روح‌الله جعفری، کارگردان تئاتر؛ دستانم را می‌توانید ببندید، اما ذهنم را هرگز

سه شنبه, 16ام خرداد, 1402
اندازه قلم متن

ایران وایر

«روح‌الله جعفری»، استادیار دانشگاه و کارگردان تئاتر، در یک بازه زمانی طولانی، اجازه‌ اجرای هیچ‌کدام از آثار، حتی آثار مجوزدار را نیافته است. او فارغ‌التحصیل رشته‌ ادبیات نمایشی و کارگردانی نمایش و مدیریت فرهنگی است که پس از کشته‌شدن «مهسا [ژینا] امینی»، برای همراهی با مردم و در حمایت از دانشجویانی که از حضور در دانشگاه منع شده یا در بازداشت و زندان به‌سر می‌بردند، از ادامه‌ همکاری با دانشگاه در کسوت استادی انصراف داد و استعفا کرد. 

او در گفت‌و‌گو با «ایران‌وایر»، از اسارت تئاتر در چمبره نهادهای امنیتی و نظارتی می‌گوید. اسارتی که به خاموشی صدای تئاتر انجامیده است.

*** 

چه شد که تصمیم گرفتید به‌عنوان استاد دانشگاه، از کار در دانشگاه و از هیات علمی بودن انصراف و استعفا بدهید؟

اعتقاد دارم که دانشجو چشم بیدار و نبض تپنده‌ جامعه است. دانشجو آرمان دارد و مطالبه‌گر و آزادی‌خواه است. دانشجو به دانشگاه اعتبار می‌دهد و دانشگاه بدون حضور دانشجو، محلی از اعراب ندارد. صدای دانشجو را که حق‌طلب است باید شنید. این صدا را با ممنوع‌الورود کردن دانشجو به دانشگاه، با تعلیق، با ستاره‌دار کردن، با پرونده‌سازی، با بازداشت و زندانی کردن نمی‌توان خاموش کرد. 

من صدای دانشجویان و ندای یکایک افراد جامعه را که فریاد “زن، زندگی، آزادی” سر دادند، شنیدم. این صدا صدایی است که در نفی تحقیر، خشونت، نگاه جنسیت‌زده، سرکوب و ارعاب بلند شده و صدایی است که خود، ستایش زندگی است.

من در حمایت از دانشجو و همگام با مردم، به‌جد خواستار بازگرداندن فرزندان شریف خود به دانشگاه، آن‌هم بدون هیچ قید و شرطی هستم و تا احقاق این مهم، از حضور و کار در دانشگاه انصراف دادم.

نمایشی که در صحنه‌ زندگی در حال رخ دادن است، بر هر حضور و کار در هر دانشگاهی و بر هر نمایشی که در صحنه‌ تئاتر اجرا می‌شود، ارجح است. بازیگران اصلی این نمایش مردمند که فریاد “زن، زندگی، آزادی” سر دادند و از جان مایه گذاشتند و پیشرو هستند.

چه تاریخی از دانشگاه استعفا دادید؟

شنبه ۲مهر ۱۴۰۱.

 

شما پیش از استعفا هم بارها ممنوع‌الکار شده‌اید، چرا؟

در جوامع استبدادزده، حاکمیت تاب نقد شدن ندارد و صدای انسان را خفه می‌کند تا فقط تعریف و تمجیدها را بشنود. هنرمند حکومتی همیشه از سوی حاکمیتی این‌چنینی ارج نهاده می‌شود و هنرمندی که مستقل و همراه و در کنار مردم باشد و هنر خود را در اختیار حکومت مردم‌ستیز قرار ندهد و به آزادی بیان معتقد باشد، ممنوع‌الکار می‌شود. 

انسان با انتخاب‌هایش است که عیارش مشخص می‌شود و معنا پیدا می‌کند. در کنار مردم بودن، برایم سمت درست تاریخ ایستادن است.

 

چرا نمایش «هیولاخوانی» توقیف شد؟

در سال ۱۳۹۸، گروه تئاتر گیتی نمایش، «هیولا خوانی» نوشته‌ «نغمه ثمینی» را چند ماه تمرین کرد تا اینکه ویروس کرونا شیوع پیدا کرد و تمرین‌ها در اسفند متوقف شد.

