یوگیتا لمای
شغل,گزارشگر امور افغانستان، بیبیسی
حبیبه ۱۷ ساله با گفتن این جمله پلک میزند، لبش را به دندان میگزد و سعی میکند به گریه نیفتد.
حبیبه و همکلاسیهای سابقش، مهتاب و تمنا، از جمله صدها هزار دختر نوجوانی هستند که طالبان در افغانستان آنها را از رفتن به دوره متوسطه و دبیرستان منع کرده است. افغانستان تنها کشور در جهان است که در آن چنین ممنوعیتی برای دختران اعمال شده است.
پس از گذشت یک و نیم سال که حق زندگی عادی خود را از دست دادهاند، اندوهشان هنوز تازه است.
این دختران میگویند که میترسند واکنش شدید جهانی به اتفاقاتی که برایشان افتاده در حال محو شدن باشد، در حالی که آنها هر روز با این درد زندگی میکنند؛ دردی که این هفته با شروع سال تحصیلی جدید مکاتب، بدون حضور آنها تشدید شد.
تمنا میگوید: «وقتی پسرها را میبینم که به مدرسه میروند و هر کاری دلشان میخواهد انجام میدهند، واقعاً آزارم میدهد. حالم خیلی بد است. وقتی برادرم را میبینم که به مکتب میرود، احساس دلشکستگی میکنم.»
صدایش میلرزد و اشک روی گونههایش میریزد اما او به حرفهایش ادامه میدهد.
«برادرم قبلاً میگفت بدون تو مکتب نمیروم، بغلش کردم و گفتم تو برو، بعدا به تو میپیوندم.»
«مردم به پدر و مادرم میگویند شما نباید نگران باشید چون پسر دارید. کاش ما دختران هم همین حقوق مشابه را میداشتیم.»
هر امیدی که آنها به بازگشایی مدارس ممکن بود داشته باشند، با محدودیتهای فزایندهای که حکومت طالبان بر زنان اعمال کرده است، از بین رفته است.
حبیبه میگوید: «در ابتدا کمی آزادی بود، اما بهتدریج وضع تغییر کرد.»
اولین محدودیت پس از ممنوعیت ادامه آموزش دختران در مکاتب متوسطه در دسامبر ۲۰۲۱ اعمال شد؛ زمانی که طالبان دستور دادند که زنان در صورت سفر بیش از ۷۲ کیلومتر باید همراه یکی از بستگان مرد خود باشند.
در ماه مارس/مارچ ۲۰۲۲، حکومت طالبان اعلام کرد که مدارس متوسطه دختران بازگشایی خواهد شد، اما در عرض چند ساعت آنها را دوباره تعطیل کرد.
کمتر از دو ماه بعد، فرمانی به تصویب رسید که بر اساس آن زنان در فضای عمومی باید لباسهایی بپوشند که سر تا پای آنها را بپوشاند و روبند هم بزنند.
در ماه نوامبر، زنان و دختران از رفتن به پارکها، سالنهای ورزشی و استخرهای شنا منع شدند. دختران در کنکور سراسری دانشگاهها شرکت کردند اما مجاز به انتخاب رشتههای خاصی مثل اقتصاد، مهندسی و روزنامهنگاری نبودند.
یک ماه بعد، زمانی که دانشگاهها به روی دانشجویان دختر بسته شد و زنان از کار در سازمانهای غیردولتی داخلی و بینالمللی، به جز بخش بهداشت و درمان، منع شدند. ضربه بزرگ دیگری به آنها وارد شد.
مهتاب میگوید: «اگر این محدودیتها بیشتر بشود، فکر نمیکنم این وضعیت دیگر برای زنان ارزش زندگی کردن داشته باشد. به عنوان انسان ما به حقوق اولیه خود دسترسی نداریم. زندگی بدون آموزش معنایی ندارد. به نظر من مرگ بهتر از زندگی مثل این است.»
مهتاب در ماه مه/می۲۰۲۱، زمانی که طالبان در حال نبرد با نیروهای دولت قبلی افغانستان بودند، در یک بمبگذاری در مدرسه سیدالشهدا در غرب کابل زخمی شد.
او میگوید: «در گردن، صورت و پایم جراحتهایی داشتم. دردناک بود. اما مصمم به ادامه تحصیل بودم … حتی در امتحان میانترم (چهار و نیم ماه) خود شرکت کردم، اما کمی بعد طالبان آمدند و همه چیز تمام شد.»
