حجاب تحمیلی؛ خشونت، ناامنی و سلامت روان

پنجشنبه, 30ام تیر, 1401
اندازه قلم متن

ماجرای ویدیوی اتوبوس «بی‌آرتی» و حمله یک زن مدافع حجاب اجباری به زنان  معترض به آن و گاز گرفتن دست یکی از زنان توسط او، در چند روز گذشته بارها در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شده است. تنها یک روز بعد از انتشار ویدیو، «سپیده رشنو»، خبرنگار و داستان‌نویس که در آن اتوبوس بود، بازداشت و هویت و سابقه زن مهاجم به اسم «رایحه ربیعی» در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد

هنوز یک روز از این ماجرا نگذشته بود که ویدیوی دیگری در شبکه‌های اجتماعی خشم جمعی را باعث شد؛ مادری که جلوی خودروی «گشت ارشاد» ایستاد و ماشین به حرکت خود ادامه داد. مردم از کنار ماشین رد می‌شدند و مادر را تماشا می‌کردند که فریاد می‌زد: «دخترم مریضه!» 

همین یک جمله به هشتگ توییتر تبدیل شد. 

چند روایت دیگر را مثال می‌زنیم که این‌ بار بر سر حجاب نیستند اما یا نشانه‌ای از آن را دارند یا وجه دیگری از ناامنی اجتماعی این روزهای ایران را به میان می‌آورند. 

«احسان فتحیان»، از کاربران توییتر در صفحه خود نوشته است از صبح که با همسرش از خانه خارج می‌شوند، نگرانی‌های بسیاری دارند؛ مثل «خونمونو خالی نکنن»، «ماشین و پارک می‌کنیم و می‌ریم جایی، وسایل ماشین رو ندزدن(شده)»، «وقتی پیاده می‌شیم و راه می‌ریم، گیر گشت ارشاد نیفتیم.(شده)» و موارد این چنینی. 

صبح روز ۲۶ تیر، اتفاقی از نوع دیگر برای کاربری به اسم «کلودین» رخ داد. وقتی مشغول رانندگی بود، موتورسواری به خودروی او نزدیک شد، مشت کوبید، آینه ماشین‌ را شکست تا بلکه او را مجبور به توقف کند. کلودین نوشته است که حجاب هم داشت و مساله مربوط به آن نبود. 

تمام این نمونه‌ها را می‌توان کنار دیگر نمونه‌ها گذاشت و ضمن پی بردن به کاهش روزمره امنیت اجتماعی در ایران، پرسید که این ناامنی‌ها و غیرمنتظره بودن زندگی روزمره ایران‌ها چه تبعات روحی روانی دارند. 

این مساله را با «شهرزاد پورعبدالله»، روان‌‌درمان‌گر مطرح کردیم که خلاصه‌ای از آن را می‌خوانید. 

خود شما به عنوان روان‌ درمان‌گر وقتی این ویدیو درگیری در اتوبوس را مشاهده کردید، با توجه به اتفاقات بعد آن، مثل بازداشت یک شهروند، چه فاکتورهایی در ذهن‌تان پررنگ شد؟ 

– آن‌چه من را تحت تاثیر قرار داد، میزان خشونت شدیدی بود که رخ داد. تمام کسانی که در اطراف دو مسافر اتوبوس بودند و بدون هیچ آمادگی در روزمره‌ خود شاهد این مساله بودند، چه حسی داشتند؟ خودم را جای آن‌ها گذاشتم. احساس می‌کنم به این افراد استرس‌ ناخواسته وارد شده است. به کودکان و نوجوانان، خصوصا دخترها. فکر کردم که چه چشم‌اندازی به آینده‌ خود خواهند داشت. اصلا دوست دارند بزرگ شوند؟ به دختربچه‌هایی فکر کردم که احتمالا با خود می‌اندیشند که دل‌شان خواسته است پسر باشند تا برای حداقل حق‌ خود، یعنی پوشش، کنترل نشوند. یاد روایت‌های بسیاری که از زنان مراجعه‌ کننده‌ام شنیدم، افتادم که گاهی از زن بودن خود شکایت داشتند. به یاد زنی افتادم که روایت می‌کرد در کودکی روی پاهای پدرش می‌نشست، پدرش او را نوازش می‌کرد، آزادانه همه جا حضور داشت و ناگهان از یک تاریخی، آزادی‌هایش تمام شدند و پدرش از او فاصله گرفت. آن‌جا از زن بودن خودش بدش آمده بود. واقعا غمگین‌کننده است. نگران جامعه‌ای می‌شوم که شهروندان بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای امکان دارد هر لحظه با چنین مسایلی مواجه شوند. واقعا چه ارزیابی از سلامت روح و روان جامعه ایران داریم وقتی هیچ‌وقت در هیچ‌کجا تضمین نسبی ندارید که با چه روبه‌رو می‌شود. 

