۸ اوت ۲۰۲۱
امیر طاهری از دسته سربزرگان قلم و پیشگامان فرهنگ حکومتی اخیرا مجلات و رسانه های آن طرف آبی از بی بی سی و دیگران گرفته تا رسانه های ریزو درشت، یک مهره زیر خاکی کشف کرده اند و سخنان گهربار او را نقل هر مجلس میکنند و به عنوان صاحب نظر روشنفکران او را در بوق و کرنا میگذارند. طبیعی است آنانکه بوی الرحمن حاکمان موجود را به مشامشان خوش رسیده است به دنبال جای پا در حکومت احتمالی بعدی از چنین نان خوران قدرت و صاحبان مسند و جایگاه در بارگاه شوکت دیرین و احتمالا در آینده باشند. اما من میخواهم بدون توجه به جایگاه فعلی و آینده افراد به پاسخگوئی به نظرات به ظاهر فرهیخته این به اصطلاح نخبگان بپردازم.
بوسهل زوزنی در برابر حسنک وزیر قرار گرفت یکی از سلطان مسعود دفاع کرد و به آلاف و الوف رسید و حسنک از برادر دیگر او دفاع کرد و شجاعانه بر دار شد. آن هر دو مجیز گوی قدرت بودند اما یکی در تشخیص روزگار و رویکرد اقبال از دیگری گشاده پیشانی تر بود. در نتیجه یکی به صندلی وزارت و دیگری بر دار شد.
رسم روزگار است دیگر و امروزه نیز مسندنشینان ما بستگی به تشخیص پارامترهای متفاوت و موضع گیری های متناسب است که به یکی مناصب متصل شده و از دیگری فاصله بگیرند. اما اینان حتی در تعریف سیاست دانش لازم را ذخیره نکرده اند و سیاست را نه روش دفاع از منافع مردم و نمایندگی خواسته های یک ملت بلکه آن را علم دفاع و حفظ موقعیت خود میدانند. به این جملات دقت کنید “در حالی که در علوم تجربی تغییر نظر و جهت بر اساس تغییر دادهها از زمره الزامات است، در دنیای سیاست هرگونه تغییر موضع میتواند با بدترین عکسالعملها روبهرو شود. در دنیای سیاست و دین، که البته خود نوعی سیاست است، کسی که نظر یا موضع خود را تغییر میدهد با القابی چون «دو دوزه باز»، «حربا صفت»، «بوقلمون»، «بادسنج»، «قبا عوضکرده» و «نفوذی» توصیف میشود”.(امیر طاهری ایندیپندنت فارسی)
این توصیفات مخصوص کسانی است که هم توصیف کننده و هم توصیف شونده از یک جنس اند. هر دو از جنس همان بوسهل زوزنی و حسنک وزیر اند و هیچ کدام از جنس مزدک و بردیا و امیر کبیر و قائم مقام نیستند. و نویسندگانی نه از جنس صادق هدایت و عمر خیام که از جنس قاآنی و اعتماد السلطنه اند. آنانکه سیاست را نه علم ممکنات بلکه وسیله ای برای دفاع از حقوق مردم میدانند با این دارو دسته متفاوت اند و به قولی آنکه بخواهد کشورش را آباد کند خانه اش خراب میشود و آنکه بخواهد خانه اش را آباد کند کشورش را به فنا میدهد. امیر طاهری از آن دسته قلم فرسایان سیاسی است که در زمان خود برای آبادی خانه اش حاضر شده است کشورش را به فنا بدهد و مشاور شاهانی باشد که سر بر آستان دین می ساییدند تا سلطنت خود را محافظت کنند و به قولی هزاران دل را به درد آوردند تا روحانیت را از خود راضی کنند اما آن هم میسر نشد به پابوس امام رضا و آیت الله بروجردی ها می رفتند و امثال طاهری از فره ایزدی سخن می راندند ولی در جذب دل متدینین به استان الهی شکست خوردند. زیرا که به اندازه کافی نمی توانستند آزادیخواهان را بدار بکشند و باید به جای کشتن ۹ نفر از زندانیان در تپه های اوین ۹ هزار نفر را اعدام میکردند که توانائی اش را نداشتند و از همین جهت است که آقای طاهری در سپاس از ولی نعمت خود پشیمان است که چرا چکمه های او را نبوسید و همانند یار همترازش عبدالکریم سروش که پشیمان است چرا قدر دانشمندترین حاکم ایران را ندانسته است.
