فرهاد مرادی
باندی از «اراذل و اوباش» که سپاه ادعای دستگیری آن را دارد بیش از آنکه به کار موساد بیاید، به درد جمهوری اسلامی ایران میخورند
سازمان اطلاعات سپاه مدعی است این افراد بهدستور موساد آدمربایی و قتل انجام میدادند — برگرفته از ویدیوی صدا و سیما
شبکه خبرِ صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، با انتشار گزارشی، در روز دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱، از بازداشت اعضای باندی خبر داد، که به گفته تهیهکنندههای این گزارش، «اراذل و اوباش» بودهاند. براساس ادعای مطرح شده در این گزارش، اعضای این باند با موساد ارتباط داشته و نقشههای «سازمان اطلاعات و عملیات ویژه» کشور اسرائیل، از جمله ترور و آدمربایی را در داخل ایران اجرا میکردهاند.
خبر بازداشت این گروه، نخستین بار، روز یکشنبه، یکم خردادماه ۱۴۰۱، و تقریبا همزمان با انتشار خبر کشتهشدن حسن صیاد خدایی، یکی از افسرهای ارشد نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تهران، منتشر شد. بنابر اطلاعیه روابط عمومی کل سپاه پاسداران، «این شبکه با هدایت سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، اقدام به سرقت و تخریب اموال شخصی و عمومی، آدمربایی و اخذ اعترافات ساختگی از طریق شبکه اراذل و اوباش میکرد.»
در بخشی از گزارشِ امنیتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به اظهارات منصور رسولی، یکی از اعضای نیروی قدسِ سپاه پاسداران که نیروهای امنیتی اسراییل در داخل خاک ایران او را بازجویی کرده بودند، اشاره میشود. رسولی در ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، و پس از بازجویی پس دادن به نیروهای اسرائیلی، ویدئویی منتشر کرد و در آنجا مدعی شد که «مورد ربایش یکی از تیمهای زورگیر» قرار گرفته است.
حالا صدا و سیمای جمهوری اسلامی این ادعای منصور رسولی را بهعنوان یکی از اقدامهای این باند خلافکار معرفی میکند. بر پایه آنچه در این گزارش آمده اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سران این گروه مرتبط با موساد را شناسایی و متلاشی کرده است.
با این همه آنچه از فعالیتهای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل در ایران در اختیار افکار عمومی قرار گرفته، طرحهایی بسیار پیچیده است که نمیتوان باور کرد «مشتی لاتِ خیابانی» از پس اجرای آنها بربیایند. محمود احمدینژاد، رئیس دولتهای نهم و دهم جمهوری اسلامی، در خرداد ماه سال گذشته خورشیدی مدعی شد، «مسئول مقابله با جاسوسان اسرائیلی» در حکومت ایران «خودش جاسوس اسرائیل بود.» او کمی پیش از این اظهارنظر نیز بهصورت تلویحی گفته بود، مامورهای امنیتی اسرائیل «سقف سازمان فضایی را سوراخ کردند و اسناد کشور را بردند.»
عملیاتهای اسرائیل در خاک ایران
جدای از این موارد، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر سابق اسرائیل، در مهرماه ۱۳۹۷ اعلام کرد مامورهای سازمان اطلاعات و عملیات ویژه اسرائیل به اسنادی محرمانه از فعالیتهای اتمی جمهوری اسلامی ایران دست پیدا کردهاند و در این رابطه گفت: «من برای اولینبار افشا میکنم که ایران تاسیسات مخفی دیگری نیز در تهران دارد. یک انبار اتمی محرمانه برای ذخیرهسازی مقدار زیادی مواد و تجهیزات مربوط به برنامه هستهای محرمانه.» نخستوزیر وقت اسرائیل همچنین در جریان سخنرانیاش در نشست سالانه سازمان ملل متحد در سال ۱۳۹۷، آدرس دقیق محل این «تاسیسات مخفی» برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران را افشا کرد و عکسهایی ماهوارهای از محل استقرار آن نشان داد.
