قران و دین؛ دام بندگی و اسارت ما ایرانیان است

پنجشنبه, 16ام تیر, 1401
اندازه قلم متن

قران، دین و آیین های خرافاتی بی پایه همچون بختک بیش از هزار و چهار صد سال است که گریبان ملت ما را رها نمی کند. در روزگار ما استعمارگران به کمک آخوندها  و مردمان نادان هر روز به ترفندی ما را با این خرافات می فریبند و همواره مردمان میهن ما را از آگاهی و پیشرفت باز می دارند. هر کجا که می خواهیم سخنی بگوییم تا به بگوش هم میهن مان فرو برود باید گواه بیاوریم که سر دشمنی با باورهای دینی آنان را نداریم. خسرو گلسرخی در بیدادگاه شاه بین اسلام و مارکسیسم سرگردان است. او برای دفاع از درست بودن راه خویش سخن خود را  چنین آغاز می کند:

این استعمار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟

او سپس برای فرار از تیر تکفیر توده های ناآگاه خود را مارکسیت لنینیست و پیرو اسلام می نامد. این جامه ی سیاه استعمار و دین اسلام است که او را بین دانش و دینی که ریشه در خرافات و نادانی دارد معلق و سرگردان کرده است.

دکتر مصدق در بیدادگاه  نظامی حکومت دیکتاتوری شاه در هفتم آذر ماه ۱۳۳۲، اشهد خود را  گفت. او با گفتارهای استوار و درست خود نشان داد که آن دادگاه نظامی نمایشی و بی پایه است. دادگاهی فرمایشی که پس از یک کودتای نظامی انگلیسی – آمریکایی برپاشده بود و به فرمان بیگانگان نخست وزیر قانونی کشور را در دادگاه نظامی به محاکمه کشیده بود. دکتر مصدق در سرتاسر محاکمه، آن بیدادگاه، رییس، دادستان و ارتش حکومت را به مسخره گرفت. برابر قانون اساسی ایران، شاه حق دخالت در کارهای اجرایی کشور را نداشت. شاه هرچه کرده به فرمان اربابان خارجی اش و با زور سرنیزه و کشتار بوده است. او همراه با آخوندها دشمن آگاهی و بیداری مردمان کشور ما بود. دکتر مصدق در آن دادگاه با مدرک نشان داد که دادستان خودش در نامه ای نوشته است که صلاحیت قضایی ندارد. همانگونه که خامنه ای خودش گفته است صلاحیت رهبری ندارد. این که دکتر مصدق در دادگاه اشهد خود را گفته است دلائل بسیاری دارد. نخست آن که به نظامی های ترسو و بادکنکی شاه بفهماند که او از مرگ نمی هراسد یعنی پیشاپیش، بالاترین حکم ممکن آن دادگاه را که مرگ باشد بی اثر کرد. دوم آن که به مردمی که استعداد آن را داشتند که عکس خمینی را در ماه ببینند درس ایران دوستی بدهد. دکتر مصدق در آن دادگاه می گوید من از همه چیزم می گذرم چون « … وطنم را در جلو چشمم دارم.»( جلیل بزرگمهر، مصدق در محکمه نظامی، تهران انتشارات نیلوفر ۱۳۶۹ صفحه ۴۱۳ )*. سوم آن که اگر اعدامش کنند بهانه ای باشد برای همان مردمی که خود را مسلمان می دانند تا در برابر حکم دادگاه نظامی اعتراض کنند. و …

برای آن که خوانندگان بدانند که من هم مانند آن ها یک روز بچه مسلمان بودم در اینجا گواه می آورم که نام خانوادگی من تقوی بیات است و در سرتاسر ایران و کشورهای همسایه، بیات ها مسلمان و شیعه بوده اند و هستند. نام پدرم شکرالله و نام پدر بزرگم عبدالله و پدر عبدالله که یک خان معمولی میهن دوست بوده تقی نام داشته و نام خانوادگی تقوی بیات از آنجا سرچشمه گرفته است. شما و من هم مانند ٪۹۹ از ایرانیان تنها به نام و برابر آمار مسلمان هستیم. شمار بسیار بزرگی از ایرانیان کتاب آسمانی خود قران را نمی توانند بخوانند چون عربی است. آن هایی هم که می خوانند چیزی از آن در نمی یابند و تنها برای ثواب و مزد آخرت آن را طوطی وار می خوانند.

من برگردان فارسی قران را خوانده ام و هنگام خواندن بسیار شگفت زده شدم که چگونه یک میلیارد و هشت میلیون مسلمان در جهان در سده ی بیست و یکم میلادی، باور داشته باشند که می توانند برابر حکم قران همنوعان خود را به دار بکشند، دست و پایشان را ببرند و یا اموال آنان را غارت کنند، زن و بچه ی آنان را اسیر و برده ی خود سازند؟ تنها مردمان نادان، خرافاتی و پریشان روان می توانند با بمب خودشان و صدها انسان دیگر را بکشند. شاید هم به دستوراتی عمل می کنند، مانند آنچه که در آیه ۳۳ سوره مائده آمده است:

إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ …

«همانا کیفر آنان که با خدا و رسول به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آن‌ها را به قتل رسانده، یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف یکدیگر بِبُرند و یا به نفی و تبعید از سرزمین (صالحان) دور کنند. این ذلت و خواری عذاب  دنیوی آنهاست و اما در آخرت به عذابی بزرگ معذّب خواهند بود.»

