مورخه: ۱۴ اسفند ۱۳۶۱
خواهران و برادران عزیز؛
چهاردهم اسفند روزی است که زنده یاد دکتر محمد مصدق، بنیان گذار نهضت ملی ایران دیده از جهان فروبست و در تاریخ ایران جاودانه شد.
مصدق، فرزند دورانی است که کشور عزیز ما ایران، زیر فشار طاقت فرسای دو قدرت استعماری انگلیس و روس آخرین توان و نیروی خود را از دست می نهد. او مردی است که قبلاً قیام دلاورانه ی ملت ایران را در نبرد مشروطیت و بمنظور تحقق بخشیدن به استقلال و آزادی می بیند و درک می کند، او نماینده راستین ملت ایران در دوره های متعدد مجلس شورای ملی ایران است که همه جا و در همه زمان ها در برابر وطن فروشان و خودکامگان مردانه می ایستد و بی هیچ هراسی از زبان و دل ملت ایران سخن می گوید.
مصدق به هنگامی که میرفت نظام دیکتاتوری آسمان سیاسی ایران را بکام تیرگی بکشاند با سخن خود در مجلس ششم یاد آوری کرد:
” … معتقد هستم که وکلای ملت همیشه مامور ملت باشند، یعنی رقم خودشان را از ملت بگیرند”، او، حقیقتاً معتقد بود که هر ملتی باید مختصات ویژه ی خود را حفظ کند و بر آن اساس شالوده ی حکومت خود را بریزد و درین راه فرهنگ ملی را تنها وسیله ی تشخص خوب از بد می شمرد.
مصدق، در حالی که با ترقیات مملکت عمیقاً موافق بود قانون اساسی را مقتدر ترین و والاترین نهاد می شمرد که ضامن ثبات و استقلال ایران در برابر طوفان حوادث بود.
او در مجلس چهاردهم صریحاً گفت: من طرفدار مشروطیتم و با هر دولت یا هر اکثریتی که بخواهد اساس آنرا متزلزل نمایند مخالفت می کنم.
مصدق، با ملی کردن صنعت نفت ایران بزرگترین ضربه ها را بر پیکر استعمار سیاه وارد ساخت و در حالی که دشمنان ملت ایران، آخوند ها و توده ای ها، هر یک برای اربابان خود دست و پا می کردند تا زمینه منافع نا مشروع آنانرا در ایران نگاهداری یا فراهم سازند بر علیه این دو قول استعماری قیام کرد و با اتکاء به نیروی ملت بر هر دو پیروز آمد و آن مبارزه جانانه ضد استعماری همه دسیسه های استعمار سرخ و سیاه را خنثی نمود سردمداران سر سپرده ی کمپانی های نفتی به اتکای روحانیون مرتجع که با مصدق می جنگیدند از هیچ اخلالی در مبارزات آن بزرگمرد ایران فرو نگذاشتند و حزب توده بعنوان نماینده قدرت توسعه طلب سرخ با تمام نیروهای فریبکار و تبلیغات خائنانه و ضد ملی خود در هر فرصتی سنگی در راه مبارزات ملی می افکند.
اینان از دیرباز صریحاً در روزنامه های خود می نوشتند که باید منافع روس ها و انگلیس ها و آمریکائی ها در شمال و جنوب ایران مورد نظر باشد.
بعنوان نمونه احسان طبری در نشریه ی مردم در تاریخ دوازدهم آبانماه سال ۱۳۲۳پس از سفر کافتارادزه به ایران، به منظور تحصیل امتیاز از اکتشاف و استخراج و بهره برداری از منابع نفتی شمال ایران نوشت:
“ما به همان ترتیب که برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و بر علیه آن سخن نمی گوئیم باید معترف باشیم که شوروی در ایران منافع جدی دارد باید به این حقیقت پی برد که مناطق شمال ایران در حکم حریم امنیت شوروی است و عقیده ی دسته ای که من در آن هستم اینستکه دولت مفوریت برای دادن امتیاز نفت شمال به روس ها و نفت جنوب به کمپانی های انگلیسی و آمریکایی وارد مذاکره شود.”