باور کردن ادعاهای نتانیاهو در آن زمان برای وجه غالب افکار عمومی ایران دشوار بود و نام محل مورد نظر او، یعنی «تورقوزآباد»، دستمایه ساختن طنزهایی در شبکههای اجتماعی شد. مقامهای جمهوری اسلامی نیز از فضا استفاده کردند و افشاگری نتانیاهو را به سخره گرفتند. با این همه، بازرسهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی یکسال بعد اعلام کردند در «توقوزآباد» ذرات اورانیوم کشف کردهاند؛ موضوعی که مقامهای جمهوری اسلامی ایران تاکنون هیچ توضیحی برای آن ارائه ندادهاند.
دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل در سالهای گذشته عملیاتهای موفقیت آمیز متعدد دیگری نیز در داخل ایران انجام داده است. عملیاتهای حذف هدفمند برخی چهرهها از جمله آنها است. به عنوان مثال در آبان ۱۳۹۹، ابومحمد المصری، نفر دوم القاعده در تهران را به قتل رساندند. یکماه بعد نیز محسن فخریزاده، رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع و از چهرههای اصلی برنامه هستهای جمهوری اسلامی را در شرق تهران به رگبار بستند. در تابستان همان سال نیز کسانی دو شهروند لبنانی را در خیابان پاسداران تهران هدف گلوله قرار دادند و از محل گریختند؛ برخی ناظران در همان زمان بر این باور بودند که افراد کشته شده از نزدیکان ابومهدی المهندس، فرمانده کتائب حزبالله لبنان که همراه با قاسم سلیمانی کشته شد، بودهاند.
فهرست عملیاتهای موفقیتآمیز اسرائیل در خاک ایران بسیار بلندتر از این موارد است. به این سیاهه میتوان عملیاتهای تخریبی در پایگاههای اتمی و همچنین حملههای سایبری به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را نیز افزود. به باور اهل فن، اجرای موفقیتآمیز این دست عملیاتهای اطلاعاتی – نظامی به انضباط، سازماندهی دقیق، نفوذ اطلاعاتی کافی و نیروهای مجرب و آموزش دیده نیاز دارد. بنابراین، بر خلاف ادعای گزارش امنیتی اخیر شبکه خبر صدا و سیما، استخدام مشتی چاقوکش، بهصورت منطقی، نفعی برای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل ندارد.
از این جهت افرادی که در گزارش روز دوشنبه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران – به احتمال بسیار زیاد – به زور شکنجه وادار شدهاند تا سناریوی نهادهای امنیتی وابسته به حکومت ایران را تکرار کنند، به خرده فرهنگی تعلق دارند که بیش از آنکه بهکار پیشبرد اهداف دولت مدرنی مثل دولت اسرائیل بیایند، جزو عناصر سازنده «نظام مقدس» محسوب میشوند.
خرده جنایتکارهای شهری در خدمت جمهوری اسلامی
اصطلاح «اراذل و اوباش»، در فرهنگ لغت جمهوری اسلامی ایران، به یکی از گروههای آسیبدیده شهری اطلاق میشود که بخشی از ساختمان اقتصاد جناییِ شهرهای بزرگ ایران را، خاصه در مناطق فقیرنشین و آسیبدیده، میسازند. برخی نحلههای فکری و سیاسی این گروه اجتماعی را «لمپن – پرولتر» خطاب میکنند؛ یعنی گروهی که در چرخه تولید نقشی ایفا نمیکند و زیستی انگلی دارد. برخی اهل نظر بر این باورند که این گروه اجتماعی به واسطه آنکه نقشی در فرایند تولید ندارند عموما به خدمت قدرتهای سرکوبگر در میآیند و نقش «اوباش سیاسی» را برعهده میگیرند.
غلامحسین ساعدی، نویسنده و روشنفکر ایرانی، در داستان «آشغالدونی»، که بعدها داریوش مهرجویی فیلم «دایره مینا» را بر اساس آن ساخت، تصویری نسبتا دقیق از سبک زندگی، روابط درونی و انگیزههای اجتماعی و روانی لمپن – پرولترها در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در ایران ترسیم میکند.
