زجر فقرش بیش از درد تن بیمار بود
نا توان تر بهر خرج تَلْخَک ۱ وتیمار بود
زرق وبرق زندگى درهر دمش آزار بود
زندگى بازارِ بى سودى ، زاو بیزار بود
مادرى از درد مى نالید و شب بیدار بود
پور ناخسبید ومى گریید و خون دیدار بود
چاره اش بى چارگى، سرخورده اى بیکار بود
حسرت و حرمان و ناداریش یار غار بود
صبح گاهان جلوه گر تصویر ننگین عار بود
شام فردا تلخ فرجامش به پاى دار بود
بانى ِفقر وستم در ملک ما بسیار بود
لیک نادیدم، تنى، هادى، کسى، بهیار بود
خواب خود خواهى گران خود محورى غم بار بود
مال ملت پیش کس گر بود ،از اغیار بود
۱: دارو
منوچهر برومند پاریس ۲۰۱۴/۳/۳