کشتار زندانیان سیاسی – عقیدتی دهه ۶۰ خورشیدی در زندانهای ایران بخشی از تاریخ این سرزمین محسوب میشود… در جریان واکاوی تاریخ معاصر، سهم زندانیان و کشتهشدگان بهایی کمتر دیده میشود. این نوشتار به اعدامهای پیروان آیین بهایی در دهه ۶۰ میپردازد، اعدامهایی که یا دیده نشدهاند و یا کمتر دیده شدهاند
کشتار زندانیان سیاسی- عقیدتی دهه شصت خورشیدی در زندانهای ایران بخشی ازتاریخ این سرزمین محسوب میشود هر چند که بسیاری سعی در پنهان نگه داشتن یا کمرنگ نشان دادن این دوره را دارند ولی هر روز ابعاد تازهای از این جنایت هولناک توسط محققان و نجات یافتگان زندانهای دهه شصت آشکار میشود. در جریان این واکاوی تاریخ معاصر، سهم زندانیان و کشته شدگان بهایی کمتر دیده میشود. هرچند از پیروان آیین بهایی؛ به نسبت اعدام شدگان مرتبط با گروههای سیاسی، تعداد بسیار کمی اعدام شدهاند ولی این امر دلیل بر این نیست که کشته شدن «انسان»هایی به اتهام پیروی از عقیدهای خاص را به فراموش بسپریم.
اعدام و بازداشت شهروندان بهایی از همان نخستین ماههای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شد. منابع بهایی از «علی اکبر خرسندی» ساکن روستای کلاله گنبد کاووس به عنوان اولین بهایی کشته شده در راه عقیده نام میبرند. وی در همان ماه اول پس از انقلاب دستگیر و به تهران اعزام میشود. علی اکبر خرسندی در ۲۳ فروردین ماه ۱۳۵۸ خورشیدی به اتهام پیروی از بهاییت، در سن ۵۱ سالگی به دار آویخته میشود. اعدام، بازداشت و مصادره اموال شهروندان بهایی ادامه پیدا میکند. ربودن و ناپدید شدن اعضای شورای مدیریتی جامعه بهایی ایران موسوم به محفل روحانی ملی و چند بهایی سرشناس از جمله دکتر علیمراد داوودی (مولف، مترجم و استاد فلسفه دانشگاه تهران) و محمد موحد (فردی که از کسوت روحانیت به بهاییت گرویده بود)، اعدام و کشته شدن بیش از ۴۰ شهروند به اتهام بهایی بودن در شهرهای مختلف ایران از جمله تهران، یزد، تبریز، رشت و مهاباد ازجمله اقدامات ایذایی بود که حاکمیت جدید علیه شهروندان بهایی اِعمال میکرد.
آمارها نشان میدهد در ماههای ابتدایی دهه ۶۰ خورشیدی، اعدام و کشتن شهروندان بهایی رواج داشته است. در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ خورشیدی، سه شهروند بهایی در شیراز اعدام شدهاند. در خرداد ماه، ۷ شهروند بهایی در همدان، در تیرماه ۷ شهروند بهایی دیگر در تهران، در مرداد ماه، ۱۲ شهروند بهایی در شهرهای تبریز، مشهد و تهران و در شهریور ماه ۷ شهروند بهایی در شهرهای مختلف ایران اعدام و به قتل رسیدند. در ۲۲ آذر ماه همین سال، اعضای شورای (محفل) روحانی ملی دوم بهاییان ایران که پس از ناپدید شدن گروه قبل توسط بهاییان سراسر ایران انتخاب شده بودند توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر و پس از ۱۴ روز بدون محاکمه علنی یا دراختیار داشتن وکیل، اعدام شدند. این اقدام در حالی صورت گرفت که در یادداشتی بدست آمده از یکی از بهاییان اعدام شده به نام «کامران صمیمی» به صراحت بیان گردیده است که پس از انتخاب محفل روحانی دوم بهاییان ایران، نامبرده به عنوان نماینده جامعه بهایی ایران، تشکیل محفل ملی دوم را به اطلاع مقامات حکومتی رسانده است. در بخشی از این یادداشت که به تاریخ ۱۱ سپتامبر ۱۹۸۰ درج شده، این چنین آمده است:
