هنگامی که دانشمندان شروع به توضیح چگونگی کارکرد جهان، جامعه و انسان کرده بودند، راه را برای علم و سکولاریسم هموار کردند.
هر چند از جمهوری اسلامی تا طالبان، از محافظه کاران تا لیبرالهای امریکایی به سکولاریسم حمله میکنند و آنرا جنگی با مذهب تودهها و نوعی زوال اخلاقیات در دوران معاصر میشمارند اما بیشتر تاریخنگاران همنظر هستند که سکولاریسم و که سکولاریزاسیون در دوره ای به وجود آمد که به عنوان «دوران جدید آغازین»[۱] شناخته می شود – دورانی بین سال های ۱۵۰۰ و ۱۷۵۰، زمانی که علم، سرمایهداری، بحران مذهبی و رشد دولتهای متمرکز برای تغییر شکل آگاهی غربی با هم متحد شدند.
مفاهیم سکولاریسم اغلب آگاهانه و موذیانه به اشتباه تعبیر میشوند. سکولاریسم و سکولاریزاسیون، هرگز به معنای بیخدایی نبود و نیست. در بیشتر موارد، اروپاییان «دوران جدید آغازین» که برای سکولاریسم مبارزه میکردند، عمیقاً مسیحی بودند. ولی برای آنها مرز بین امور دینی و دنیوی بیشتر از پیش مشخص شد. سپهر پوشش دین کوچکتر شد، به طوری که بسیاری از بیمها و امیدهایی که پیش از این به زبان دینی بیان میشد، به صورت دنیوی بیان شد. سکولاریسم مبتنی بر درک این شناخت فروتنانه استوار است که حقایق ابدی برای عقل انسانی غیرقابل دسترس هستند. تنها بینش محدودی که تجربه ما در این دنیا به دست میدهد، به امور دنیوی بشر مربوط است.
[۱] دوران جدید نخستین (Early modern period) بخشی از تاریخ نوین، و در دورهی زمانی اواخر سدهی میانه و تاریخ پساکلاسیک واقع است. گرچه بازهی زمانی این عصر بهطور کامل مشخص نیست، اما دوران آن در فواصل عصر پسا کلاسیک (۱۵۰۰ میلادی)، سقوط قسطنطنیه (۱۴۵۳ میلادی)، رنسانس، عصر کاوش (بهخصوص سفرهای کریستف کلمب در ابتدای ۱۴۹۲)، و کشف مسیر دریایی به شرق (۱۴۹۸) قرار داشته و در نهایت به عصر انقلابها (۱۸۰۰ میلادی) و بهخصوص انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) ختم میشود. مهمترین ویژگی این دوره نوعی جهانی شدن بازرگانی است که همراه با اکتشاف و استعمار سرزمینهای جدید توسط اروپاییان میباشد.