طالبان گفته مکاتب و دانشگاهها را موقتی به روی زنان و دختران بسته است تا زمانی که «محیط و شرایط مناسب» ایجاد شود. بدیهی است که در دولت طالبان در این مورد اختلاف نظر وجود دارد، اما تا حالا تلاش کسانی که معتقدند باید به دختران اجازه تحصیل داده شود، هیچ نتیجهای نداشته است.
آلبانی در مورد برخی دیگر از محدودیتها میگویند که این سختگیریها به این دلیل اعمال شده که زنان حجاب نداشتند یا مقررات اسلامی را رعایت نمیکردند. اجرای قوانین طالبان در تمام ولایتها یکسان نیست، اما دستورالعملها باعث ایجاد محیطی از ترس و سردرگمی شده است.
تمنا میگوید: «ما همیشه حجاب داریم. اما این چیزی را عوض نمیکند. منظورشان چیست؟ من نمیفهمم. … در زمان ما در افغانستان قبل و بعد از تسلط طالبان، ما هرگز با یک زن افغان بیحجاب ندیدهایم.»
برای مقابله با محدود شدن فضاهای عمومی برای زنان، لیلا بسیم یک کتابخانه برای زنان در کابل تأسیس کرده بود که ما در نوامبر سال گذشته از آن بازدید کردیم. هزاران کتاب روی قفسههایی که سه دیوار اتاق را پوشانده بودند، چیده شده بودند. زنان برای خواندن کتاب و گاهی اوقات فقط برای دیدار همدیگر و برای بیرون شدن از چهاردیواری خانههایشان به آنجا میآمدند.
اکنون این کتابخانه تعطیل شده است.
لیلا میگوید: «دوبار وقتی طالبان کتابخانه را بستند، ما موفق شدیم آن را بازگشایی کنیم. اما تهدیدها روزبهروز بیشتر شد. تماسهای تلفنی دریافت کردم که چطور جرأت کردم یک کتابخانه برای زنان باز کنم. یک بار آنها به کتابخانه آمدند و به زنان گفتند که آنها هیچ حق کتاب خواندن ندارند».
لیلا میگوید «ادامه دادن آن بسیار خطرناک شد، بنابراین مجبور شدم تصمیم اجتنابناپذیری برای تعطیل کردن آن بگیرم.»
لیلا میگوید که به تلاش برای یافتن راهها و ابزار دیگری برای مبارزه با سیاستهای طالبان ادامه خواهد داد.
او در ادامه میگوید: «البته ترسیدهام، اما بسته شدن کتابخانه پایان راه نیست. رویکردهای دیگری وجود دارد که میتوانیم صدای زنان افغان را بلند کنیم. کار دشواری است و فداکاری میخواهد، اما ما آن را آغاز کردهایم و به آن متعهد هستیم.». برای زنانی که تنها اعضای نانآور خانواده خود هستند، کسب آن روزبهروز دشوارتر شده است.
میرا (نام مستعار) زنی بیوه حدوداً در میانه چهل سالگی است. قبلاً در یک مکتب دخترانه نظافتگر بود و مخارج خانواده ۱۰ نفری خود را تأمین میکرد. حالا با تعطیل شدن مدرسه کار خود را از دست داده و در میانه بحران اقتصادی در کشور، از آن زمان کار زیادی پیدا نکرد.
او حالا در خیابانهای کابل گدایی میکند.
او در حالی که بیوقفه اشک میریزد میگوید: «احساس میکنم زنده نیستم. مردم میدانند که من چیزی ندارم، بنابراین سعی میکنند به من کمک کنند. بهتر است بمیرم تا این زندگی بدون وقار..اگر یک روز کچالو (سیب زمینی) داشته باشم، پوست میکنم و میپزم. روز بعد برای سیر کردن خانوادهام، پوستها را میپزم.»
میرا حتی در میان این همه مشکلاتش آرزو میکند که دخترانش بتوانند به مکتب بروند.
«اگر آنها [دخترانم] میتوانستند تحصیل کنند، می توانستند شغل پیدا کنند. یکی از دخترانم میخواهد حقوق بخواند و دیگری میخواهد پزشکی بخواند. به آنها میگویم که برای تحصیلشان پول پیدا میکنم، حتی اگر مجبور باشم گدایی کنم. اما آنها نمیتوانند به دانشگاه بروند چراکه طالبان اجازه نمیدهد».
او میگوید «اکنون در هر خانهای جز درد و غم چیزی نیست».