داستان کوتاه «آشغالدونی» روایت گروهی از انسانهای فقیر و از پا افتاده است که در حاشیه یک بیمارستان در حال گذران عمراند. روابط اجتماعی پیرامون بیمارستان شخصیت آن آدمهای وامانده را شکل میدهد. از جمله شخصیتهای این داستان نوجوانی فقیر و بیآینده است که وارد باندی از اوباشها میشود که کارشان «تجارت خون» است؛ این گروه، خونِ آلوده معتادها و بیکارها و بیچیزها را با قیمتی نازل میخرند و به بهایی بسیار بالاتر به بیمارستانی که لوکیشن اصلی داستان است میفروشند. از این منظر، آصف بیات، جامعهشناس ایرانی، بر این باور است که داستان «آشغالدونی» نخستین سند مربوط به روانشناسی اجتماعی «لمپن – پرولتاریا» در ایران به حساب میآید.
اما این گروه اجتماعی نقشی موثر در پیروزی انقلاب ۵۷ و تثبیت نظام برآمده از آن بازی کرد. پس از تاسیس جمهوری اسلامی ایران، نهاد دادستانی به نخستین کانون تجمع این گروه اجتماعی تبدیل شد. اسدالله لاجوردی، مشهورترین دادستان انقلاب اسلامی تهران در دهه ۱۳۶۰، مجموعهای از این افراد را گرد خویش جمع کرد و به یک معنا نخستین نسل شکنجهگرها و قاتلهای نظام تازه تاسیس را از میان آنها سازمان داد.
داوود رحمانی، رئیس بدنام زندان قزل حصار در نخستین سالهای دهه ۱۳۶۰، مجتبی حلوایی عسگر، مسئول امنیتی و انتظامی زندان اوین و یکی از سازماندهندههای کشتار زندانیهای سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، و همچنین جلیل بنده، از محافظهای شخص لاجوردی، برخی از لمپنهایی هستند که، به واسطه بیپروایی در اعمال جنایت، نهاد دادستانی جمهوری اسلامی ایران را سرپا نگه داشتند.
با این اوصاف نه تنها نظام جمهوری اسلامی، از همان بدو تاسیس، پیوندهای عمیق فرهنگیای با این گروه اجتماعی داشته است، بلکه دستگاههای امنیتی وابسته به نظام عقیدتی – سیاسی حاکم بر ایران بهطور مداوم طرحهایی را به اجرا در میآورند که به تجدید سازماندهی لمپن – پرولترها و ادغام بیشتر آنها در دستگاه سرکوبِ «نظام مقدس» منجر میشود.
از این زاویه، یکی از برنامههای امنیتی در این زمینه سرکوبی مدام این خرده فرهنگ آسیبدیده شهری است. ایرج مصداقی، نویسنده و تحلیلگر سیاسی، در جلد نخست کتاب «عدالتخانه و ویرانگرانش» توضیح میدهد که چگونه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در ابتدای سال ۱۳۶۲ در شهرهای بزرگ ایران دادگاههای سیار راهاندازی کرد و نخستین گروهی را که مورد هدف قرار داد همین خرده جنایتکارهای شهری بودند.
این دادگاههای سیار در فروردین ماه ۱۳۶۲ در محلههای جمشید، رباطکریم و جوادیه تهران حضور پیدا کردند و، به بهانه مبارزه با مواد مخدر، «یکصد نفر را به پانزده الی هفتاد و پنج ضربه شلاق» محکوم کردند و احکام صادره را «در ملاعام» به اجرا درآوردند. این الگوی سرکوب در دهههای بعد نیز تکرار شد و به میانجی ارعاب ناشی از این سرکوبیِ خشن، افرادی را در هم میشکستند و به همکاری با دستگاه سرکوب وادار میکردند.
به عنوان مثال، از اواسط سال ۱۳۸۵ پروژهای را اجرا کردند تحت عنوان «طرح ارتقای امنیت اجتماعی». نخستین فاز این پروژه در همان سال کلید خورد. با این همه از آن تاریخ تا امروز، بهمنظور بازتولید امر سرکوب، همان اقدامها در دورههای مختلف بهنام فازهای جدید پروژه تکرار میشود.
