به گزرش سایت دیده بان ایران؛ امیرحسین مصلی روزنامهنگار در یادداشتی به بازتاب نتیجه بازی فوتبال تیم های ملی ایران و آمریکا در جامعه پرداخته و نوشته است: نمیتوان صدای بوق ممتد خودروها در شهرهای گوناگون کشور را که در نیمه شب یک روز کاری بهدلیل باخت تیم ملی فوتبال ایران به آمریکا به گوش میرسید، کتمان کرد! این بوقهای ممتد بیش از آنکه نشان از شادمانی بخشی از مردم باشد که آنهم بود؛ نشانی از اعتراض آنها به وضع موجود است.
سکانس آغازین فیلم فیلم «پرزیدنت» ساخته محسن مخملباف را به یاد بیاورید؛ رئیس جمهور برای سرگرمی نوهاش، فرمان میدهد چراغهای شهر خاموش و روشن شوند، ابتدا به همراه نوهاش به این وضعیت میخندد، خیال میکنند بازی است اما پس از مدتی هر چه رئیس جمهور دستور میدهد دیگر برق شهر وصل نمیشود و لبخند او و نوهاش در سیاهی شب بدل به هراس میشود، چراکه از شهر خاموش صدای اعتراض مردم به گوشش میرسد!
در این دوره از جام جهانی هم بسان هر رویداد دیگری در این کشور با اعصاب و روان مردم بازی شد. گویا برخی از مسئولان میخواستند تلافی تمامی ظلم های آمریکا و استعمار انگلیس و همچنین ناکارآمدیهاو سوء تدبیرهای داخلی را در یک مسابقه فوتبال جبران کنند!
دقیقا فرق حکمرانی کشورهای جهان سومی چون ایران با کشورهای توسعه یافتهای مثل آمریکا و انگلیس همین است. روز قبل از بازی ایران با آمریکا وقتی سردار فدوی، جانشین فرمانده سپاه میگوید که «انشاءالله آمریکاییها بعد بازی میگویند له شدیم!» بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا چنین موضع میگیرد که «بازی با ایران یک مسابقه ورزشی است و جنبه سیاسی ندارد!»
برخی مسئولان ایرانی برخلاف دولتمردان آمریکا و انگلیس که به جام جهانی فوتبال به عنوان سرگرمی و صنعت پول ساز نگاه می کنند، به این بازی ها جنبه حیثیتی دادند.
متاسفانه برخی چهره ها از همان روز نخست که تیم ملی در سیاسی ترین گروه جام جهانی ۲۰۲۰ قطر قرار گرفت، پیروزی و جبران تحریم ها و برخوردها در عرصههای مختلف به غرب را به عرصه فوتبال کشاندند گویی که قرار است انتقامی سخت از استکبار جهانی در زمین فوتبال گرفته شود که مرهم تمام ظلم های استعمارگران و سرخوردگیهای تاریخی کشور در امر واقع خواهد بود!
غافل از آنکه فضای جامعه ایرانی متاثر از اعتراضات چند ماه گذشته پس از مرگ مهسا امینی است..حالا مردم معترض هم مانند مسئولان میخواستند که بازیکنان تیم ملی براساس مسئولیت اجتماعیشان مانند دیگر وررشکاران و هنرمندان صدای آنان باشند و این چنین بود که دوگانهای از تیم ملی و تیم حکومت در جامعه ساخته شد!
مثل خاموش و روشن کردن چراغهای شهر در فیلم پریزیدنت، روزی بازیکنان تیم ملی در اوج اعتراضات پس از زدن گل در بازیهای دوستانه شادی کردند و روز دیگر سرود ملی را نخوانند، روزی ملیپوشان در فضای مجازی به حمایت از معترضان پرداختند و روز دیگر به دیدار رئیسی رفتند، روزی مچ بند مشکی در دیدار مقابل انگلیس بستند و پس از شکست از سوی روزنامه کیهان بیغیرت خطاب شدند و روز دیگر پس از پیروزی مقابل ولز ماموران یگان ویژه که سالها زنان و مردان را بخاطر نحوه پوشش در انظار عمومی با آنها برخورد می شد، در خیابانها به رقص و شادی پرداختند.
بالاخره رسید به روز بازی با آمریکا که در یک قدمی صعود به دور بعد جام جهانی و تاریخسازی برای ایران، در نیمه شب یک روز کاری تیم ملی با شکست از دور مسابقات حذف شد؛ اما بخشی از مردم نخوابیدند و در خیابانها به نشانه اعتراض بوق زدند! بوقهای ممتد! آیا دولتمردان صدای این بوقها را شنیده و میداند که معنای شادمانی بخشهایی از مردم ایران از باخت تیم ملی به آمریکا آنهم نه بخاطر مسائل فوتبالی بلکه صرفا مشکلات و تنگناهای اقتصادی و اجتماعی است. یعنی همان چیزی که به قول مسئولان رسانههای بیگانه و دشمنان این خاک میخواستند و برای رسیدن به آن تلاش میکردند به دست برخی افراد بی تدبیر و البته ناآگاه برآورده شد.
اگر در چنین وضعیتی تمامیت ارضی ایران، مورد طمع بیگانگان واقع شود یعنی چه فاجعهای رخ می دهد؟! از یاد نبرید در تاریخ و اساطیر ایرانی مردم چگونه قهر و بی تفاوتی خود را نسبت به نابسامانی ها نشان دادند.
اگر حاکمیت صدای بوق ممتد خودروها را شنیده در وهله نخست اتاق فکری را که تیم ملی را در ذهن برخی ایرانیان بدل به تیمی غیر مردمی کرد باید منحل کند و فضا را برای شنیدن صدای جامعه و حل مشکلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و گفت و گو را فراهم کند.
امیدواریم آن دسته از مسئولانی که صدای بوقها را نشنیدهاند و نمیخواهند که بشنوند، فیلم «پرزیدنت» را تا انتها نگاه کنند.
از: گویا