زیتون – نصر الله لشنی – نرگس مستحقترین فعال حقوقبشر ایرانی برای دریافت جایزهی نوبل صلح بود. اینکه در میان فعالانِ دیگر کشورها کسی مستحقتر از نرگس برای دریافت چنین جایزهایی هست یا نه، اطلاعی ندارم و چیزی نمیگویم. اما چرا نرگس را مستحقترین فعال حقوقبشر در ایران برای دریافت چنین جایزهای میدانم؟
برای توضیح این موضوع به چند خاطره چنگ میزنم:
۱- روزی همراه همسر و فرزندم با نرگس و بچهها به شمال میرفتیم. سفر ما بعد از دیداری بود که نرگس با کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، داشت. همان دیداری که در آن مادر ستار بهشتی را همراه خود برده بود و از دادخواهی بیامان این مادر برای نمایندهی اروپاییها گفته بود. بعد از آن دیدار گروهی از فعالان سیاسی داخل ایران اقدام به نقد (البته بیشتر تخریب ) نرگس محمدی کردند، مبنی بر اینکه چرا با نمایندهی اروپا دیدار کرده و به چه عنوانی و در چه مقامی چنین عمل کرده و از طرف چه کسانی نمایندگی داشته تا با چنین شخصی حقوقی دیداری رسمی داشته باشد و …؟ از جمله کسانی که به نقادی نرگس پرداخته بودند، از موضع استقلالطلبی و اینکه نرگس با دیدارش ناقض اصل استقلال بوده به نقد او همت گمارده بودند. چنان هجمهای علیه نرگس به راه افتاده بود که داشت موجب بازگشت و تشدید بیماریاش میشد. در راه که میرفتیم در میان گفتگوهای بسیارمان نرگس به این موضوع هم پرداخت و گفت من از هرکسی انتظار چنین برخوردی داشتم غیراز دوستان خودمان که نپرسیده و ندانسته آدم را محکوم به نقض اصول و پرنسیبها میکنند. توضیح داد که یکی از گفتگوهای اساسی و مفصل من با خانم اشتون و همراهانش این بوده که ایران را مثل عراق و افغانستان نبینید تا برای خلاص شدن از شر جمهوری اسلامی و صدور دموکراسی اقدام به جنگ و حملهی نظامی کنید. من اتفاقاً از منظر استقلالطلبی و برای تاکید بر عاملیت و محوریت جامعهی مدنیِ ایران جهت ایجاد تحولات با اشتون صحبت کردهام، اما دوستانمان من را به نقض استقلال محکوم میکنند و این دردآور است و …
این یک نمونه است از تنگناها و محدودیتهایی که نرگس برای مبارزهاش با آنها درگیر بود. نه تنها جمهوری اسلامی که حتی اپوزسیون جمهوری اسلامی هم مانع فعالیت نرگس بود، با این وجود او به راه خود ادامه داد و همچنان در این مسیر استوار و سربلند گام برمیدارد.
۲- به شمال که رسیدیم با میزبانان مهربانمان به گردش و تفریح رفتیم. جایی که بساط چای و ناهار را پهن کرده بودیم بین دخترها و نرگس بر سر موضوع حجاب گفتگویی درگرفت. نرگس آن زمان هنوز حجاب برنداشته بود، اما برای دختران جوان توضیح میداد که شما به من نگاه نکنید و برای کسب استقلال فردیتان با حجاب اجباری مبارزه کنید و اگر باور ندارید حجابتان را از سر بردارید. من بهواسطهی برخی مسائل محدودیتهایی دارم که نمیتوانم فعلاً (بر روی واژهی فعلاً تاکید میکنم تا نشان دهم که نرگس درحال آماده شدن برای برداشتن حجاب بوده اما آن زمان فرصت لازم را نیافته بود) حجاب از سرم بردارم، اما شما این محدودیتها را ندارید و هرگز اجازه ندهید که چنین محدودیتهایی برای شما ایجاد شود. هیچکس مثل من آن محدودیتهایی که نرگس میگفت را نمیفهمید و درک نمیکرد. چون من خودم نیز با همان محدودیتها (از نوعی دیگر) درگیر بودم و چنان دستوپایم را بسته که مجال تحرک را از من گرفته بودند. این