روایتها و گفتمان رژیم در افکار عمومی بینالمللی با شجاعت و خون دختران و پسران ایران از سکه افتاده است
جنبشهای انقلابی نه تنها رژیم سیاسی موجود و نهادهای آن را بهتدریج فرسوده و نابود میکنند، بلکه روایتها و گفتمانهای رژیم پیشین را نیز از سکه میاندازند. این کار تنها با بحث و مناظره انجام نمیشود، بلکه عملا برساختههای رژیم در عرصه میدانی و در عالم واقع بیاعتبار میشوند. همچنین طرفداران بقای نظام سرکوب و گفتمان و روایتهای آن، با موضعگیریهایشان دستشان را رو میکنند. نحوه برخورد خشونتآمیز رژیمها با جنبشهای اجتماعی بسیاری از روایتهای آنها را بیاعتبار میکند.
در این نوشته نخست به مهمترین افسانههایی که دستگاه تبلیغاتی رژیم، لابی و متحدان غربی آن (ازجمله رسانهها و اندیشکده های همفکر با آن) ساخته و پرداختهاند اشاره میکنم. سپس باطل شدن آنها را در یک ماه جنبش انقلابی ۱۴۰۱ توضیح میدهم.
۱. تحریمها امکان اعتراض را پایین میآورند
یکی از انتقادهای استمرارطلبان به تحریمهای نفتی و بانکی آمریکا علیه جمهوری اسلامی در دوران ترامپ این بود که تحریم، بنیه اقتصادی مردم ایران را تضعیف میکند و مردمی که بنیه اقتصادیشان ضعیف باشد برای استیفای حقوق و آزادیهای فردی و دموکراسی به خیابان نمیآیند. مردم ایران در سال ۱۴۰۱ در یکی از دشوارترین شرایط اقتصادی در پنج دهه اخیر قرار دارند و با این حال برای استیفای حقوق فردی خود در یک جنبش سراسری به خیابان آمدهاند. هیچ مطالبهای مثل حقوق فردی نتوانسته است تا این حد معترضان را به عرصه عمومی در ایران بیاورد.
۲. وجود جمهوری اسلامی برای ثبات منطقه بهتر از نبود آن است
این تحلیل اکثر کشورهای اروپایی در چهار دهه اخیر بوده است. مقامهای اروپایی از گرایشها و احزاب مختلف چنین باوری داشتند و گسترشطلبی، برنامه هستهای و اقدامهای تروریستی جمهوری اسلامی این تحلیل را تغییر نداده است. کشورهای اروپایی و دولتهای اوباما و بایدن با چشمان بسته دولتی را که عامل بیثباتی در منطقه است، عامل ثبات به حساب آوردهاند، با این فرض که «میانهروها فرمان را به دست بگیرند همه چیز عادی میشود»، اما هیچگاه میانهروی مشی حکومت نبوده است. با بروز خیزش سراسری مقامهای اروپایی دارند بهتدریج متوجه میشوند که آینده ایران ضرورتا با جمهوری اسلامی پیوند نخورده است. آنها همچنین دارند متوجه میشوند که ایران سکولار- دموکرات متحد طبیعی غرب خواهد بود و نه ایران تحت حکومت اسلامگرایان. تنها یک حکومت سکولار- دموکرات ثبات را به منطقه باز خواهد گرداند.
۳. مشکل اصلی مردم معیشتی است
برخی بر این باورند که برخلاف نبود مطالبات اقتصادی در جنبش انقلابی بعد از قتل مهسا، نارضاییهای اقتصادی عامل اصلی در بروز و گستردهشدن آن است. اگر به ترکیب معترضان نگاه کنیم واقعیت چیز دیگری است. اکثر کسانی که در خیابان حضور دارند دانشآموز و دانشجو بهویژه دختراناند که مسائل معیشتی برای آنها در اولویت نیست، چون خانواری را اداره نمیکنند. در جنبش اخیر شعار معیشتی کمتر به گوش میرسد.
اما نفی حقوق فردی و سرکوب آزادیهای فردی در بازار آزاد هم اخلال ایجاد میکند. اختلال یا قطع اینترنت کسبوکار میلیونها ایرانی را با مشکل مواجه کرده است. کشورهایی که شهروندانشان آزادیهای کمتری دارند، اقتصادشان نیز بسته و کوچکتر است. بدین ترتیب اعتراضهای بعد از قتل مهسا بهطور غیرمستقیم اعتراض به فقر و فلاکت نیز محسوب میشود.
