سوسن تسلیمی از اواخر دهه ۴۰ شمسی بازی در تئاتر را آغاز کرد و در دهه ۵۰ با بازی در فیلم «چریکه تارا» ساخته بهرام بیضائی وارد عالم سینما شد، اما این فیلم توقیف شد و همین طور دو فیلم بعدیاش با بیضائی: «مرگ یزدگرد» برای همیشه و «باشو غریبه کوچک» برای مدت چهار سال.
تسلیمی در دهه هولناک ۶۰، به اجبارها و فشارهای حکومتی، به سانسورها و تهدیدها و به همه محدودیتهای اجتماعی علیه زنان بهویژه حجاب اجباری «نه» گفت و شجاعانه جلای وطن کرد؛ برای آغازی دیگر در کشوری در دوردست با زبانی متفاوت و سخت.
حالا او برای نسل جوان نمادی است از مقاومت و«نه» گفتن به فشارهای حکومتی؛ او که از زمان وقوع انقلاب تا زمان ترک ایران در سال ۱۳۶۶، با همه محدودیتها جنگید و به ارزشها و باورهایش پشت نکرد. شرح این فشارهای فزاینده را تسلیمی در کتاب «سوسن تسلیمی در گفتوگویی بلند با محمد عبدی» به طور مفصل با خواننده قسمت کرده است؛ خواننده جوانی که حالا با تصویر واقعی تکاندهندهای از آن دوران روبرو میشود که در آن فردی با اسلحه به روی صحنه تئاتر هجوم میآورد.
اما تسلیمی در این گفتوگو، درباره حرکت اجتماعی زنان و مخالفتشان با حجاب اجباری میگوید: «من خیلی راضی و خوشحالم از اینکه بازیگران زنــ تعدادیشانــ این عمل واقعا درست را انجام دادند و حجابشان را برداشتند. تعدادی از جوانها هم حجابشان را آتش زدند، به عنوان سنبل زور و اجبار که خیلی خوب است. من به هیچ کسی هم زور و اجبار نمیتوانم بکنم که چرا زودتر نکردی. هر چیزی زمان خودش را میبرد. شاید زمانش الان بوده. شاید زمانش پنج سال پیش یا ۱۰ سال پیش نبوده. اگر من بگویم باید قبلا میکردید، خودم هم تبدیل به یک دیکتاتور میشوم. هر کسی در انتخابش آزاد است… من مطمئنم همان خانمهای همکار عزیز من که خیلی هم از من جوانترند، از هیچکدام از فیلمهایشان راضی نبودهاند که یک تکه پارچه روی کلهشان است. هیچکدام از روسریهایشان راضی نبودند.»