زنان ایران با رستاخیز خود میخواهند جهانی بسازند که بتوان به آن اعتماد کرد
مهسا امینی که اکنون نامش به نماد جنبش زنان در ایران مبدل شده، در تاریخ ۲۱ سپتامبر آغاز هزاره سوم به دنیا آمد، در ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ کشته شد. او در این عمر کوتاه، جز آرزوها و رویاهای معمول یک دختر جوان چیزی در ذهن نداشت و احتمالا هرگز به ذهنش خطور نمیکرد که به نمادی برای جنبش زنان و عصر زنان تبدیل شود؛ اما مهسا با مرگ خود به تغییر جهانی کمک کرد که بسیاری از جمله آخوندها، آن را تغییرناپذیر میپنداشتند.
آخوندهای حاکم بر ایران که مانند پوتین به سلاح هستهای مجهز نبودند تا با زور جهان را تغییر دهند، به تغییر جهان از راههای دیگر هم باور نداشتند؛ اما مهسا امینی با مرگش کاری کرد که از عهده پوتین و آخوندها برنمیآید؛ او با مرگ خود رهبری زنان جهان را به دست گرفت و ثابت کرد که برای تغییر جهان راه دیگری هم وجود دارد؛ راه مسالمتآمیز اعتراض مدنی و قیام همگانی که زنان ایران با شعار «مرگ بر دیکتاتور» از تهران آغاز کردند و سایر شهرهای ایران را درنوردید و همبستگی همه زنان در سراسر جهان را جلب کرد.
ابن عربی، فیلسوف و عارف مشهور، قرنها پیش با اشاره به این حقیقت طنزآمیز، گفته بود: «به جهانی که در آن زنان حضور ندارند، نمیتوان به آن اعتماد کرد».
زنان ایران با رستاخیز خود میخواهند جهانی بسازند که بتوان به آن اعتماد کرد. این سخن گرچه شاعرانه به نظر میرسد، مانند سر زدن خورشید از مشرق حقیقتی انکارناپذیر است.
اکنون خبرهای مربوط به زنان ایرانی که برای همبستگی با مهسا امینی شجاعانه و خستگیناپذیر به خیابانها میآیند و شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند، در تمام رسانههای جهان طنینانداز شده است. اکنون زنان نه در استکهلم که در ایرانِ زیر استبداد آخوندیسم، در برابر گلوله سینه سپر میکنند و شعار «زن، زندگی، آزادی» سر میدهند. قیام دلیرانه زنان ایران این حقیقت را به اثبات میرساند که عصر کنونی عصر زنان است. البته زنان تواناییهای خود را در طول تاریخ نشان دادهاند. در کشورهای فقیر و توسعهنیافتهای مانند هند و بنگلادش هم زنانی بودند که هم دولت و هم حزب مخالف را رهبری کردند.
درسی که از این واقعیتها باید گرفت و بسیاری به آن، چنان که شایسته است توجه نکردهاند، این است که اکنون عصر زنان فرا رسیده و همچون طلوع خورشید به حقیقتی انکارناپذیر بدل شده است. از این رو سزاوار است که این عصر را عصر زنان بنامیم؛ چرا که زنان در زمان حاضر در رهبری جهان، سهمی فعال و گسترده دارند. البته در اینجا به یک نکته تاریخی باید اشاره کرد؛ اینکه مشارکت زنان در عرصه سیاسی در مغرب زمین، به عنوان یک نظریه مطرح شد و اندیشمندان غرب در عصر روشنگری و بعد از آن در بیداری زنان تلاشهای ماندگاری انجام دادند و انتشار کتاب انتقادی معروف سیمون دوبووار به نام «جنس دوم» در ۱۹۴۹، نقطه عطفی در جنبش زنان به حساب میآید؛ اما در مشرق زمین، زنان عملا به جایگاه رهبری دست یافتند و جنبش زنان را مدیریت کردند. آنچه اکنون زنان دوستدار مهسا امینی در ایران انجام میدهند، ادامه همان تلاشهای زن شرقی و تاکیدی بر آن است.
