آن یکی گفت بهین حزب بْوّد رستاخیز
هر کسی وارد این حزب نشد در خطر است
یک گذرنامه و هفتصد تومنش دِه برود
از همین کشور من!! چونکه مرا درد سراست
خط قرمز ز سیاسی بکشیدی زیرا
تا که آگه نشود آنکه به سر شور و شر است
بام و دیوار سیاسی شده قیر و گونی
تا نزاید رجلی کاو به سیاست پدر است
کودتا ضد مصدّق بنموده گفتی
انقلاب شه و مردم که در آن مستتر است
عاقبت رانده شد از کشور و آن حقّش بود
قشر آخوند بجایش که دگر مستقر است
راس این قشر عقب مانده زدانش گفتی
اقتصاد و همه زیر و زَبَرَش مالِ خراست
از همه علم گریزان و فراری؛ امّا
علمشان فاصله زانو و ناف و کَمَر است
متنفر زتمدّن؛ هَوَس ِ رِجعَتِ غار
گوئیا نُطفه و آبستنِ عصر حجر است
باد اسلام به معده؛ و به سر ویروسش
از خرد عاری و بر مفتخوران مفتخر است
همه نشخوار کنندی ز خرافات و قدیم
تا شوی معترض؛ اسلام ؛ دگر در خطر است!!ا
کاوه در آرزوی وصل به آزادیها
و دگر اصل کرامات و حقوق بشر است
ارسال برای سایت ملیون ایران