آنان که در زمین فساد می کنند یا آنان که خدا و رسول را باور ندارند چندین میلیارد هستند، آیا می شود همه ی آنان را به دار کشید؟ در قران آیات فراوانی هست که بر مسلمانان و پیروان اسلام حکم می کند که کفار را بکشید. در ایران حکومت اسلامی هزاران جوان میهن دوست و با استعداد را که سرمایه ی کشور بودند به نام محارب با خدا اعدام کرد. به دختران کم سن و جوان و زنان در ایران به حکم آیه های قران تجاوز و آنان را تیرباران کردند. مردمان متعصب و بی سواد و کسانی که قران را نخوانده اند و به معنای آن نیاندیشیده اند چشم و گوش بسته خود را مسلمان می دانند، هر جنایتی را به نام اسلام انجام می دهند. بارها آخوندها گفته اند و هنوز هم می گویند که:

وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللَّهِ …  آیه ۲۴ سوره نساء

ترجمه خرمشاهی:« و [همچنین‏] زنان شوهردار، مگر ملک یمین [کنیز]تان، این فریضه الهى است که بر شما مقرر گردیده است، و فراتر از اینان بر شما حلال گردیده است که با صرف اموال خویش، پاکدامنانه و نه پلیدکارانه، آن را به دست آورید، و آنانکه [به صورت متعه‏] از آنان برخوردار شوید، باید مهرهایشان را که بر عهده شما مقرر است، بپردازید، و در آنچه پس از تعیین [در مدت یا مهر تغییر دهید یا] به توافق رسید، گناهى بر شما نیست، که خداوند داناى فرزانه است.».

آخوندها و مقلدان  آنان که کورکورانه به دروغ ها و سخنان پوچ آن ها باور دارند کشور ما را در این چهل و چند سال ویران کرده اند. خمینی با زبانی عوامانه، معنای واژه های روزانه را هم وارنه و بی معنا به مردمان ما الغاء می کرده است. او می گفت احکام صدر اسلام مترقی است. چگونه احکام کهنه ی ۱۴۴۳ سال پیش می تواند مترقی باشد، او به دستور اربابانش معنای مترقی را هم وارونه جلوه می داد.کهنه را مترقی می خواند، ترقی و پیشرفت با کهنه پرستی نمی تواند یکی باشد. او به دستور بیگانگان با همین حرف ها مردمان کشور ما را فریب داد و امروز  پس از ویرانی کشور، جنگ و کشتارهای فراوان، گرانی و فساد، هر روز آنان که خمینی را رهبر و امام می نامیدند، در خیابان ها فریاد می کشند: « اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه، تمومه ماجرا» و  پشیمانی خود را از اسلام و مسلمانی ابراز می کنند.

خمینی گفت: «… نه، ما می خواهیم تمام قواعد اسلامی همان طور که در صدر اسلام بوده است در‏‎ ‎‏ایران تحقق پیدا بکند و ما ارائه بدهیم به دنیا که اسلام این است؛ اسلامِ مترقی این است؛‏‎ ‎‏احکامِ مترقی اسلام این است.» (صحیفه امام جلد ۹ صفحه ۵۰ ) عوام چون معنای اسلام مترقی را نمی دانستند و نمی دانستند که قواعد اسلامی صدر اسلام همان کشتار و دست و پا بریدن و برده داری است، به دنبال آن دجال به سوی سیاهی و نابودی رفتند.

عمه ای داشتم که هر ماه رمضان سی جزء قران را می خواند اما معنای آن را نمی دانست. عموی من مسلمان معتقدی بود به مکه هم رفته بود و لقب حاجی را هم یدک می کشید، قران هم می خواند اما من از او تفسیر یا تعبیری از قران نشنیدم.  یکی از پسران عمویم مجید نام داشت. در خانه هر وقت ما می خواستیم به شوخی قسم بخوریم، به قران مجید اینا، قسم می خوردیم. مسلمانی ما ایرانیان بیشتر در گزارش های آماری دیده می شود.  

بانویی را می شناختم که می گفت؛ در ده که بودیم ملا باجی می گفت دخترها و زن هایی که خواندن و نوشتن یاد بگیرند در آن دنیا به بهشت نخواهند رفت. هنگامی که به او می گفتم این حرف هادروغ است می گفت به قول ملاباجی؛« اگر قیامت دروغه و اگر شب و روز دروغه، این حرف ها هم دروغه». دختر این خانم که درس خوانده و دانشگاه رفته بود هم هرگز از باورهای دوران کودکی اش و اندیشه های خرافی ملا باجی رهایی پیدا نکرد. استعمار پانصد سال است که زنان کشور ما را در تاریکی، نادانی و واپس ماندگی نگه داشته است. همکاری داشتم در دانشگاه که رییس یک گروه دانشگاهی و خیلی هم متعصب بود و در زمان دیکتاتوری شاه، زنش را که چادری نبود وادار کرده بود که چادر به سر کند. این همکار دانشگاهی و مسلمان ما قران را نخوانده بود و نمی دانست که در قران چه چیزهایی نوشته شده است. وقتی برای او از قران نقل می کردم باور نمی کرد و چندین بار ناچار شدم شماره آیه و سوره را به او بدهم و از او خواهش کنم برود در قران آن ها را جستجو کند.