” اخیرا شهادت هفت نفر از دوستان یزد نیز مزید بر علت شده گر چه تالمات روحی شدید است و عواطف و احساسات بیحد متاثر شده ولی جای شکر هزار بار است که عنایات و الطاف الهی شامل حال است و نوزده ساعت بعد از دستگیری اعضای (محفل قبل) محفل ملی تازه شروع به کار کرد و اعضای محفل خود را به آیت الله و رئیس جمهور به اسم محفل ملی بهائیان معرفی کردیم…”
اجساد این کشته شدگان در راه عقیده هیچگاه به خانوادههایشان تحویل داده نشد و طبق اظهار مقامات زندان در زمین لعنت آباد (خاتون آباد فعلی) دفن گردید. آیت الله موسوی اردبیلی دادستان کل انقلاب در همان زمان در مصاحبهای اظهار داشت: «هشت بهایی به جرم جاسوسی برای قدرتهای خارجی اعدام شدهاند… هیچ انگیزه و مبنای مذهبی دلیل این اعدامها نبوده…» اسامی اعدام شدگان به قرار زیر است:
مهدی امین امین- جلال عزیزی- عزت الله فروهی- ژینوس نعمت محمودی- قدرت الله روحانی- سیروس روشنی- کامران صمیمی و دکتر محمود مجذوب.
به فاصله یک هفته بعد از اعدام شورای ملی بهاییان، شش شهروند بهایی عضو شورای مدیریتی بهاییان تهران هم به جوخه اعدام سپرده شدند. این شش شهروند بهایی در ۱۱ آبان ماه همان سال در منزل فرد بهایی دیگری به نام «منوچهر بقا» بازداشت شده بودند. منوچهر بقا در زندان از بهاییت تبری میجوید و مسلمان میشود ولی همسر وی به نام «شیدرخ امیرکیا (بقا)» حاضر به تبری جستن از بهاییت نمیشود و همراه شش بهایی فوق الذکر در ۱۴ دی ماه ۱۳۶۰ خورشیدی اعدام میگردد. اعدام این زن بهایی و آزادی همسر وی پس از اسلام آوردن، نقض سخنان دادستان کل انقلاب وقت را که انگیزه مذهبی را در اعدام این افراد دخیل ندانسته است، اثبات میکند.
حاکمیت ایران با اعدام و به قتل رساندن بیش از ۵۵ شهروند بهایی در سال ۱۳۶۰ خورشیدی سعی در ایجاد محیط رعب و وحشت در بین بهاییان ایران داشت و از طرف دیگر این فشارها، زمینه ساز آزار و فشارهای شدیدتری بود که قرار بود دو سال بعد بر جامعه بهایی ایران اِعمال شود.
اعدام و بازداشت شهروندان بهایی در سال ۱۳۶۱ همچنان ادامه داشت. بطوریکه منابع بهایی گزارش دادهاند در این سال بیش از ۳۰ شهروند بهایی در شهرهای مختلف ایران، اعدام و حداقل ۱۰۰ فرد بهایی بازداشت شدند که از این تعداد ۵۰ نفر در ماههای آبان و آذر در شیراز بازداشت شدهاند. اتهامات بهاییان اعدام یا بازداشت شده منحصر به پیروی از آیین بهایی، عضویت در تشکیلات بهایی و ارتباط با اسرائیل بود. این نکته قابل توجه است که بسیاری از این بازداشت شدگان بدون دادگاه علنی و داشتن وکیل، محاکمه و سپس اعدام شدند. حاکمیت ایران هم هیچ زمان در رسانهها یا مجامع حقوقی داخلی یا خارجی، مدرک یا سندی دالّ بر اثبات اتهامات فوق ارائه نداد.