قبل از قرنطینه، سانسورچی‌های شورای ارزشیابی و نظارت مرکز هنرهای نمایشی در هنگام خوانش متن و بازبینی، مواردی را مشخص کردند که از کار حذف ‌شود. آن‌ها از موضوع و فرم اجرای نمایش واهمه داشتند و به من گفتند اگر این کار اجرا شود، آتش‌به‌اختیارها سالن نمایش را به آتش می‌کشند و ممنوع‌الکارم می‌کنند. زیربار آنچه گفتند نرفتم. بالاخره شورا، مجوز اجرای این نمایش را در تالار حافظ که قرار بود در فروردین ۱۴۰۰ به صحنه آید، صادر کرد؛ ولی اجرا به‌خاطر اپیدمی کرونا به تاخیر افتاد.

برای اجرا در نیمه‌‌ دوم سال ۱۴۰۰ مجددا اقدام کردم. به گروه در مرداد ۱۴۰۱ سالنی برای اجرا داده شد. از دی‌ ۱۴۰۰ تا ۲۳خرداد۱۴۰۱، گروه دوباره شروع به تمرین کرد.

در عصر روز ۲۳خرداد، هنگامی که گروه مشغول تمرین نمایش بود، خانمی از شورا با من تماس گرفت و گفت باید تمرین‌ها را متوقف کنید. نزد رییس شورا رفتم. او گفت از طرف نهادهای بالادستی به ما گفته‌اند که مجوز برای اجرای این نمایش صادر نکنیم و این ما هستیم که باید خودمان را با این نهادهای امنیتی هماهنگ کنیم.

حضور این نهادهای امنیتی را در عرصه‌ فرهنگ و هنر به اشباح تعبیر می‌کنم که چون الزامی به عمل در چارچوب قانون ندارند، هر آسیبی را قادرند به هنرمند بزنند. همین اشباح، سانسور را فربه‌تر و تاخت‌وتاز به ساحت تئاتر را بیشتر کرده‌اند.

 

شما مدت‌های مدیدی‌ست که با موضوع سانسور و حذف مواجه هستید؛ چرا؟

این سوال را باید از سانسورچی‌هایی بپرسید که هنرمند و آثار هنری‌شان را سانسور و حذف می‌کنند. من و نه هیچ هنرمند دیگری کار نمی‌کنیم که سانسور و ممنوع‌الکار شویم. بر این باورم که سانسور ویرانگر است و اگر هنرمند سانسور را بپذیرد، به خودسانسوری روی می‌آورد و خودسانسوری اندیشه‌ هنرمند را عقیم می‌کند. لذا همیشه بر آن شوریده‌ و در‌این‌باره اعلام موضع کرده‌ام.

 

عوامل سانسور چرا در همان مرحله‌ صدور مجوز نمایش آن را متوقف نمی‌کنند؟

در هر دوره‌ای، سیاست‌های نانوشته‌ مدیران فرهنگی، منجربه اعمال بدعت‌ها و سانسورهای ویرانگر و ممنوع‌الکاری طیفی از هنرمندان شده که تن به خواسته‌ آن‌ها نمی‌دهند. این مدیران در دولت‌های مختلف برای توقیف نمایش‌ها، بدعت‌های جدیدی وضع کرده و گوی سبقت را از همدیگر می‌ربایند.    

کار به‌ جایی رسیده که وزارت ارشاد که طبق قانون متولی امور فرهنگی است، عملا قدرت و کارکردی ندارد و این نهادهای امنیتی هستند که تعیین می‌کنند چه هنرمندی کار کند و یا ممنوع‌الکار است. 

 

مشکل اصلی دقیقا کجاست؟

رندی می‌گفت: «دو نفر شطرنج بازی می‌کردند، یک نفر گفت کیش و مات! من بردم. دومی گفت نه من بردم، چون اسلحه دارم.» تصویر این گفته، مصداق بارز آن چیزی است که بر هنرمند تحمیل می‌شود و عیان می‌کند که ریشه‌ مشکل از کجا نشات می‌گیرد.