۴. آزادیخواهان جسارت ندارند
اسلامگرایان برای پنج دهه آزادیخواهان را جماعتی ترسو، بیغیرت و بزدل معرفی کردهاند، چون به آزادیهای فردی باور دارند. تعبیر «لیبرال» برای آنها یک توهین به حساب میآید. از منظر اسلامگرایان فرد آزادیخواه (لیبرال) نمیتواند برای آرمانهایش بجنگد، چون آزادی ارزش جنگیدن ندارد و آزادیخواه بیبندوبار و بدون اصول است. جنبش انقلابی آزادیگرایی در سال ۱۴۰۱ به آنها نشان داد که انقلابیها فقط کمونیست و اسلامگرا نیستند، بلکه میتوانند در جهت استیفای حقوق و آزادیهای فردی عمل کنند. شجاعت نیکا و سارینا بیانگر خفت و خواری سرداران سپاه پاسداران و سران نظام بوده است.
۵. براندازی به جنگ داخلی و تجزیه منجر میشود
مشاطهگران اصلاحطلب و لابی جمهوری اسلامی به همراه ماشین تبلیغات نظام سه دهه است که هرگونه تلاش برای براندازی را مثل بهار عربی در سوریه، لیبی و یمن و مانند آنها، عامل جنگ داخلی و تجزیه کشور معرفی میکنند. این در حالی است که هیچیک از کشورهای مورد اشاره برخلاف ناامنی و جنگ داخلی تجزیه نشدهاند و جنگ داخلی با دخالت دولتهای یاغی مثل جمهوری اسلامی (در سوریه و یمن) تداوم یافته است. در جنبش انقلابی ۱۴۰۱ غیر از همبستگی ملی چیزی مشاهده نمیشود و به همین علت مشاطهگران، دلالان و استمرارطلبان در یک ماه اول جنبش غالبا ساکت بودهاند و مقامها نیز ادعاهای تجزیهطلبی معترضان را بدون هیچ نشانهای تکرار کردهاند.
۶. در انقلاب ضد آخوندی زنها برهنه میشوند
هر گونه حرکت ضد آخوندی و ضد اسلامگرایی در ایران به هرزگی، برهنگی، فحشا و انقلاب جنسی متهم شده است، درحالیکه فمنینسم و احقاق حقوق زنان ربطی به این امور ندارد. برجستهتر بودن زنان و مطالبات آنها در این جنبش بدین دلیل است که حقوق فردی آنها بیشتر از مردان نقض میشود، اما این جنبش صرفا اعتراض به نقض حقوق زنان نبوده و خواستار حقوق شهروندی و مدنی همه شهروندان با حذف نظام نکبت و فلاکت بوده است.
۷. چپ غربی طرفدار حقوق زنان است
میشل اوباما همراه با شوهرش بعد از ۲۲ روز یک پیام بیمعنا در مورد جنبش انقلابی ایران صادر کرد. اپرا وینفری بعد از ۲۴ روز یکباره به یاد زنان ایران افتاد و پیامی صادر کرد. چهرههای بارز زن در حزب دموکرات آمریکا (سوپر انقلابی) از سرکوب زنان ایرانی به دست جمهوری اسلامی برای شعارهای کارزارهای خود (مالکیت بر بدن که محدود به سقط جنین تا روز تولد جنین است) بهره بردند. همه اینها در سخنانشان مثل بوقهای تبلیغاتی رژیم اسلامی از «مرگ» و نه «قتل» مهسا سخن گفتند. حتی یکی از آنها به اجباری بودن حجاب و سرکوب نهادینه زنان به دست اسلامگرایان در ایران اشارهای نکرد، گویی یک دولت تروریستی و سرکوبگر در ایران وجود ندارد. ایلهان عمر جنبش انقلابی را تحریف کرد و سرکوب را بهجای دولت به معلمان نسبت داد. وقتی حجاب که نماد سرکوب در خاورمیانه است، به نماد انقلابی و هویتی در غرب تبدیل شد (به تقلید از انقلاب اسلامی در ایران) به همین موضعگیریها خواهیم رسید. آتشزدن روسریها روایت چپ موتلف با اسلامگرایان را بیارتباط با واقعیت نشان داده است.
۸. راه دموکراسی در ایران از مسیر رقابتهای درون حکومت میگذرد
اصلاحطلبان استمرارطلب برای سه دهه این سخن جزمی را تکرار کردهاند که دموکراسی در ایران از مسیر براندازی جمهوری اسلامی به دست نمیآید، بلکه باید در شکافهای حکومتی جستوجو شود. این گروه معتقدند که تنش میان جناحهای حکومتی میتواند به تن دردادن به برخی مطالبات عمومی منجر شود. نهتنها چنین اتفاقی نیفتاد، بلکه حکومت بهتدریج یکدستتر شد. جنبش انقلابی ۱۴۰۱ نشان داد که تنها نفی رژیم تمامیتخواه، به دمکراسی و آزادیهای فردی منجر میشود.
از: ایندیپندنت