در همان ماههای ابتدای سال ۱۳۶۲ خورشیدی شاهد اعدام دسته جمعی شهروندان بهایی در شیراز هستیم. ۱۶ شهروند بهایی در طی روزهای ۲۶ و ۲۸ خرداد ماه در شیراز فقط به اتهام اعتقاد به آیین بهایی اعدام شدند. اعدام شدگان جزء بهاییانی بودند که در پاییز سال گذشته در شیراز دستگیر شده بودند. فشار و شکنجه بر بازداشت شدگان بهایی در شیراز به حدی بود که بعضی از ایشان تاب شکنجه و آزار را نیاورده و با برگشتن از بهاییت و پذیرش اسلام، آزاد گردیدند. اما در بین اعدام شدگان یک زوج جوان بهایی به نامهای جمشید و طاهره (ارجمند) سیاوشی و یک پدر و دختر بهایی به نامهای یدالله محمودینژاد و مونا ۱۷ ساله (یدالله محمودینژاد به همراه دو بهایی دیگر در اسفند ماه سال ۶۱ اعدام شده بود) و یک خانواده بهایی به نامهای عنایت الله اشراقی (پدر)، عزت جانمی اشراقی (مادر) و رویا اشراقی (دختر) دیده میشدند.
در همین اوان، حجت الاسلام قضایی (حاکم شرع وقت شیراز) در مصاحبهای با روزنامه خبرجنوب اظهار میدارد: «من از این فرصت استفاده میکنم و به همه بهاییان منصف و اهل فکر تذکر میدهم که به دامن اسلام عزیز بیایند و ننگ پیروی از بهائیت که ساخته دست استعمار است را از پیشانی خود بشوید.» متعاقب این مصاحبه حجت الاسلام، ضیاء میرعماد در جواب خانوادههای محکومین به اعدام، اعلام کرد «این مجازات تنها برای این ۲۲ نفر فقط نیست تمام بهائیانی که در این زندان هستند همین مجازات را دارند: یا اسلام یا اعدام.»
گسترش دستگیری شهروندان بهایی که از اواسط سال ۶۱ شروع و تا ماههای آغازین سال ۶۲ خورشیدی ادامه یافته بود و اعدام و ترور بهاییان در نقاط مختلف ایران طی ۵ سال گذشته و از طرف دیگر اظهارات آیت الله موسوی تبریزی (دادستان کل انقلاب) در مصاحبه با رسانهها که ادامه کار تشکیلات مذهبی بهایی را ممنوع اعلام کرد و عضویت در آن را جرم دانست، عواملی بودند که موجب گردید تا شورای (محفل روحانی) مدیریتی جامعه بهایی ایران در نامهای سرگشاده به تاریخ ۱۲ شهریور ماه ۱۳۶۲ خورشیدی ضمن پاسخگویی به اتهامات وارده بر بهاییان ایران، جهت نشان دادن حسن نیت و اطاعت از حکومت، تشکیلات مذهبی بهایی در ایران را تعطیل اعلام کند.