از شاهدان خشونت مثال زدید. در سطح گسترده، شاهد خشونت‌ و ناامنی در جامعه چه تاثیری بر سلامت روان او دارد؟

– شاهدان خشونت علاوه بر هم‌دردی، هم‌زادپنداری هم می‌کنند؛ مثل وقتی که هواپیما را با موشک زدند، حتی اگر کسی را در آن هواپیما نداشتند ولی هرکس خودش یا عزیزانش را جای مسافران یا بازمانده‌ها و آسیب‌دیده‌های آن فاجعه می‌گذاشت. وقتی در شرایط استرس‌زا هستیم، هم‌زادپنداری با قربانیان اتفاق می‌افتد. همین مساله، استرس‌زا است. برخی هم دچار درماندگی و استیصال می‌شوند که در چنین شرایطی هستند اما کاری نمی‌توانند بکنند. مسافران اتوبوس می‌توانستند جلوگیری کنند از اتفاقاتی که افتاد؟ در نهایت توانستند آن زن مهاجم را از اتوبوس بیرون کنند اما باز هم با خشونت. خشونت به هر طریقی برای من محکوم است. در معرض خشونت بودن هم برای هیچ‌کس خوب نیست. اما همان‌ها که مفعول بودند و کاری نکردند، ممکن است خودشان را سرزنش کرده‌اند که دفاع نکرده‌اند یا شاید برخی از خودشان بپرسند که این فحاشی‌هایی که کردم یا جیغ‌هایی که زدم، ناشی از چیست؟ در چنین شرایطی، بسیاری از افراد دچار اختلال پس از حادثه می‌شوند. ممکن است خواب‌ یا اشتها و خلق‌وخوی ‌آن‌ها ممکن است به هم بریزد. این تاثیرات بستگی به جنسیت‌، سن، شرایط و تجربه زیسته هر فردی دارند. 

اگر روی کودکان تمرکز کنیم، اگر کودکی شاهد خشونت باشد یا با توجه به موضوع بحث، در آن اتوبوس شاهد این مساله بوده باشد، با چه آسیبی مواجه می‌شود؟ 

– در تمام تحقیقات، اتفاق نظر روی تاثیر خشونت بر شاهدان آن است که می‌تواند خشونت خانگی باشد یا در سطح یک جامعه. حتی به نظر من اثرات آن مخرب‌تر است. هر انسانی باید این احساس امنیت را داشته باشد که به آدم‌ها و محیط می‌تواند اعتماد کند. هر روز در شبکه‌های اجتماعی و زندگی روزمره مردم در ایران صحنه‌هایی را می‌بینیم که خشونت‌بار هستند. اولین مساله، عدم احساس امنیت میان شهروندان جامعه است که باعث از بین رفتن اعتماد در آن‌ها می‌شود. انسان‌های بزرگ‌سال از قدرت تجزیه و تحلیل برخوردار هستند اما ذهن کودک توانایی این پردازش را ندارد. تاثیر روی کودکان مخرب‌تر است. ممکن است کودک دچار فوبیا شود و مثلا نخواهد از خانه خارج شود یا وقتی مادرش در خانه نیست، نگران باشد که چه بلایی بر سر او خواهد آمد. این یعنی حس ناامنی. این شاهد خشونت بودن در کودکان می‌تواند باعث بروز اختلالات رفتاری و هیجانی و اختلالات شناختی درکی شود. افت تحصیلی یا بی‌علاقگی به تحصیل نمونه‌هایی از این واکنش‌ها هستند. وقتی در کودکی شاهد خشونت هستیم یا خشونت را درونی می‌کنیم که به شکل افسردگی و اختلال اضطراب بروز پیدا می‌کند، دچار استرس پس از وقوع حادثه بگیرند، اقدام به خودکشی یا خودزنی هم ممکن است پیش بیاید. آن‌هایی که برون‌گرا هستند، اختلالات رفتاری پیدا می‌کنند. بعضی اوقات به این نتیجه می‌رسند که در زمان مشکل، اعمال خشونت تنها راه حل است و آن را در هر شرایطی جایز می‌دانند؛ مثلا برای آن‌ که ضعیف نباشند، راه قدرت را اعمال خشونت می‌دانند. تحقیقات بسیاری نشان داده‌اند کودکانی که شاهد خشونت هستند، احتمال بسیاری وجود دارد که خودشان اقدام به اعمال خشونت کنند. در واقع ما نسلی را در حال پرورش هستیم که به جای آموزش مهارت حل مشکلات، تنها چیزی که می‌بیند، زورگویی برای حل مشکل است. 

شکل‌گیری شخصیت کودک در چنین شرایطی آسیب می‌بیند. 