 

شما جزو هنرمندانی هستید که هر بار متن‌های پیشنهادیتا‌ن را رد کردند و یا با سانسور و یا با ممنوع‌الکار شدن روبه‌رو شدید، منفعل نبودید و با رسانه‌های مختلف در ایران گفت‌وگو کردید.

بله، چرا که باور دارم هر کسی که خود را قیّم و ولی‌نعمت مردم می‌داند و به انسان ظلم می‌کند، باید درباره‌ آن روشنگری کرد و مردم را آگاه کرد و خواهان اصلاح و برخورد قانونی با آن‌ شد.

در این زمینه هیچ تسامح و تساهلی پذیرفتنی نیست و چون اعتقاد به گفت‌وگو دارم، از قدرت رسانه برای ارتباط بی‌واسطه با مردم برقرار کردن در جهت برملا کردن ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌هایی که به انسان، از جمله به گروه تئاتر گیتی در این سال‎ها شده، مدد می‌گیرم.

 

چه نمایشنامه‌هایی برای اجرا در این سال‌ها ارائه کردید که شورای سانسور آن‌ها را رد کرده است؟

در سال ۱۳۹۸ سه نمایشنامه‌ «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی، «داستان خرس‌های پاندا به‌روایت یک ساکسیفونیست که دوست‌دختری در فرانکفورت دارد» ماتئی ویسنی‌یک و «سربازها» اثر آرنولد وسکر را برای اجرا در تئاتر شهر ارائه دادم که رد شدند. در نهایت، نمایشنامه‌ «مهاجران» از ویسنی‌یک پذیرفته شد و قرار شد مهر و آبان سال ۱۳۹۹ این نمایش در تالار چهارسو اجرا شود. اما در شهریور همان سال، مدیر وقت تئاتر شهر به من گفت که شورای ارزشیابی و نظارت، مجوز برای اجرای «مهاجران» صادر نمی‌کند و از من خواست که متن دیگری را جایگزین کنم. سپس نمایشنامه‌های «گمشدگان» بهرام بیضایی، «شهادت‌خوانی قدمشاد مطرب در طهران» محمد رحمانیان،«گلدان» بهمن فرسی، «بام‌ها و زیر بام‌ها» دکتر غلامحسین ساعدی، «صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم» عباس نعلبندیان و «سه‌سوت دات‌کام» نوشته‌ خودم را ارائه کردم که همه رد شدند.

 

برای رد شدن این نمایشنامه‌ها دلیل هم می‌آوردند؟

خیر. در فروردین ۱۴۰۱ مدیر تئاتر شهر به من خبر داد که بالاخره نمایش «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» ویسنی‌یک پذیرفته شده. او در اردیبهشت همان سال، تفاهم‌نامه‌ای برای اجرای این نمایش در تالار چهارسو در بهمن و اسفند با من امضا کرد. اما در این فاصله مدیر تئاتر شهر تغییر کرد و مدیر جدید تاکید داشت که گروه‌ها باید برای اجرا دوباره درخواست بدهند و برایش این تفاهم‌نامه‌هایی که امضا شده، کاغدپاره‌ای بیش نیست. 

در نگاه مدیران فرهنگی دولت رئیسی، هنر و هنرمند جایگاهی ندارد. دولت رئیسی در سانسور اندیشه و حذف هنرمند، از دولت‌های قبل سبقت گرفته و کوچکترین احترامی برای شان و کرامت انسان قائل نیست. در ضمن، مدیران فرهنگی اصولگرا و اصلاح‌طلب، دوروی یک سکه‌اند.

 

نمایشنامه‌های دیگری هم بوده که آن‌ها را نگذاشتند اجرا کنید؟

بله. در طی این سال‌ها از «فرسی»، نمایشنامه‌های «باهو»، «پله‌های یک نردبان»، «آرامسایشگاه» و «موش» را نگذاشتند کار کنم.

در سال ۱۳۹۶ نمایشنامه‌های «چوب بدست‌های ورزیل»، «بهترین بابای دنیا»، «از پا نیفتاده‌ها»، «بام‌ها و زیر بام‌ها»، «آی بی‌کلاه، آی با کلاه»، «دست بالای دست»، «خانه روشنی»، «دیکته»، «زاویه» و «وای بر مغلوب» از دکتر ساعدی را قرار بود در ده شب در «رپرتوار نمایشنامه‌خوانی گروه تئاتر گیتی در حمایت از مردم زلزله‌زده‌ غرب کشور کار کنم که جلوی اجرای آن را گرفتند.