در بخشهایی از این نامه در پاسخ به اتهامات وارده بر جامعه بهایی چنین آمده است: «… جناب آقای دادستان باز افسانه و داستان بیپایه جاسوسی بهاییان را عنوان نمودهاند بیآنکه لااقل مدرکی ابراز و دلیلی اتیان کنند، بیآنکه توضیح فرمایند این همه جاسوس در یک مملکت به چه کاری مشغولند و چه اخباری از کجا میآورند و به کجا میدهند و به چه منظوری چنین میکنند. پیرمرد هشتاد و پنج ساله یزدی که هرگز پا را از ده خود بیرون ننهاده (اشاره به عبدالوهاب کاظمی منشادی است که به اتهام جاسوسی از طریق بهاییت در ۱۷ شهریور ماه ۱۳۵۹ در یزد اعدام گردید) چگونه جاسوسی است و اینجاسوسان ادعایی ایشان چرا هرگز خود را پنهان نمیسازند؟ چرا عقیده خود را کتمان نمینمایند؟ چرا تاکنون در هیچ جای جهان یک جاسوس بهایی دستگیر نشده؟… کشتگان روستایی بهایی قراء افوسف چیگان قلعه ملک (حومه اصصفهان) و قریه نوک بیرجند چگونه میتوانستند جاسوس باشند و چه مدارک جاسوسی از آنها بدست آمد؟ کودکان دبستانی که از مدارس اخراج گردیدند چگونه جاسوسی میکردند؟»
در دنباله این چنین آمده که: «از جمله اتهامات وارده جمع آوری وجوه و ارسال به ممالک خارجه است.ای عجب اگر مسلمین بر اساس اعتقادات مقدس و محترم روحانی خویش میلیونها تومان وجه به کربلا و نجف و بیت المقدس یا سایر اماکن متبرکه خارج از ایران بفرستند تا خرج اعتاب مقدسه مبارکه اسلامی گردد، بسیار پسندیده است ولی اگر بهایی، مبلغی ناچیز آن هم در ایامی که ارسال ارز مجاز بوده است نه در وضع حاضر برای تعمیر و نگاهداری اماکن مقدسه برای جامعه بین المللی خود بفرستد ذنبی است لایغفر و دلیلی است بر تقویت ممالک دیگر.»
در این نامه همچنین آمده است که: «اگر به موجب بیانات دادستان، بهاییان را به علت عقیده و ایمان نمیگیرند و اعدام نمیکنند و حتی به زندان نمیاندازند، چگونه است که وقتی جمعی از ایشان را به جرم واحدی دستگیر میکنند مثلا به جرم جاسوسی، هر یک از ایشان که تبری کند و ترک اعتقاد کند بلافاصله آزاد میشود و به عنوان پیروزی عکس و تفصیلاتش در جراید منعکس میگردد و عزت و احترام میبیند؟ این چگونه جاسوسی و خرابکاری و احتکار و محاربه و توطئهگری است که با ارتداد از اعتقاد، پاک میشود یا خود همین دلیل بربی پایگی اتهامات وارده نیست؟»
در پایان این نامه، جامعه بهاییان ایران برای اثبات حسن نیت و بر اساس اصول اعتقادی خویش در اطاعت تام از اوامر حکومت، تشکیلات بهایی را در سراسر ایران تا زمانی که سوءتفاهمات برطرف گردد، تعطیل اعلام میدارد و امیدوار است با این اقدام، حکومت ایران امنیت جان، مال و نوامیس بهاییان را تضمین و زندانیان بیگناه بهایی، آزاد و دیگر نفسی به اتهام عضویت در تشکیلات بهایی دستگیر نشود.
مشخص نیست که چرا پس از انتشار این نامه، موج دستگیری بهاییان در ایران آغاز شد و صدها شهروند بهایی در سرتاسر ایران، دستگیر و راهی زندان شدند. موج گسترده دستگیری به روستاها هم کشیده شد و تعدادی از روستاییان بهایی هم دستگیر شدند. طیف دستگیریها از پیرمرد ۸۰ ساله بهایی تا فرزندان شیرخوار مادران بازداشت شده بهایی را دربرمیگرفت. «منیره برادران» در کتاب «حقیقت ساده» از دو دختر خردسال به نام رومینا و روفیا که همراه مادر بهایی در زندان اوین بازداشت بودند، خاطراتی تعریف میکند. در اکثر شهرهای ایران از جمله مشهد، فرزندان شیرخوار با مادران بهایی خویش دوران زندان را میگذراندند. منیره برادران در کتاب «حقیقت ساده» در رابطه با محل نگهداری بهاییان مینویسد: «در دهه ۶۰ یک نوع همزیستی تنگاتنگ بین ما، زندانیان چپ و بهاییها در زندان اوین برقرار بود. اتاقها و بندهامان مشترک و از اتاق زندانیهای مسلمان جدا بود. این همزیستی البته اختیاری نبود بلکه به اراده مقامات بود که نکته مشترکی بین ما و زندانیهای کافر و بهایی یافته بودند. ما هر دو نجس محسوب میشدیم و مسلمانها باید از ما دوری میکردند.»