روایت‌های بسیاری از شهروندان بیان شده است که این روزها بیشتر از قبل امنیت اجتماعی را ضربه‌خورده توصیف می‌کنند؛ از نگرانی بابت این‌ که در خیابان مورد دزدی قرار نگیرند تا این‌ که وقتی از خانه خارج می‌شوند، دزد به منزل‌شان نزند. زنی نوشته بود در حال رانندگی مورد تهاجم افراد ناشناس قرار گرفته است. شما از غیرمنتظره بودن صحبت کردید، این همیشه آماده‌باش برای یک خطر، چه تاثیری بر سلامت جامعه دارد؟ 

– سلامتی روان هر فرد بنا به ژنتیک، شرایط و تجارب کودکی، متفاوت است. ولی بخشی که روی سلامت روان تاثیرگذار است، کانتکس اقتصادی، اجتماعی و روانی است که انسان‌ها در آن زندگی می‌کنند. اگر وسیع نگاه کنیم، محیطی که در آن زندگی می‌کنیم بر ما تاثیرگذار است. بستر شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه روی شغل، روابط و شرایط زندگی انسان‌ها تاثیر می‌گذارند. فرض کنید همین «طرح صیانت» اگر تصویب شود، معلوم نیست سرنوشت مالی بسیاری که از طریق شبکه‌های اجتماعی کسب درآمد دارند، چه خواهد شد. پدر و مادری را فرض بگیرید که بچه‌اش به خاطر این شرایط به مواد مخدر روی می‌آورد یا درگیر الکل می‌شود به خاطر مشکلاتی که والدین عامل آن نیستند یا بچه‌ای که می‌ترسد از خانه بیرون رود یا افسرده است که حتما باعث آسیب والدین هم می‌شود. 

چرا دانمارک و کشورهای اسکاندیناوی کمترین آسیب‌های اجتماعی را دارند و مردمانش از خوش‌بخت‌ترین مردمان جهان هستند؟ چون امنیت جانی و شغلی و مالی دارند. اگر مردم کارشان را از دست بدهند، گرسنه نمی‌مانند. امنیت جامعه این استرس‌ها را کم و در نتیجه، سلامت روان انسان‌ها را تضمین می‌کند. جامعه‌ای خوشحال است که نگرانی ندارد. چرا جامعه ایران ناخشنود است؟ چرا این همه قتل خانوادگی زیاد است؟ چرا این همه خودکشی اتفاق می‌افتد؟ چرا خشونت زیاد است؟ چون مردم به ستوه آمده‌اند و راه‌حلی جز خشونت نمی‌دانند. انگار همه هم‌دیگر یا خودشان را می‌کشند. این نشان می‌دهد که حال جامعه ایران خوب نیست که خود شهروندان هم مقصر نیستند. وقتی شب می‌خوابی و نمی‌دانی صبح قیمت‌ها چند برابر شده‌اند و نمی‌دانی می‌توانی تامین هزینه کنی، استرس وحشتناکی را متحمل می‌شوی. اضطراب وقتی به انسان‌ها دست می‌دهد که نمی‌دانند با استرس‌های ناشی از زندگی چه‌طور برخورد کنند. استرس را هم با رفتن سراغ دکترهای دست به نسخه حل می‌کنند که به آن‌ها داروهای ضدافسردگی می‌دهند. 

در همین کشورهایی که مثال زدید، وجود جامعه مدنی و نهادهای اجتماعی در کنار قوانین تضمین‌ کننده حقوق انسان‌ها، دل‌گرمی بزرگی است اما در ایران نه تنها قوانین خشونت‌بار هستند بلکه نهادهای مدنی هم اجازه فعالیت ندارند.  

– کاملا درست است. چه موقع شما حس امنیت دارید؟ مثلا شغل‌تان را از دست داده‌اید ولی می‌دانید در حساب بانکی‌تان به اندازه زندگی سه تا چهار ماه پس‌انداز دارید و به اندازه‌ کسی که کارش را از دست می‌دهد و هیچ ندارد، کم‌تر آسیب می‌بینید. اگر خانواده پشتیبان شما باشد، به نسبت با کسی که تنها است، وضعیت متفاوت است. وجود نهادهای اجتماعی را که شما در شرایط اضطراری می‌توانید به آن‌ها مراجعه کنید، مقایسه کنید با زنانی که در خانه خودشان کتک می‌خورند و هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. این‌جا دولت از زنی که مورد خشونت باشد و کار ندارد یا اقامت نداشته باشد، پشتیبانی می‌کند. همین مساله باعث می‌شود که عاملان خشونت در مواقعی اعمال خشونت نکنند. اما در ایران کسی را ببینید که شوهرش او را کتک می‌زند، حتی من مشاور چه می‌توانم به او بگویم وقتی قانون، دولت و خانواده او را حمایت نمی‌کنند. حتی اگر بچه‌ها را به او بدهند، مخارج آن‌ها را نمی‌تواند تامین کند. چه باید بکند؟ یا باید در رابطه بماند یا جدا شود و بچه‌ها آواره خانه اقوام شوند و مورد اجحاف، تحقیر و خشونت‌هایی مثل تجاوز قرار بگیرند. کسی که تحقیر می‌شود، چه طور در جامعه سالم زندگی کند؟

از: ایران وایر


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.