در بیانیهای که «جنبش زنان عرب» در همبستگی با زنان معترض ایرانی منتشر کردند، تصویری گویا از سیمای واقعی زنان امروز ایران ارائه میشود: «تو رهبر من نیستی! اراده من و سرنوشت من دست خودم است؛ زنان ایرانی با این سخن هدف اصلی خود را فاش کردند. آنان بیپروا از گلوله و مرگ، انقلاب کرده و شعار آزادی سر دادهاند، گیسوان خود را از روی خشم و اعتراض بریدند و گیسوان بریده خود را در برابر حاکمیت ریشهای غدر و خیانت پرچم کردند؛ رهبر حقیقی آنهایند.»
زنان امروز دیگر زنان دیروز نیستند و آزادی زنان دیگر نه یک مسئله نظری است و نه یک مسئله سیاسی که سیاستمداران مرد هرچند با ماسک دینی از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به قدرت بهرهبرداری کنند؛ امروز زنان سرنوشتشان را خود به دست گرفتهاند. امروز زنان در همه عرصههای زندگی پیشتازند و استعداد و برازندگی خود را در رهبری و مدیریت نیز نشان دادهاند. زنانی که امروز در خیابانها اعتراض میکنند، تنها برای آزادی زنان نمیرزمند، بلکه آزادی کشورشان نیز مطالبه آنان است.
این مهمترین تغییری است که در آغاز هزاره سوم رخ داده است و باید همگان به آن توجه کنند. بهرغم جنگهای خونین و ویرانگر مانند جنگ پوتین، تزار روس، که جهانیان را نگران و مشغول کرده، باز هم میبینیم که زنان ایرانی توانستهاند مانند زنگوله گردن گربه، توجه همگان را به خود جلب کنند. آینده از آن زنان است نه از آن پوتین.
شاید این همه خوشیبینی که در مقاله من ابراز شد، بسیاری را شگفتزده کند، اما کسانی که به زندگی اعتماد و به استعدادهای بالفعل و بالقوه زنان باور دارند، مقاله مرا واقعبینانه ارزیابی خواهند کرد. زندگانی و مبارزات آنی ارنو، برنده جایزه نوبل ادبیات، بیانگر این واقعیت است. او که از طرف مخالفانش به عوامگرایی متهم است، میگوید: «جلیقه زردها نماینده خانواده من و جوانی مناند». او به همین همین جهت کنار جلیقه زردها قرار گرفت و مقابل مکرون ایستاد؛ همچنان که قبلا کنار فلسطینیها قرار گرفته و مقابل اسرائیل ایستاده بود.
آنی ارنو درباره انگیزه مبارزاتی خود میگوید: «کتاب جنس دوم سیمون دوبووار برای من کشف جدیدی بود که دیدگاه مرا به زندگی به عنوان یک زن دگرگون کرد؛ نوشته گیرا و جذاب سیمون که چگونه با این همه دلیری و بیباکی در برابر جهان ساخته مردان ایستادگی کرد، مرا تحت تاثیر قرار داد.»
همانطور که آنی ارنو انعطاف نشان نداد و بیباکانه به مبارزه ادامه داد تا اینکه بهرغم بدخواهان، جایزه نوبل را از آن خود کرد، مهسا امینی نیز مقابل زور تسلیم نشد تا اینکه در عصر زنان و برای آزادی زنان، جایزه مرگ را به دست آورد.
آخرین تحقیقات در غرب بیانگر آن است که زنان امروزی که «نسل هزاره» خوانده میشوند و در سنین میان ۱۸ تا ۳۵ سالگی قرار دارند، معادل همسرانشان حقوق دریافت میکنند و بسیاری از تصمیمهای اقتصادی بزرگ در خانواده را آنها میگیرند. حتی کار به جایی رسیده که در بسیاری اوقات زنان بیرون کار میکنند و مردان در خانه از کودکان نگهداری میکنند. این دومین درسی است که باید آموخت؛ در حالی که هیچکس تاکنون به آن توجه لازم را نکرده است.
از: ایندیپندنت