در سالهای اولیه دهه ۶۰ یک مامور امنیتی به نام «حمید طلوعی» سربازجوی شعبه ۸ دادسرای اوین به همراه فرد دیگری به نام «مصباح» مسئول پرونده بهاییها شدند. ایشان هر نوع شکنجه و فشاری را بر زندانیان بهایی اِعمال میکردند تا از بهاییت برگردند. ایرج مصداقی یکی از زندانیان سیاسی آن دوره در خاطرات خویش مینویسد: «طلوعی در سالهای ۶۲ و ۶۳ در شعبه ۸ به پرونده بهاییها رسیدگی میکرد و با شکنجه و تهدید آنها را مجبور میکردکه در روزنامههای کثیرالانتشار اعلام کنند که از دیانت بهایی دست کشیده و اسلام آوردهاند.» شدت فشار و شکنجه بر بهاییان چنان بود که چندین نفر از بهاییان در زندان پیش از محاکمه فوت کردند. احمد علی ثابت سروستانی در زندان شیراز، عبدالمجید مطهر در زندان اصفهان، محمد اشراقی در زندان اوین، نصرت الله ضیایی و رحمت الله حکیمان در زندان کرمان، از جمله شهروندان بهایی هستند که در زندان به دلایل نامعلوم درگذشتند. در اسفند ماه ۱۳۶۲ خورشیدی خبر اعدام مشکوک دو شهروند بهایی به نامهای محسن رضوی، بهایی ۵۷ ساله و غلامحسین شاکری، پیرمرد ۸۰ ساله در تهران اعلام شد. اجساد هیچ کدام از بهاییان اعدام شده به خانوادههایشان تحویل داده نشد و در گورستان خاوران دفن گردید.
دستگیریها، محکومیتهای طویل المدت و اعدام شهروندان بهایی در سال ۱۳۶۳ خورشیدی همچنان ادامه یافت. از ۱۵ فروردین ماه که چهار شهروند بهایی در تهران و دو شهروند بهایی در تبریز اعدام شدند تا ۱۴ اسفند ماه که یک شهروند بهایی در تهران اعدام گردید، طبق گزارش منابع بهایی ۲۹ شهروند بهایی در سراسر ایران اعدام شدند. اتهام همه بازداشت شدگان پیروی از آیین بهایی بود که در صورت پافشاری بر عقیده (سر موضع ماندن) محکوم به اعدام یا حبس و در صورت برگشت از بهاییت و مسلمان شدن، آزاد میشدند.
طلوعی و مصباح برای گرفتن اعتراف از بهاییان بازداشت شده به شهرهای مختلف ایران سفر میکردند و زندانیان بهایی را برای برگشت از عقیده تحت فشار و شکنجه قرار میدادند. ایشان در بسیاری از این سفرها یک یا دو تن از اعضای شورای ملی بهاییان را هم با خود همراه میکردند تا با نشان دادن وضعیت نابسامان ایشان به بهاییان بازداشت شده موجب تضعیف روحیه زندانیان شهرستانها بشوند. «شاپور مرکزی» یکی از اعضای شورای ملی بهاییان ایران بود که در سال ۶۲ دستگیر شده بود و در اکثر سفرها همراه طلوعی یا مصباح بود. وی در اول مهرماه ۱۳۶۳ خورشیدی در زندان اوین اعدام شد. نامبرده هنگام اعدام ۵۵ ساله بود و بر اثر شدت شکنجههای وارده از یک چشم، نابینا و قفسه سینهاش شکسته شده بود.