اما چنانکه یاد آور شدم، مصدق بر همه ی این توطئه ها پیروز آمد و نفت ایران ملی شد تا سر انجام توطئه جهانخوارگان به ثمر رسید و با کودتای معروف ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حکومت ملی مصدق را سرنگون کردند و درین رهگذر حزب توده و مذهبیون مرتجع به سرکردگی ابوالقاسم کاشانی و اوباش فدائیان اسلام همکاری داشتند.
مصدق در دادگاه غیر قانونی به محاکنه کشیده شد و در پیام خود به ملت ایران چهره ی مردی را نشان داد که از زندان و مرگ، هرگز هراسی نداشت و با دلی پرشور و لبریز از امید به مردم فرمان پیش روی میداد . مصدق در سخن آتشین خود به ملت ایران هشدار داده و میگفت:
” آزادی و استقلال چیزی نیست که آنرا بدون فداکاری و جانبازی بدست آید. مللی که باین مقام نایل شده اند، آنقدر از خود گذشتگی نشان داده اند تا به مقصود رسیده اند.”
در برابر آئینه تاریخ هیچ چهره ی جعلی و تقلبی را نمی توان یافت که سرانجام بی نقاب ظاهر نشود.
وقتی مصدق دستگیر و زندانی شده بود مخبر روزنامه عربی اخبار الیوم با ابوالقلسم کاشانی مصاحبه ای داشت که ضمن آن نظر کاشانی را درباره ی مجازات مصدق پرسیده و آن هم – رزم دروغین مصدق پاسخ گفت:
” طبق شرع شریف اسلام مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشور در جهاد خیانت کند مرگ است.”
و بدینسان حکم باصطلاح شرعی قتل مصدق را صادر کرد و این نامردم همان کسی است که سالها لقب آیت اللهی و آزادی خواهی و مبارزه با استعمار انگلیس را یدک می کشید. همان کسی است که سازمان تروریستی فدائیان اسلام را در ایران رهبری می نمود و از گروهی آدمکشان معزشویی شده رسماً دفاع میکرد و یکی از کوچک ابدالان آدم کش و جنایتکار او همین حاج روح الله خمینی است که امروز وطن ما را به ویرانی کشیده و داعیه مسلمانی دارد.
حاج ابوالقلسم کاشانی که امروز شاگردانش دم از مخالفت با قانون اساسی ایران و مشروطیت ایران و اساس پادشاهی در ایران می زنند، همان کسی است که پس از شکیت توطئه نهم اسفند ۱۳۳۱ و عزم پادشاه سابق به خروج از مملکت طی نامه ای نوشت:
بعرض اعلیحضرت همایون شاهنشاهی میرساند همانطور که ضمن نامه رسمی بوسیله هیئت رئیسه مجلس شورایملی نظر خود را دایر به عدم صلاح مسافرت همایونی درین موقع خطیر بعرض رسانیده ام اینک بدینوسیله برای بار دیگر نظر خود را تایید می نمایم. ایام عظمت مستدام باد – سید ابوالقاسم کاشانی.
و اکنون این نانجیبان حتی ملی شدن صنعت نفت را هم به حساب سید ابوالقاسم کاشانی می گذارند و پیشاپیش میلیونها مردم ایران و جهان و ملیون ها برگ روزنامه ها و اسناد و مدارک موجود در جهان، دروغی چنین شگفت انگیر می گویند.
نمی خواستم پیام خود را به سخن از این نامردمان دروغگو و آبروباخته ی تاریخ معاصر بشری بیالایم اما معتقدم که در هر فرصتی ردودن زنگار دروغ و فریب از چهره ی تابناک مردانی بزرگ که عاشقانه به ایران و ایرانی خدمت کرده اند ضروری است.
مصدق در اوج افتخار و شرافت پس از گذراندن دوران زندان و سپس تبعید از تهران بدرود زندگی گفت و الگوی بی مثال نفکر و مبارزات ملی نه تنها برای ملت ایران که برای همه ملل ستمدیده و استعمار زده بدست داد.
گفته ایم و بار دیگر می گوئیم:
مصدق در ظلمتی که استبداد آفرید، به چشمه ی جوشان آب زندگی دست یافت و جاودانه شد.
ایران هرگز نخواهد مرد
شاپور بختیار
14 مرداد ۱۳۶۱