬ درخود منکوب شدند و موقعیت جلوهگری اجتماعی پیدا نکردند٬ در نتیجه به خلوتگزینی روی آوردند؛ در انزوای فردیت فشرده شدند و دراین زمینهی مغشوش٬ تصوف به جای رشد فرهنگی اجتماعی نشست.
اکنون در این تاریخ مذکر جایگاه زن در شعر ایران کجاست؟ زن پردهپوش و بیتصویر است. به باور او تغزل ایرانی هم تغزلی مذکراست و توصیف شاعران از معشوق زن٬ «توصیفیست از مردان با خصائص زنان.»
«در شعر عاشقانهی فارسی٬ چهرهی زن آنچنان گم و گور٬ مستتر٬ مخفی٬ مخدوش و تیره است که بهنظر میرسد پیکر پسر جوانی را با کمی تغییر به مجسمهی مسخشدهی یک زن تبدیل کردهند (۰۰۰) انگار هر شاعری با یک شیوهی نارسیسیستی خود را در آبها و آینههامینگرد و همهجا چهرهی خود را میبیند.» [۵]
در نتیجه سرنوشت محتوم شعر عاشقانه این است که به شعر عارفانه بدل شود. تبدیل معشوق عینی به معبود ذهنی که از ریشههای این تاریخ مذکر برآمدهست.
او بیان میکند که شعر نو، چگونه معشوق را به جنسیت آشکار خود برمیگرداند و بعدها ما در شعر فروغ، معشوق مرد و در شعر شاملو معشوق زن را عیان و آشکار میبینیم.
همواره معضل زنان در جامعه، فرهنگ، ادبیات از دغدغههای جدی براهنی بود. او در مقاطع مختلف نظرات خود را بازخوانی کرد؛ بهتکمیل پژوهشهایش همت گماشت و در دهه هفتاد، در کارگاههای آموزشی خانهاش به تدریس فمینیسم، از جمله نظریات «هلن سیکسو» شاعر و فیلسوف فمینیست پرداخت.
بعدها هلن سیکسو، در ستایش رضا براهنی پس از خواندن «روزگار دوزخی آقای ایاز» نوشت:
«به خاطر دارم خواندن برای من تقریباً تحملناپذیر شده بود زیرا آثاری که از اعماق سرریز میشوند، برای مخیله من تحملناپذیرند. این آثار آزار میدهند زیرا در اطراف شر و بدی و راز بدی پرسه میزنند. از اینرو، دوست من رضا گول نخورده بود؛ او برای شروع کارمستقیماً وارد یک دوزخ شده بود؛ دوزخ گهوارهٔ تکوینها. میگویم یک دوزخ، زیرا هر کسی دوزخ خود را دارد. دوزخ براهنی مانند کاخی مجلل و مزین است. آرشیوهای ایرانی و ترک و غربی را دربردارد. خاطرات و دانشهای دایره المعارفی دارد. سرآغازین و مدرن است. باید میگفتم دوزخها، دوزخهای زیبا؛ زیرا دنیای رضا از همه جا دوزخی بیرون میکشد. ترانه زندانها را میخواند یا جنایاتی را در خانواده.
رضا میبایستی به تبعید برود. این خواست ادبیات بود؛ زیرا او شهروند بسیار توانای ادبیات است. رضا، شاعر عظیم و در عین حال معلم خیالپرور و شاهد، مرد عمل و ادب، متعلق به سنت جهانی کیمیاگران کلمه و ابداعکنندگان آزادیهای تازه است.» [۶]
پانویس:
۱-۵. تاریخ مذکر. رضا براهنی. انتشارات نگاه.
۶. مجلهی بایا. نقل و ترجمهی سیکسو از سخنرانی رضا سیدحسینی. سال ۸۰.
از: گویا