اما همه ی کسانی که قران را خوانده اند و  می خوانند و درباره ی آن به ژرف اندیشی پرداخته اند، کورکورانه آن را نمی پذیرند. یکی از نزدیکان ما که قران را خوب خوانده بود و بیشتر آیه های آن را از بر می دانست به من می گفت که ما را فریب داده اند. آیه های قران جهان شمول نیست و آن را برای فهم مردمان قراء اطراف مکه و مدینه نوشته اند. او آیه هایی مانند آیه ۹۲ از سوره انعام آیه ۱۲۰ سوره ی توبه آیه ۷ از سوره شُورَىٰ (شورا) و بسیاری دیگر از آیه های  قران را گواه می آورد که این کتاب به زبان عربی و تنها برای فهم مردمان اطراف مکه و مدینه نوشته شده است. او می گفت اگر این کتاب از سوی خدایی که به همه ی امور جهان آگاهی دارد نوشته شده بود( آیه ۳۸ سوره فاطر؛ خداوند از غیب آسمان ها و زمین آگاه است و آنچه را که درون دل هاست می داند!!! و یا، الله اعلم به حقایق الامور و…) می باید چنین خدایی از این پیشرفت های علمی و اکتشافاتی که ما امروز به آن ها دست یافته ایم هم چیزی می گفت.

کسی نمی دانداین قرانی که در دست مردم است آیا قران محمد است؟ یا قران عثمان و یا  قرانی است که حافظان قران آن را به میل و سلیقه ی خود نوشته اند؟ و یا آیا همه ی قران های مسلمان ها در جهان یکی است یا نه؟ چرا قران و تفسیر آیت الله برقعه ای را حکومت اسلامی به دستور خمینی خمیر کرد و دیگر چراها؟ من در اینجا به آن ها نمی پردازم تنها از حافظ کمک می گیرم که می گوید:

« گر مسلمانی از این است که حافظ دارد                                                                                    آه اگر از پی امروز بود فردایی » ( حافظ خانلری غزل ۴۸۱)

او در این بیت با ناباوری، فردای قیامت را با “اگر” و رندانه زیر پرسش می برد. به یاد بیاوریم که او قران را بهتر از هر مسلمانی می دانسته و شاید در جهان کمتر مسلمانی قران را با چارده روایت از بر می دانسته است. چارده روایت را  هم چهارده و هم چهل روایت، می توان خواند. حافظ بارها بهشت، مسلمانی، شیر و شهد و وعده های فردای قران را  به طنز می گیرد و رد می کند. او دل خونینی از شیخ، فقیه، مفتی، زاهد، منبر و مسجد و نادانی باورمندان به قران خدا دارد. او می گوید ای کسی که به دل خونین حافظ چنگ انداخته ای مگر تو نمی دانی که من در سینه ام قران را از بر دارم؟ پس با من ستیز مکن و بیشتر از این دل مرا خونین نکن:

ای چنگ فرو برده به خون دل حافظ                                                                                    فکرت مگر از غیرت قران خدا نیست؟»  ( غزل ۶۹ دیوان حافظ قزوینی غنی)

 یک بار دیگر واژه ی “ور” یعنی “و اگر” را همانگونه رندانه در برابر از بر دانستن قران به کار می برد. او فریاد رس دیگری را می شناخته که هنوز هم مصداق دارد و آن عشق است، عشق به آدمی، او می گوید: “عشقت رسد به فریاد ” نه آن قرانی که من از بر دارم!

«عشقت رسد به فریاد  ور خود بسان حافظ                                                                            قران ز بر بخوانی با چارده روایت»( خانلری غزل ۹۳)  

منوچهر تقوی بیات

چهاردهم تیر ماه  ۱۴۰۱ خورشیدی برابر ۵ ژوئیه ۲۰۲۲ ترسایی

* «… قبل از اینکه به جواب تیمسار محترم مبادرت کنم باید عرض کنم: اشهد ان لا اله … یعنی آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوه‌ای مخالفت می‌کنم؛ از همه چیزم می‌گذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم؛ هیچ چیز ندارم مگر وطنم را در جلو چشمم دارم. [در این موقع مصدق به گریه افتاد] رسول اکرم فرموده‌است: «قُم فَاستَقِم» ــ بایست و مقاومت کن. البته نفرموده‌است: «بدون مطالعه مقاومت کن. وقتی دیدی موضوعی بحق است بایست و مقاومت کن.» حالا من پیروی از مولای خودم را که در یک عمر کرده می‌کنم؛ و تا نفس دارم، دنبال عقیده صحیح خود هستم…[۲۰۴]


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید