۱ در بررسی حمله نظامی روسیه به اوکراین باید بین انگیزه ها و نتایج جنگ تفکیک قائل شد. هرچند انگیزه شانسی ان از اهمیت والایی برخوردار است اما تمرکز بر نتایج جنگ تصویر روشن تری از چشم انداز پیش رو بدست می دهد. یکی از انگیزه شناسی های این جنگ اشاره به نگرانی های امنیتی روسیه از پیشروی جغرافیایی ناتو است که خلاف تعهدات پیشین خود عمل کرده است. حتی اگر دراین ادعا حقیقتی نهفته باشد فراموش نباید کرد که نگرانی های امنیتی بخشی از گفتمان امنیت گرایی است که همواره زمینه ساز جنگ طلبی و میلیتاریسم بوده است و پیش تر نیز به نام ان در تمام جهان صلح و دمکراسی و حقوق بشر و حق حاکمیت ملی پایمال شده است. حمله امریکا در عراق و افغانستان نیز با تکیه بر چنین ادعاها و نگرانی هایی صورت گرفت. چنین نگرانی هایی – حتی در صورت واقعی بودن – نمی تواند و نباید به توجیهی برای به اصطلاح عملیات پیشگیرانه و تجاورز نظامی به یک کشور دیگر منجر شوند. هم از این رو می بایست تجاورز نظامی روسیه به اوکراین را بی چون وچرا محکوم کرد و پایان جنگ و دفع تجاورز را به خواست اصلی و همگانی بدل ساخت. هرکشوری – چه کوچک و چه بزرگ – نگرانی های امنیتی خاص خود را داشته و اگر این منطق به توجیه جنگ افروزی و میلیتاریسم فراروید ارزش هایی همچون دمکراسی ، صلح ، حقوق بشر و حق حاکمیت ملی موضوعیت خود را از دست میدهند یا به بهانه ان به حاشیه می روند. حمایت از تجاوز روسیه برای بسیاری الهام گرفته از نفرت از غرب یا گفتان های ضد امپریالیستی یا گرایشات نوستالژیک به شوروی سابق یا دل نگرانی از تحکیم جهان تک قطبی است. با این همه حمایت از این تجاورز و جنگی که دران روسیه متهم به جنایات جنگی است هیچ سنخیتی با ارزش های انسانی، دمکراتیک، عدالت جویانه و حقوق بشری ندارد بلکه مدافعان این تجاوز پیش از پیش منزوی خواهند شد.
۲ این ادعا که رئیس جمهوری اوکراین با اصرار در پیوستن به ناتو در تحریک روسیه به حمله نظامی نقش داشته و عملا با تحریک و پشتیبانی امریکا پویتن و روسیه را به تله انداخته است – اگر هم از حقیقتی برخوردار باشد- نمی تواند و نباید مانع محکوم کردن بی چون و چرای روسیه در تجاوز به اوکراین که نفض فاحش تمام مقررات بین المللی است شود. همان گونه که نمی توان در تجاوز یک مرد به زن به جای محکوم کردن متجاوز از سهم قربانی درکاهش مسئولیت تجاوزگر سخن گفت، نباید سیاست های ولو نسنجیده دولت اوکراین را عامل این تجاوز خواند. هرچند از منظر رئال پلتیک شاید به سود کشورهای همسایه قدرت بزرگ نظامی و اقتدارگرایی همچون روسیه نباشد که با واردشدن در پیمان های نظامی زمینه های تنش را افزایش دهند. امری که البته حکم کلی درباره ان نمی توان داد. این به رغم این واقعیت است که از منظر حق حاکمیت ملی این حق هرکشوری است که تصمیم بگیرید در کدام اتحادیه سیاسی یا نظامی عضو شود یا بیرون از ان قرار گیرد و به بهانه تصمیم یک دولت نمی توان حمله نظامی به ان را توجیه کرد.
۳ برخی حمله روسیه به اوکراین را پیامد رویارویی دو قطب امپریالیستی دانسته و انرا با جنگ جهانی اول مقایسه می کنند. حال ان که حمله روسیه به اوکراین نه جنگ جهانی است و نه چنین مقایسه نامربوطی به جز پرده ساتر انداختن بر تجاوز نظامی روسیه به اوکراین و بی توجهی به خواست دفع تجاورز ثمر دیگری دارد. البته هیچ دلیلی وجود ندارد که مخالفت با تجاورز روسیه به اوکراین به معنای جانبداری یا تشویق همپیمانی با ناتو شود.
۴ بسیاری بر انند با اشباع بازارهای جهان و شکل گیری قدرت های اقتصادی نوین امروز امپراطوری گری توام با قلمروزدایی که انتونیو نگری از ان نام برده بود به خصیصه بارزی در جهان بدل شده است. حمله به عراق و افغانستان توسط امریکا و حمله روسیه به اوکراین را شاید بتوان از این منظر نیز توضیح داد. حمله به اوکراین همچون بخشی از تجاوزات نظامی سالیان اخیر روسیه به قصد نوعی کشورگشایی نوین و امپراطوری گری است که دران فتوحات نظامی نقش برجسته تری در کسب یا حفظ هژمونی جهانی یافته اند. به عبارت روشن تر روسیه می کوشد ناتوانی خود در رقابت اقتصادی با قطب های جهانی دیگر را از طریق برتری طلبی نظامی و کشورگشایی و فتوحات نظامی جبران کند. مداخله نظامی در قزاقستان برای سرکوب اعتراضات و پشتیبانی از دیکتاتور بلاروس و جنگ با گرجستان و تجاوز نظمی به اوکراین و تهدید دیگر همسایگان حلقه های گوناگونی از رفتار امپراطوری گرایانه برای احیای اقتدار پیشین روسیه است که پوتین سالها است – در حسرت فروپاشی شوروی و ناخرسند از تحقیر روسیه – برای بازیابی عظمت روسیه در راستای ان تلاش کرده است.
۵ از منظر دولت های غربی اما این جنگ به معنای رویارویی نظام های اقتدار گرای نوع روسی با دمکراسی های غربی است. هم از این رو شاید مسئولین وزارت خارجه سوئد -در گفتگویی که با انها درباره حقوق بشر در ایران داشتم- به صراحت حمله روسیه به اوکراین را یازده سپتامبر اروپا خواندند. در این نظریه با پیوستن پی درپی اقمار پیشین روسیه و شوروی سابق به نظام های دمکراتیک و اتحادیه اروپا، سردمداران کرملین احساس نگرانی می کنند که دیر یاززود روسیه نیز با چالش ها و خیزش های مشابهی روبرو شود. مداخله نظامی برای سرکوب اعتراضات در قزاقستان و جنگ با گرجستان و سرکوب مبارزات دمکراتیک مردم در بلاروس از طریق حمایت از دیکتاتور ان کشور و حمله به اوکراین گام هایی برای جلوگیری از شکل گیری گیری یا تثبیت نظام های دمکراتیک در همسایگان روسیه و تقویت اقتدارگرایی در روسیه و کشورهای پیرامون ان قلمداد می شود. از این منظر دولت های غربی این جنگ را جلوه ای از رویارویی نظام های دمکراتیک و دیکتاتوری دانسته و حمایت غرب از اوکراین را ایستادگی در برابر اقتدارگرایی روسیه می دانند.
۶ هرچند در هریک از این نظریات حقیقتی نهفته باشند بررسی جنگ از منظر نتایج ان نشان می دهد گسترش جنگ و میلتاریسم علاوه بر ویرانی و کشتار انسانها، تهدیدی علیه دمکراسی، رفاه اجتماعی، برابری جنسیتی، بهبود محیط زیست و همبستگی بین المللی است. امروز نه تنها مردم در دو کشور درگیر جنگ بلکه در کل اروپا و در سطح جهان با گسترش گرانی – به ویژه با افزایش بهای انرژی – و افزایش بودجه های نظامی و کاهش رفاه اجتماعی و تهدیدهای محیط زیستی از طریق گسترش دوباره سوخت های فسیلی – همچون جایگزینی برای گاز روسیه – و گسترش نژادپرستی و ناسیونالییسم و میلیتاریسم و… روبرو هستیم. علاوه بر ان زنان همچون یکی از اصلی ترین قربانیان جنگ نه تنها در اوکراین بلکه در میان چند میلیون پناهجوی اوکراینی به غرب علاوه بر فقر و بی خانمانی و از دست دادن نزدیکان خود با خطر تجاوز و روسپیگری برای تامین معاش روبرو هستند. گسترش تبعیض نژادی نیز نه تنها در گسترش روسی هراسی در غرب و نحوه برخورد به پناهجویان اوکراینی و رفتارهای دواستانداری با پناهجویان اوکراینی و غیر اروپایی قابل مشاهده است بلکه با رشد ناسیونالیسم کور و افراطی چه در روسیه و اوکراین و چه در دیگر کشورها تقویت خواهد شد.
۷ گرچه گمانه زنی درباره پیامدهای درازمدت این تجاوز نظامی دشوار است اما به نقد می توان مدعی شد جهان پس از این جنگ با میلتاریستی تر شدن به دوران سیاه تری گذار خواهد کرد. جهانی شدن نئولیبرال امروز هرچه بیشتر جای خود را به رقابت های ناسیونالیستی درجهان چند قطبی سپرده است. افزایش راست افراطی و ناسیونالیسم ومیلیتاریسم و قصابی هرچه بیشتر دولت رفاه از پیامدهای این دوران خواهد بود. تقویت ناتو و گرایش فنلاند و سوئد به پیوستن به ان و افزایش سرسام اور بودجه های نظامی در تمام کشورهای اروپایی -که با کاهش خدمات اجتماعی همراه خواهد شد- تنها نوک قله کوه یخی است که امروز شاهد انیم. ارزش های انسانی و ترقیخواهانه نظیر جنبش صلح، دمکراسی، عدالت جویی، فمینیسم، محیط زیست و ضد نژادپرستی قربانی گسترش میلیتاریسم و جنگ افروزی کنونی شده و بیش از پیش در موقعیت تدافعی قرار خواهند گرفت. صدای سوم همواره قربانی اصلی میلیتاریسم و جنگ افروزی است.
۸ نژادپرستی فزاینده که حمله روسیه به اوکراین نیز در تنور ان دمیده است روز به روز به تهدید جدیتری در جهان بدل می شود. در اروپا نه تنها شاهد رشد لوپن در فرانسه شدیم بلکه پیروزی دوباره راست پوپولیست در مجارستان و گسترش نظر منفی در سوئد و دیگر کشورهای اروپایی درباره پناهجویانی که از خاورمیانه و افریقا به انجا امده اند نمونه هایی از ان است. علاوه بر ان شاهد رشد احزاب افراطی تر راسیستی در فرانسه و برخی کشورهای اروپایی هستیم که نژادپرستی و پناهجوستیزی و مهاجرستیزی کنونی را ناکافی و ناکارا می دانند و خواستار سیاست های نابردبارانه تر هستند.
۹ صدای سوم در مقابله با این رویدادها همچون بنیادگرایی اسلامی و ناسیونالیسم و نئولیبرالیسم و جنگ طلبی و میلیتاریسم و در تقابل با جهانی قطبی شده تنها در گرو تلاش درجهت گسترش صلح و دمکراسی، فمینیسم ومحیط زیست و تقویت رفاه اجتماعی و کاهش نابرابری ها و اتخاذ یک سیاست فعال ضد تبعیض و گسترش رواداری است تا نسل اینده شاید بختی برای زیست در جهانی بهتر بیابد.
از: گویا