و این است سر نوشت کاتب السلطنه ها و ملابنویسان درباری که هر یک به مسندی وابسته اند و سیاست را علم ممکنات می دانند و سیاستمداران را کاسبان فروش مشاوره و حفظ وضع موجود و برای دفاع از حقوق مردم در برابر حاکمان جائی در سیاست نمی یابند.
او چو بیند خلق را سرمست خویش / از تکبر میرود از دست خویش
او نداند که هزاران را چو او / دیو افکنده است اندر آب جو
اما آنانکه سیاست را نه علم ممکنات در حد توان بلکه علم ضروریات در منتهی الیه تلاش برای تامین حقوق از دست رفته مردم می دانند هیچ گاه پشیمان نمیشوند که چرا چکمه ای و یا نعلینی را نلیسیده اند و یا جایی را نبوسیده اند. حرف خود را میزنند و تلاش خود را تا سر حد امکان در دفاع از حقوق مردم بکار میگیرند. غم موجود و پریشانی معدوم ندارند. نه بر اشتری سوارند – نه چو خر بزیر بارند، نه خداوند رعیت، نه غلام شهریارند.
علیرضا ثقفی
مرداد ۱۴۰۱
زندان جمهوری اسلامی
*******
اسیری علیرضا ثقفی دردی برای دوستان وسنجشی برای مبارزه
یکی را ز خاک سیه برکِشد
یکی را ز تخت کیان درکِشد
دوم شهریور (۲۴ اوت ) علیرضا ثقفی ۶۹ ساله می شود. علیرضا ثقفی ۶ ماه است در یکی از مخوف ترین زندانهای حکومت اسلامی بدون داشتن هیچ حقوق شهروندی زندانی است.
اما چرا اساراتگران ثقفی او را شکنجه سفید می کند و در زمان درد و رنج حاضر نیستند مرخصی پزشکی به او بدهند ، حکم پشت حکم برایش می تراشند. کسانی با اختلاس و فساد هزاران میلیاردی راحت بیرون زندان هستند ولی علیرضا ثقفی در بند.
زندانبان حتی به حکم خودش پایبند نیست. مردم و زحمتکشان می داند که حکم ثقفی حمایت از زحمتکشان و بی صدایان است و قدرتمداران در هراس از یک فرد مریض و او را در میان زندانیان جرایم عادی نگه می دارند ، در صورتی که باید در زندان اوین باشد، حتی از بودن او در میان کسانی که حکم مشابه ثقفی دارند در هراس هستند. در زندان های عادی ، دوست و آشنا هم می تواند زندانی را ببیند ولی ثقفی از این امر نیز مستثنی است. ثقفی حکم اش سندی است بر یک جنایت.
اگر بخواهیم سیر تحول زندگی او را بررسی کنیم، شاید دوازده سال اول زندگی اش با اراده خودش نبوده است، مابقی آن را می توان محصول رشد و شناخت آگاهی خودش در سیر تحولات اش سنجید.
در تمامی دوران زندگی اش همیشه از تمامی سختی ها با لبخند یاد می کند، چه آن زمان که شبانه روز در شکنجه گاه های ساواک شکنجه می شد و چه در چهار دهه گذشته که بیش از دهها بار به زندان رفته است و چه زمانی که با عصای زیر بغل در اول ماه مه ۱۳۸۸ که با بدترین ضرب و شتم او را به زندان می برند هرگز از تحقیر و اذیت و آزار نهراسیده است.
