انسان آزاد حتی آزادی را نمیپرستد، آزادی را دوست دارد. به گزاف ستاییدن هر آرمان و نماد و پدیدهای با آزادی انسانی ناهمخوانی دارد.
ایران را دوست داریم شاید به این خاطر که کمابیش ده هزار سال است که خانهی قومهای گوناگون و موزاییک رنگارنگی از زیباییها بوده و هست. ایران را دوست داریم چون، همگام شمار نه چندان زیادی از دیگر تمدنهای دنیا، سهم ارزندهای در تاریخ جهان داشته و در فرآیند رشدش فرهنگ و هنری غنی و برجسته فراهم آورده است. ما به ایران بخاطر هفت دورهی بلند و یگانهی هنرهای تجسمیاش و معماری زیبا و شعر و ادب پربارش مهر میورزیم. ما ایران خانم را بخاطر مهر و استقامتش و برای ضربههایی که خورده و از پا نیافتاده تحسین میکنیم، برای آنکه در سختیها بالیده و ما را در دامن خودش پرورانده است.
میهنگرایی یا پاتریوتیسم ایرانی چشم به گذشتههای دور ندارد. میهنگرایی نو ایرانی بیشتر در فراز و فرودهای یک سده و نیم اخیر ریشه دارد و با پرش از سکوی مشروطیت توان بیشتری گرفته و دارد نقشی تاریخساز در مبارزهی مردم ایران علیه جهل و استبداد دینی بازی میکند. تاکید در اینجا بر “دوست داشتن” است و نه پرستش، که هر گونه پرستشی حکم سر نهادن به گونهای دین و خدا دارد و در ستیز آشکار با لاییسیته است. من واژه پاتریوتیسم را ترجیح میدهم ولی چه این واژه را بکار بریم و چه واژه ناسیونالیسم منظور نهایی ما میهنگرایی و میهن دوستی است — و نه میهن پرستی و پرستش خاک.
ستایش گزاف آلود هر چیز و از جمله میهن و خاک با عصر نوین و اندیشهی امروز ناهمخوانی دارد. میهنگرایی برابر با کشور پرستی نیست و اصرار بر بکار بردن چنین عبارتهایی دردسر ساز است و گزک به دست کسانی میدهد که میخواهند ما را درگیر بحثهای سمانتیک و کلامی کنند. اگر گروه کوچکی اصرار بر ستایش غلو آمیز کشوری که به حکم قرعهی طبیعت از آن بر آمدهاند دارند، این را نباید به حساب تمام میهنگرایان گذاشت.
اروپاییها بخاطر تجربهی آلمان نازی ناسیونالیسم را ستایش میهن یا نژاد و پدیدهای افراطی و همسنگ شوونیسم میبینند و معرفی میکنند و به پیروی آنان ایرانیانی که گرایش یورو-سنتریک (اروپا محور) دارند ناسیونالیسم را با اتکا بر تک تجربهی دردآور اروپا و بزرگ کردن بیرویهی آن رد میکنند. کسانی دیگر ممکن است بخاطر گرایشهای ایدئولوژیک با میهنگرایی تفاهم نداشته باشند و پاتریوتیسم را زیانبار بدانند و بنمایانند. این افراد پاتریوتیسم ایرانی را یا از دیدگاه آن تک تجربهی اروپا بررسی میکنند و یا آن را به نادرستی یادگاری از عصر فئودالی و خانخانی مینامند.
پاتریوتیسم در کشورهایی مانند آمریکا با انقلاب و آزادیخواهی سر بر آورد و نه تنها یادگار فئودالیسم نیست که پدیدهای مربوط به دوران جدید است. ما در عصر ملتها زندگی میکنیم و هیچ کشور پیشرفته و دمکراتیکی وجود ندارد که خالی از میهنگرایی باشد. میهنگرایی ایدئولوژی نیست، وطنگرایی ایرانی محوری است ملی که سالهاست ایرانیها برای مبارزه با استبداد دینی بتدریج به دور آن گرد آمدهاند.
آنچه که به میهن معنا میدهد مردمان آن هستند، مردمی که حاملان فرهنگ و تاریخ و هنر سرزمین ما میباشند و بدون آنها میهن بیمعنی میشود. میهنگرایی نه تنها با مدرنیته و نگرهی ملت-دولت و حکومت دموکراتیک مبنی بر اراده مردم تناقضی ندارد که با آن همسو و همگام است.
میهنگرایی در عصر نو به معنی استبداد و تمرکزگرایی نیز نیست. میهنگرای واقعی کسی است که تمام شهروندان را برابر و همسان و دارای حقوق شهروندی یکسان بداند و به سامانهای دمکراتیک و ملی و قانونمدار که بر ارادهی مردم استوار است باور داشته باشد.
ما ایران را دوست داریم چون خانهی تمامی ماست؛ به ایران علاقه داریم چون از دورانی دور (هزارهها پیش از آغاز شهرنشینی و پیش از آنکه چیزی به نام ماد و فارس و کرد و ترک و عرب و بلوچ در میان باشد) خانهی قومهای گوناگون و موزاییک رنگارنگی از زیباییها بوده و تا امروز چنین است. ایران میهن تمام ایرانیهاست، تک تک ایرانیها از هر گوشهی ایران که باشند و به تمام آنها تعلق دارد.
یوسف جاویدان
_________________________
پانوشت
کسانی که در کانادا و آمریکا زندگی کردهاند و یا با فرهنگ آنجا آشنا هستند و کارکرد فرهنگی و اجتماعی واژه پاتریوتیسم را میشناسند بخوبی میدانند که پاتریوتیسم گزینه بسیار خوبی برای واژهی میهنگرایی است. به تمام هممیهنان ایرانی پیشنهاد میکنم که به جای واژه ناسیونالیسم واژه پربارتر پاتریوتیسم را بکار بگیرند تا نکتهگیران نادانسته (و دلواپسان نظام مقدس ملایان بگونهای آگاهانه) نتوانند ما را با انگشت گذاشتن بر نقش آلمان در جنگ جهانی دوم درگیر بحثهای بینتیجهی کلامی نمایند. مخالفان جنبش ملی با گرفتار کردن ما در دور باطل بحثهای
سمانتیک نیروی ما را به هدر میدهند و خواه ناخواه مانع مبارزه با ملایان میشوند.
از: گویا