طرح ارتقای امنیت اجتماعی
در نخستین فاز «طرح ارتقای امنیت اجتماعی»، پلیس جمهوری اسلامی، با هماهنگی دولت و قوه قضاییه، به محل زندگی خردهجنایتکارهای شهری شبیخون زد. آنها خرده جنایتکارها را دستگیر میکردند، در ملاعام به حقارت میکشاندنشان و بعد حکمهایی سنگین برایشان صادر میکردند: در جریان اجرای فاز نخست این پروژه ۲۹ نفر اعدام شدند.
اما علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، در شانزدهم آبان ۱۳۸۶ تمام قد از اجرای فاز نخست طرح ارتقای امنیت اجتماعی دفاع کرد و گفت: اجرای «برنامههای امنیت روانی و اخلاقی و اجتماعی که در این مدت نیروی انتظامی» علیه «اشرار و بقیه اخلالگران در امنیت روانی و اجتماعی جامعه» انجام داده، باعث خرسندی است.
محمود احمدینژاد نیز، در مقام رئیس دولت وقت، در مرداد ۱۳۸۶ با اشاره به همان «اشرار» مد نظر رهبر جمهوری اسلامی ایران گفت: «ریشه این افراد باید از جامعه کنده شود.» او در ۳۱ فروردین ۱۳۸۸، بار دیگر همان مضمون را تکرار کرد و خواستار استفاده از نیروی کار مجانی «اراذل و اوباش» شد:«باید با ابتکار عمل اراذل و اوباش را از کل جامعه جدا کنیم و با سپردن کارهایی مثل کار کردن در معادن و کویر [به آنها] تلاش کنیم تا این افراد آدم شوند.»
به این ترتیب، در جریان اجرای نخستین فاز طرح ارتقای امنیت اجتماعی احمدرضا رادان، در مقام فرمانده وقت پلیس تهران، اعلام میکرد «با شناسنامهدار کردن اراذل و اوباش بخشی از نگرانیهای جامعه را برطرف میکنیم.» آنچه او میگفت به معنای ادغام خرده جنایتکارهای شهری در بدنه حامیهای جمهوری اسلامی بود: گردنکشها را کشتند و آنها که وا داده بودند به مدافعهای عقیدتی – سیاسی حکومت اسلامیستهای حاکم بر ایران تبدیل شدند.
نخستین تصویر واضح این ادغام را میتوان در گفتههای مشهور حسین همدانی، از فرماندههای سپاه پاسداران که سال ۱۳۹۴ در جنگ سوریه کشته شد، دید. او پس از سرکوبی جنبش مردم در سال ۱۳۸۸ به یکی از روزنامههای محلی همدان گفت در جریان سرکوبی جنبش سبز «۵ هزار نفر» از اوباش سیاسی را در رستههای سرکوب به کار گرفته بودند. او در همان گفتگو میگوید: «[آنها] نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سر و کار دارند را پای کار بیاوریم.»
دومین تصویر این ادغام در دوره دخالتهای نظامی جمهوری اسلامی ایران در جنگ داخلی سوریه دیده میشد. لمپنهایی که، در جریان اجرای فازهای مختلف طرح ارتقای امنیت اجتماعی، در برابر زور عریان وا داده بودند، تنور تبلیغات ایدئولوژیک حکومت را گرم میکردند. برخی از آنها حتی تحت عنوان «مدافع حرم» به سوریه اعزام شدند.
بنابراین از جمله کارکردهای خشونتهای اعمال شده در طرح ارتقای امنیت اجتماعی، که در حال حاضر نیز تازهترین مراحلاش در حال اجرا است، تجدید سازماندهی بدنه اجتماعی حامی جمهوری اسلامی بود. ردپای این تجدید سازماندهی در برخی اخبار متاخر مربوط به ایران دیده میشد. از جمله خبرهای پر سر و صدای اردیبهشت ماه یکی هم این مورد بود: شهردار ناحیه ۳ منطقه ۱۹ تهران بهمنظور مخدوش کردن واقعیتْ خودزنی کرد؛ کسانی که فرهنگ لمپنهای ایران را مطالعه کرده باشند میدانند «خودزنی» یکی از شیوههایی است که اعضای این گروه اجتماعی برای فرار از مخمصه از آن استفاده میکنند.
از: ایندیپندنت