علیرضا ثقفی نه حق ادامه تحصیل داشت و نه حق کار کردن در محیط های کارخانه ای و مجبور بود خودش برای خودش کار درست کند و نه حتی در پانزده سال گذشته حق سفر داشت. هر نوع فشاری که می شود تصور کرد بر او وارد کرده اند حتی حساب بانکی او را بسته اند و هر چه در محکمه داشته اند برای به بند کشیدن او استفاده کرده اند. از شنود تا ضبط کتاب ، نوشته ها و ممنوع السخنرانی و شرکت در جلسات عمومی. برای کسی هم که به او سر می زد جرم درست می کنند و به افراد تلفن می زدند که حق ندارند با ثقفی ارتباط بگیرند.
عکس العمل ثقفی با این همه فشار ، تهدید و اذیت و آزار چگونه است. ثقفی نه گذشته اش را نفی می کند و نه پشیمان است، او با افتخار از فعالیت هایش یاد می کند و برای یاران زندانی و همراه زحمتکشان ارزش بسیاری قائل است. روحیه می دهد، اعتماد بنفس دیگران را بالا می برد، حتی برای دشمنان هم طلب آگاهی می کند در جهت منافع طبقه کارگر.
بیشترین دردش از دست مدعیانی بود که بخاطر اسیری های دو دهه گذشته برایش پرونده ساختند. کسانی که نمی توانستند خودشان را به ثقفی برساند پس مجبور بودند ثقفی را به حد خودشان تنزل دهند. در دو دهه گذشته روزهای بسیاری را به جواب دادن به سوال های رومیزی اذیت و آزار دید که توسط این افراد نوشته شده است. این عذاب ها و نوشتجات توسط مدعیانی بود که برای از بین بردن او از هیچ قضاوتی در همکاری با سوال کنندگان اش کم نگذاشتند و هیچگاه هم عرق شرمی بر پیشانی اشان نخواهد نشست.
علیرضا ثقفی در روزگاری مبارزه کرده و می کند و با اسیر کنندگانی دست و پنجه نرم می کند که درک اش برای آنهای که از دور نشسته اند و فقط خواستار لنگ اش کن هستند قابل فهم نیست چرا که فعالیت او در زمینی است که باید با انواع اقسام حربه ها بجنگد که نشستگان دور تشک نمی بینند.
در جامعه زنده کش مرده پرست نمی توان انتظار زیادی از کسی داشت. در این شش ماهی که علیرضا ثقفی با جسمی بیمار در ناکجا آباد زندان کچویی در بند است، بسیاری سرمست هستند که خوب است در زندان باشد و مبادا فعالیت هایش خاری در چشم آنها باشد. ولی در شرایطی که بدترین موقعیت حیات او در اسارت گاه است بسیاری سکوت اختیار کرده اند و حتی افرادی سازمانهای حقوق بشری جهانی را منع می کند که گزارش وضعیت جسمی او را ننویسند.
علیرضا ثقفی مبارزه را برای رهایی زحمتکشان پیش برده و انتظاری زیادی برای خودش ندارد ، هیچگاه نه از خودش نوشته و نه از کارهای خودش حرفی زده است. حتی زمانی که کتاب از آغاز تا فرجام مجاهدین چاپ شد خودش آن کتاب را نخواند که چه در رابطه با او نوشته اند حتی زمانی که ترجمه کتاب او را کسی دیگری باز ترجمه می کند و پاراگراف به پاراگراف را مطالعه می کند و بقول خودش فعل و فاعل عوض می شود را چیزی در فضای عمومی نمی گویید.
علیرضا ثقفی محصول عصری است که معتقد بودند کار خودت را بکن و دشمن را بشناس و دشمن شاد کن مباش.
سعید جهانگیری
از: سایت کانون مدافعان حقوق کارگر