اسامی اعدام شدگان بهایی طی سال ۱۳۶۳ خورشیدی به قرار زیر است:
۱- کامران لطفی. ۲- رحیم رحیمیان. ۳- یدالله صابریان. ۴- اسدالله کامل مقدم. ۵- مقصود علیزاده. ۶- جلال پیروی. ۷- جهانگیر هدایتی. ۸- علی محمد زمانی. ۹- نصرت الله وحدت. ۱۰- احسان الله کثیری. ۱۱- منوچهر روحی. ۱۲- امین الله قربانپور. ۱۳- شاپور مرکزی. ۱۴- رستم ورجاوندی. ۱۵- یونس نوروزی ایران زاد. ۱۶- فیروز پردل. ۱۷- احمد بشیری. ۱۸- علیرضا نیاکان. ۱۹- علیرضا منیعی اسکویی. ۲۰- فرهاد اصدقی. ۲۱- فیروز اطهری. ۲۲- غلامحسین فرهند. ۲۳- عنایت الله حقیقی. ۲۴- جمال کاشانی. ۲۵- جمشید سبحانی. ۲۶- روح الله تعلیم. ۲۷- روح الله حصوری. ۲۸- روح الله بهرام شاهی. ۲۹- نصرت الله سبحانی.
در طی سالهای ۶۴ و ۶۵ خورشیدی با گسترش اعتراضات جهانی نسبت به اعدام و دستگیری بهاییان در ایران، از تعداد اعدامها کاسته شد ولی بازداشت و محکوم کردن شهروندان بهایی به حبسهای کوتاه یا طولانی مدت همچنان ادامه داشت. به گزارش منابع بهایی در سال ۱۳۶۴ خورشیدی، چهار شهروند بهایی و در سال ۱۳۶۵ خورشیدی، ده شهروند بهایی جان خویش را در راه عقیده در ایران از دست دادند.
افزایش اعتراضات جهانی به حکومت ایران برای پایان دادن به دستگیری و اعدام شهروندان بهایی و از طرف دیگر بیثمربودن این گونه اقدامات برای برگشتن بهاییان از اعتقاداتشان، منجر به این شد که حاکمیت، رفتار نرم تری را نسبت به جامعه بهایی پیشه گیرد و فشار بر بهاییان را از طریق کانالهای دیگری مثل فشارهای اقتصادی و فرهنگی دنبال کند. در سال ۶۵ خورشیدی تنها دو فرد بهایی به نامهای «اردشیر اختری راد» در سن ۵۰ سالگی و «امیر حسین نادری» در سن ۵۳ سالگی در تهران به اتهام بهایی بودن و عضویت در تشکیلات مذهبی بهایی اعدام شدند. جسد این دو تن نیز مانند سایر اعدام شدگان بهایی طی دهه ۶۰ بدون آنکه به خانوادهها تحویل داده شود در گورستان خاوران دفن گردید. کم کم از نفوذ دو سر بازجو معروف بهاییان یعنی «طلوعی و» مصباح «در پرونده بهاییان کاسته شد و این دو تن پس از چندی از مسئولیت مزبور برکنار شدند. مصباح چندی بعد به دلیل سوءاستفاده از امکانات شغلی بازداشت شد و در کنار بسیاری از بهاییان زندانی که توسط وی بازداشت و شکنجه شده بودند، دوره حبس را گذراند.
در سال ۱۳۶۷ خورشیدی با آنکه تعداد کثیری از بهاییان در زندانهای ایران در حال گذراندن دوره محکومیت بودند، آخرین اعدامهای گسترده بهاییان در دهه ۶۰ بوقوع پیوست. «ایرج افشین» شهروند بهایی ۵۵ ساله بهایی پس از سه سال حبس موقت در تاریخ ۵ آذر ماه و «بهنام پاشایی» شهروند بهایی ۴۸ پس از پنج سال که از بازداشتش میگذشت در تاریخ ۱۲ آذر ماه در تهران اعدام شدند. با اعدام این دو شهروند بهایی، پرونده اعدام و کشتار بهاییان در دهه ۶۰ خورشیدی بسته شد که طبق اعلام جامعه جهانی بهایی حداقل ۱۵۸ شهروند بهایی در طی این دوره جان خویش را در راه عقیده از دست دادند.
کیان ثابتی
از: گویا