محدودیتها را نه جمهوری اسلامی که مخالفین جمهوری اسلامی بر بستر فرهنگ پدرسالاری و سهرابکشی برای ما ایجاد کرده بودند. محدودیتهایی که برآمده از روح و فرهنگ ضد آزادی و استبدادزدهی ایرانی، و البته برای زنان دستوپاگیرتر، بود. مبارزه در برابر حاکم مستبد به مراتب راحتتر از مبارزه با استبداد جو است. جو حاکم بر فضای سیاسی و مدنی ایرانی بهشدت ضد آزادی و ضدزن بود و این امر موجب تنگناهای بیشتری برای فعالیت نرگس بود. با این حال اما نرگس دربرابر آن محدودیتهای کهنه و کهن مردسالاری هم ایستاد و با مقاومت بیمثال خویش راه را برای دیگران – و ازجمله خودم – باز کرد تا به این جمعبندی برسیم که برای آزادی ناگزیر از مبارزه با فرهنگ پدرسالاری هستیم. فرهنگی که هم در حاکمیت جمهوری اسلامی ریشه دارد و هم در میان اپوزسیون و مخالفین جمهوری اسلامی. مبارزهی سیاسی بهمراتب راحتتر از مبارزهی فرهنگی با آداب و سننی است که اپوزسیون و حاکمیت بر سر آن به توافقی نانوشته رسیدهاند و باوری کموبیش مشترک نسبت به آن دارند. نرگس با این اشتراکات توافقات حاکم و محکوم بر سر پدرسالاری و زروگویی مردانه به مبارزه پرداخت و کاری بهغایت دشوار و بزرگ کرد.
۳– به پیشنهاد نرگس محمدی قرار شد تا در اعتراض به دوران حبسهای انفرادی خود شکایت کنیم. مسیری پر پیچوخم و پر از خاروخاراسنگ بود. من آن زمان در زندان رجاییشهر بودم و نرگس تازه آزاد شده بود. تلفنی با هم در تماس بودیم و هماهنگیهای لازم را میکردیم. ما میدانستیم که این شکایتها راه به جایی نمیبرد و جمهوری اسلامی و دستگاه قضایی او برای چنین شکایاتی تره هم خرد نمیکند، اما هدف طرح شکایت در مجامع بینالمللی بود. شکایت در چنین مجامعی نیز مشروط به این است که ابتدا در داخل کشور به مراجع قضایی داخلی شکایت کنیم و بعداز نتیجه نگرفتن شکایت را به مجامع و مراجع خارجی ببریم. به نرگس گفتم من با بچهها صحبت میکنم تا برای شکایت اقدام کنیم، اما طرح چنین شکایتی برای بچههای داخل زندان ممکن است هزینهزا باشد، من نمیخواهم این ماجرا در حد یک شو و نمایش باقی بماند و تداوم نداشته باشد. اگر قرار است بچهها هزینهای برای چنین شکایتی بپردازند انتظار داریم که حتماً به مجامع بینالمللی ارجاع شود و موضوع بهطور جدی پیگیری شود. من از منظر هزینه–فایدهی سیاسی به موضوع نگاه میکردم و بهطور مفصل توضیح دادم که در مبارزه با استبداد، جلب توجه نهادهای بینالمللی هرچند مقطعی و موقت ارزش پرداخت هزینه را دارد و حاضر به این کار هستیم، اما تو هم باید قول بدهی که این هزینههای احتمالی بیفایده نمانند. نرگس گفت من خودم تا آخر ماجرا هستم و این موضوع را پیگیری خواهم کرد. همین جملهی نرگس کافی بود که من با خیال راحت بچهها را دعوت به شکایت کنم و اکثر بچهها هم همراهی کردند و شکایتنامههای خود را تنظیم و ارسال نمودند.
در این خاطرهی سوم نرگس به موقعیتی رسیده بود که حرف و قولش برای ما حجت بود و وقتی میگفت خودم تا ته ماجرا هستم و این موضوع را پیگیری میکنم، ما با خیال راحت با او همراهی میکردیم. نرگس یک رهبر تمام عیار و کاربلد و یک مبارز بیحاشیه و استوار است و بهراستی که مستحق بردن جایزهی نوبل صلح بود.
نرگس جان از اینکه همیشه در هرجا که هستی به ما امید و انگیزه میدهی از تو ممنونیم و این جایزه مبارک وجود پرمهر و شادیآفرینت باد.