همچنین در سال ۱۳۹۸ وقتی «رپرتوار نمایشنامه‌خوانی گروه تئاتر گیتی در حمایت از مردم سیل‌زده‌ معمولان، استان لرستان» را در تماشاخانه‌ی سنگلج کار کردم، قرار بود سیزده نمایشنامه از سیزده نمایشنامه‌نویس در آن خوانش شود که به سه نمایشنامه‌ «گلدان» فرسی، «چوب بدست‌های ورزیل» دکتر ساعدی و «ناگهان هذا حبیب‌الله، مات فی حب‌الله، هذا قتیل‌الله بسیف‌الله» نعلبندیان، مجوز ندادند.

 

اما با‌این‌همه مانع و سنگ‌اندازی، از پا ننشستید و برای کار کردن مصر هستید.

بله، چون باور دارم برای رسیدن به دموکراسی که منجربه توسعه می‌شود، نیازمند امنیت هستیم، نه امنیتی کردن جامعه، و برای دستیابی به توسعه‌ فرهنگی، به آزادی بیان نیاز داریم که نمونه‌ عالی آن را در تئاتر می‌توان یافت.

بعد از توقیف نمایش «هیولاخوانی»، به فکر افتادم که برای ایجاد همدلی و وفاق در جامعه، رپرتواری عالم‌المنفعه اجرا کنم. نام این برنامه «رپرتوار نمایشنامه‌خوانی گروه تئاتر گیتی در حمایت از کودکان کار شهر تهران» بود که ده اثر از ده نمایشنامه‌نویس بعد از انقلاب در آن قرار بود خوانش شود. در شهریور ۱۴۰۱ به‌سراغ مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی رفتم و به او گفتم از وزارت ارشاد و از شما نه سالن دولتی می‌خواهم و نه بودجه‌ای برای یاری‌رسانی، فقط برای اجرای این رپرتوار عام‌المنفعه مجوز صادر کنید. او گفت که ضرورتی برای اجرای این رپرتوار در این برهه از زمان نمی‌بیند!

 

عمدتا آثار چه نویسندگانی را سانسور و یا حذف می‌کنند؟

بیژن مفید، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی، بهمن فرسی، عباس نعلبندیان و…

 

در مورد آثار نوشتاری خودتان وضعیت چطور است؟ آیا آن‌ها هم شامل حذف و تعدیل شدند؟ 

زمانی که نگارش کتاب دوجلدی «گروه هنر ملی از آغاز تا پایان ۱۳۳۵-۱۳۵۷» بعد از دوازده‌سال به‌ پایان رسید و آن را برای چاپ به ناشر دادم، بیش از ۶۷۱ مورد سانسور از سوی وزارت ارشاد در دولت محمود احمدی‌نژاد به آن تحمیل شد. گفتند اگر این موارد اعمال نشود، کتاب مجوز نمی‌گیرد. این سانسورها را نپذیرفتم و کتاب در دولت بعدی و در اسفند ۱۳۹۵ منتشر شد.

 

باوجود این همه محدودیت و ممنوع‌الکار شدن، چه می‌کنید؟

در‌حال‌حاضر که نمی‌گذارند کار کنم، مشغول خواندن، ترجمه و پژوهش کردن هستم.

این شعر  ژان پل سارتر که می‌گوید: «دستانم را می‌توانی ببندی/ پاهایم را می‌توانی ببندی/ دهانم را می‌توانی ببندی/ اما ذهنم را هرگز/ یک روز/ از ذهن من، از ذهن تو/ از ذهن ما، هزاران پرستوی وحشی به آسمان خواهد پرید.» 

و این شعر هوشنگ ابتهاج: «می‌بینم/ آن شکفتن  شادی را/ پرواز بلند آدمیزادی را/ آن جشن بزرگ روز آزادی را»، گویای حال و روزم در این ایام است.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.