اشعار زیر درباره هواى تهران که بر اثر کثرت جمعیت وحرکت گردونه هاى بى شمار و کامیونها و اتوبوسهاى پردود، لطافت خود را از دست داده و شرایط بهداشتى را در شهر بهم زده است سروده شده است.
این چه شهریست که این گونه غبارآلود است
چون زِ دورش نگرى جمله فضا، پردود است
نیست یک لحظه درین شهر هواى آزاد
همچو زندان که هوایش همه گردآلود است
این چه شهریست که آلوده هوایش بى شک
راست چون پایه نوریخته، قیر اندود است
شهر، زیباست ولیکن زِ هواىِ بد او
هرکه را مى نگرى ناخوش و ناخشنود است
پیش ازین بود فرح بخش هواى تهران
اینک افسوس که ناسالم و جان فرسود است
جاى ماندن نشد آن شهر که آلوده هواست
عاقلان را زِ چنین جاى، سرِ بدرود است
سیلِ جمعیّتِ کشور، سوى تهران جاریست
محو اندیشه واهى که در اینجا سود است
لاجرم کثرت گردونه و انبوهىِ خلق
هم سبب سازِ هواى بد و هم کمبود است
چاره نبود به جز احداث بسى جنگل و باغ
که به شهر این خفقان را سببِ بهبود است
بعد از آن، زیرِ زمین تعبیه خطِّ قطار
ورنه بهداشت درین تیره هوا نابود است